شنبه ۳ آبان ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۱
ای فریدون شاعر دردآشنا/ نگاه پرویز خائفی به شعر فریدون مشیری

پرویز خائفی یکی از دوستان نزدیک زنده یاد فریدون مشیری بود که سال‌ها با او و شعرش زیست . به مناسبت سالمرگ فریدون مشیری سراغ دوست غزل‌سرای او، پرویز خائفی را گرفتیم. وی برای ما از نحوه آشنایی‌اش با مشیری گفت؛ از تعادل او در نوآوری و رویکردش به پیشنهادهای نیما، از شخصیت انسانی و وارسته‌اش و رمز فراگیر شدن شعرش در بین مردم. به نامه‌نگاری‌هایش هم اشاره کرد و خاطره‌ها آرام آرام زنده شدند.

خائفی درباره چگونگی آشنایی‌اش با مشیری به خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) گفت: باید به دهه چهل برگردم! آن‌وقت ها مجله‌ای بود به نام «روشنفکر» که در کنار سخن تنها مجله‌های جدی آن دوران را تشکیل می‌دادند. مجله روشنفکر با این‌که بعضی قسمت‌هایش بازاری بود و در حد سایر مجله های معولی، اما در کل مجله خیلی خوبی بود. مشیری هم مسئولیت صفحه شعر آن مجله را به عهده داشت.

وی افزود: اشعار من یک روز بدون این‌که اصلا او را دیده باشم به واسطه منوچهر آتشی که از بوشهر مدتی آمده بود شیراز پیش من و می‌خواست برود تهران به دست مشیری رسید، گویا آتشی هنگام رفتن چند شعر مرا توی جیبش گذاشته بود و با خودش برده بود! باور کنید من فکرش را هم نمی‌کردم، اما شعرهای من در روشنفکر چاپ شده بود و نامه‌ای هم از مشیری به دستم رسید با این مضمون که آقای خائفی به مجرد رسیدن این نامه شعرهای دیگرت را همراه با عکسی از خود برای من بفرست، حتی یادم می‌آید که یک صفحه را فقط به کارهای من اختصاص داد و هفته‌ای نبود که شعری از من در آن چاپ نشود. این خدمت بزرگی بود که مشیری در حق من انجام داد و همه‌ اینها در کنار هم رابطه من و مشیری را استوارتر از قبل کرد.

خائفی ادامه داد: به هر حال آتشی عامل آشنایی من و مشیری بود اما مشیری آنقدر که با من صمیمی بود با خود آتشی نبود. همیشه وقتی به شیراز می‌آمد پیش من می‌ماند. آخرین بار که آمد یک ماه بعدش فوت شد. مشیری با من واقعا صمیمی بود. یادم هست یک سال ایرج «افشار» به من گفت «که اگر دوست داری بیایی تهران بگو، اینجا خانه‌ای هم سراغ دارم و بیا همین جا زندگی کن» که من هم رفتم تهران، البته بدون خانواده. اما از بخت خوش من مشیری آنجا بود و به من گفت که «برو شیراز... اینجا جای تو نیست، اینجا تو را می‌بلعند!» و من هم بعد از چند ماه آمدم شیراز و به حرف او گوش دادم.

این شاعر درباره شخصیت فریدون مشیری ادامه داد: مشیری یکی از مردان پاک‌فطرت، درست و عزیز دوران بود. در تمام مدتی که با او بودم یک کلمه نشد که بد کسی را بگوید. و این سلامت روح را هم در کنار سلامت تن داشت. خلاف خیلی از شاعران نه اهل دود و دم بود و نه خیلی از تفریحات دیگر. باور کنید شما نمی‌توانستید هیچ نوع ایرادی به وجود او بگیرید. در شعر هم ادعای او در همان حد خودش بود، خیلی‌ها به او ایراد می‌گرفتند که سطحی می‌نویسد و آثار او در حد اشعار نادرپور و دیگران نیست، اما او وقعی نمی‌گذاشت و کار خودش را می‌کرد. عجیب هم این بود که به قدری شعرهای او در مردم نفوذ داشت که هیچ‌کس باورش نمی‌شد.

خائفی افزود: در واقع شعرهای او به صورت عام در همه قشرها نفوذ کرده بود. برای زادروزحافظ که به شیراز آمده بود با این‌که هتل و وسیله برایش آماده کرده بودند اما به خانه من هم می‌آمد. در همان سفر بود که ساعت‌ها در سالن پر از جمعیت دانشکده ادبیات شعر خوانی کرد. حال مساعدی هم نداشت و هر قدر ما از حضار خواهش می‌کردیم که اجازه بدهند ایشان بروند و استراحت بکنند  قانع نمی‌شدند. اینقدر محبوب بود، فکر می‌کنم اهمیت و ارزش مشیری پیش از هر چیزی در همراه بودنش با مردم بوده است.

شاعر مجموعه «این خاک طربناک» درباره رویکردهای مشیری به پیشنهادهای نیما و ساختمان شعر توضیح داد: مشیری با شکست اوزان عروضی تا یک حد معین موافق بود، در واقع شعر او به بیراهه نیفتاد. مثلا دوستی بود که او هم شعر نو می‌نوشت و نمی‌دانم رفته است یا هنوز همین‌جاست، اسمی ازش نمی‌بینم؛ «یدالله رویایی». خب ایشان بسیار تندروی کرد، با این‌که اندیشه‌های شعر او در سطح بالایی قرار می‌گرفت اما مورد توجه حتی یک چهارم علاقه‌مندان شعر مشیری یا نادرپور یا شعرای خوب دیگر نبود و هنوز هم نیست. به دلیل همین است که ما می‌گوییم شعر مشیری شعر در سطح مردم است، یعنی نه آن‌چنان پیچیده و گنگ است که با مخاطب ارتباط نگیرد و نه آن‌چنان سبک و بی‌مایه که فاقد استواری و صلابت باشد. با تعادل خاصی حرکت می‌کرد و از این بابت خیلی سریع مورد قبول مردم افتاد.

مولف کتاب «مقاله‌ها و مقابله‌ها»، تاثیر لیریک در جهان مشیری را هم از نظر دور نداشت و افزود: مشیری را باید استاد شعر غنایی و لیریک دانست. یکی از دلایل شیوع و همه گیر شدن شعرش هم همین است. چون یک زبان ساده و لطیف و آرام را برای خودش انتخاب کرده بود که مثل یک جویبار به نرمی در بیشه معنی حرکت می‌کند؛ یعنی در واقع اصل «با مردم بودن» در او هم در ساختمان و هم در زبان رعایت می‌شود. زبان مشیری هیچ‌وقت به خودش پیچیدگی ندید و نامفهموم نشد.مردم هم شعرهای او را توی هوا می‌زدند به دلیل این‌که می‌فهمیدند و پیچیدگی‌های ساختگی نداشت.
مثلا شعر کوچه هیچ‌وقت کهنه نمی‌شود، شاید عمق چندانی هم نداشته باشد اما شعر خود مردم است، مردم این کوچه را دیده‌اند و در آن قدم زده‌اند و وجب به وجب‌اش را می‌شناسند. این رابطه همیشه با مردم بر قرار بوده و هست، هنوز وقتی رادیوهای خارج از کشور را گوش می‌دهم می‌بینم که شعر‌های او را در نشست‌های حرفه‌ای می‌خوانند و تحلیل می‌کنند و از طرفی هم مردم عادی هم به او توجه دارند. یعنی مشیری به هر دو قطب توانسته خودش را ثابت کند و این چیز کمی نیست.

شاعر مجموعه «باز آسمان آبی است» درباره تاثیر پذیری و تاثیر گذاری مشیری نیز توضیح داد: من فکر نمی‌کنم مشیری از شخص خاصی در اشعار کلاسیک به صورت مستقیم تاثیر گفته باشد. با این‌که مطمئنم او همه آنها را با دقت مطالعه کرده بود اما روی خیلی‌ها تاثیر گذاشت، اگرچه هیچ‌کس نتوانست و به نظرم نمی‌تواند به حد مشیری نزدیک شود و با چنین نرمش و لطافتی شعر بنویسد؛ چه در بیان و چه در مضمون و چه در اندیشه. برای این‌که هم زمانه عوض شده و هم نوع نگرش‌ها به مساله شعر عوض شده، امروز شعر در یک پیچیدگی خاصی گرفتار آمده و به سوی مضامینی رفته است که زیاد با ذهن آشنا نیست. خود من هم علاقه‌ای به این نوشته‌ها ندارم اما شعر مشیری منحصر بود، به نظرم مشیری بیش از این که سعی کند کس دیگری باشد خودش بود و از زندگی خودش تاثیر می‌گرفت. فراموش نکنیم که فریدون مشیری یکی از صادق‌ترین و صمیمی‌ترین شاعرانی بود که ادبیات معاصر به خودش دید.

او در پایان به خاطره‌ شعری که برای مشیری گفته و پاسخی نیز که مشیری به او در قالب شعر داده بود اشاره کرد و گفت: من شعری برای مشیری نوشته ام که «ای فریدون شاعر دردآشنا/ ای جدا از ما ولی در جان ما/ ای خموش‌آزاده‌ی عزلت گزین/ ای سخن پرداز مستی آفرین/ دیرگاهی چنگ شعرت بی‌نواست/ داروی درد جهانم کو کجاست ؟/ ...حرف‌ها مانده است خاموشی چرا ؟/ یاد یاران را فراموشی چرا؟» و او هم در قصیده‌ای برای من نوشت که «خائفی جان بر تو هم از من درود/داروی غم‌های من شعر تو بود/ شعر تو آنجا که پر گیر به اوج/ می‌زند دریا در آغوش تو موج ...» باید قبول کنیم که عزت مشیری در مردم به دلیل نزدیکی خصوصیات روحی او با آنهاست. می‌بینیم با این‌که سال‌هاست درگذشته اما هنوز کتاب‌های او در قطع‌های مختلف با تیراژ بالا از پرفروش ترین کتاب‌ها در بین خوانندگان شعر معاصر فارسی است.

پرویز خائفی (متولد ۱۳۱۵ شیراز) شاعر و سرپرست مرکز حافظ شناسی در آرامگاه خواجه است. روزنامه نگاری در مطبوعات شیراز و تدریس در دانشگاه هم در سوابق او به چشم می‌آید. «از لحظه تا یقین»، «حافظ در اوج» و «نگاهی به غزل حافظ» از آثار او هستند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها