اشعار این کتاب «سهل و ممتنع» هستند؛ گرچه زبانی ساده دارند و ساده نوشته میشوند اما معناها و مفاهیمی عمیق دارند و نیازمند تفسیر و تاویلاند.
شعرهای داوود سوران در این کتاب را باید همان شعرهایی دانست که در اصطلاح به آن «سهل و ممتنع» میگوییم؛ شعرهایی که گرچه زبانی ساده دارند و ساده نوشته میشوند اما معناها و مفاهیمی عمیق دارند و نیازمند تفسیر و تاویلاند. شاعر این کتاب از بیشتر هم نسلانش که دچار بازیهای زبانی سطحی و زبان بازی هستند فاصله گرفته و شعرش زبانی ساده اما عمق دار به خود گرفته است؛ زبانی که حاصل درگیر شاعر با عمق ساختمان زبان است و حاصل نگاهی ادراکی ـ احساسی به جهان پیرامون خودش: «خط در خانواده ما ارثی بود/ نیاکانمان دور خلاف را خط کشیده بودند / کمر پدربزرگم زیر بار خط فقط خمیده بود/ پدرم در خط تهران ـ تبریز بود/ که با خط ریشهای چکمهایش/ عاشق خط چشم مادرم شد.../ به شهر که آمدیم/ زلزله نیز مثل گاز/ مثل تلفن/ خطش را از زیر روی خانه ما عبور داد...». (ص 8 و ص7)
در شعر سوران، اتفاق خاصی میافتد و آن حرکت واحدهای تصویری [تصاویری ساخته شده در درونه زبان] در ساخت عمودی شعر است؛ در طی این فرآیند است که شعر نه فقط بافت و فرمی خاص این شاعر به خود میگیرد، بلکه مفاهیم چندگانه (تأویلپذیری) به خود میگیرد و مخاطب را به کنکاش و سفری درون شعر دعوت میکند؛ شعری مثل این شعر که خواندنش هم برای مخاطب عام شعر و هم مخاطبان خاص، تازگی و لذت خاصی خود را دارد:
«تنهایی شکلهای فراوانی دارد/ نامردترینش میتواند در اتوبوسها اتفاق بیفتد/ آنجا که با ساک دستیاَت/ ساکت نشسته باشی/ و به تکان دستهایی نگاه کنی/ که هیچ کدامشان برای تو نیست/ تنهایی نامردتر میشود/ وقتی از سرکلافگی / برای کودک غریبهای دست بلند میکنی/ رویش را برمیگرداند/ تا همان دست را به سرت و سرت را به شیشه...». (ص 69 و ص 68).
نظر شما