سهم ناچیز موسیقی در حوزه نشر
به جرات میتوان گفت حوزه «موسیقی» مظلومترین بخش هنر این سرزمین است. هنری که از دیرپا ریشه داشته و هنرمندانی جهانی را در خود پرورش داده است. اینکه بر مدیریت موسیقی طی سالهای پس از انقلاب چه گذشته و چه پیش آمده و چه خواهد شد، بماند. آنقدر سوژه برای نوشتن و درددل کردن وجود دارد که نمیدانی به کدامشان بپردازی و کدامشان را بکاوی و جستجو کنی. از تعداد نوازندگان حرفهای گرفته تا صدابرداری و آهنگسازان واقعی و البته حوزه نشر و تهیهکنندگی.
سهم ناچیز موسیقی در حوزه نشر مکتوب، همقد تمام مدیرانی است که طی این سالها این حوزه را سرپرستی کردهاند، اگر درجایی همانند «سوره مهر» به عنوان ناشر فعال دولتی کتابهایی درخور توجه در حوزه موسیقی میبینید(همانند کتابشناسی و مقالهشناسی موسیقی ایرانی به روش توصیفی (جلد اول) – سیدعلیرضا میرعلینقی) برای دوره مدیری است که دلسوخته نشر مکتوب – والبته صوتی – موسیقی نیز است و گرنه میبینید که بعد از رفتن آن مدیر، دیگر دغدغهای برای نشر کتابهای موسیقی در همین «سوره مهر» وجود ندارد.
همین کتاب «سیدعلیرضا میرعلینقی» برای بررسی این نکته کفایت میکند. کافی است در همین کتاب بررسی شود چند درصد از کتابهای حوزه موسیقی، برای گذشته است و پس از انقلاب اسلامی، چه تعداد کتاب جدید در حوزه موسیقی به نگارش درآمده است و بعد از تعویض آن مدیر، چرا دیگر خبری از جلد دوم این کتاب نیست؟
غفلت از تاریخ موسیقی
مهمترین کتابها از آنِ نسلی است که امروز به عنوان اسطورههای دوران گذشته از آن یاد میشود. کتابهای استاد «روحالله خالقی» یا کتاب شاخص «تئوری موسیقی «(استاد کلنل وزیری)، کتابهای داریوش صفوت از این دست هستند. بخش عمده کتابها را نُتها و آموزش سازها تشکیل میدهند و در کنار این موارد، کتابهای شعری که به عنوان کتابهای موسیقی منتشر میشوند. بعد از این کتابها هم کتابهایی است که به صورت «پرتره» درباره موزیسینها به چاپ رسیده که در بخش عمده آنها مطلب خاصی از تاریخ موسیقی را روشن نمیکند و حتی برای حفظ وجهه موزیسین مربوطه از نگارش یا توضیح برخی قطعات یا اتفاقها – البته توسط نگارنده یا خود موزیسین – ممانعت به عمل آمده است.
درصد بسیار بسیار ناچیزی از این داستان را کتابهایی همانند کتاب میرعلینقی یا کتاب شاخص «محمدرضا درویشی» (دائرهالمعارف سازهای ایران) و البته کتابی چون «گلبانگ سربلندی؛ مبانی و بررسی آوازهای ایرانی»(بهمن کاظمی) تشکیل میدهند. این درصورتی است که در بس پژوهش موسیقی افراد شاخصی چون هوشنگ جاوید، دکتر ساسان فاطمی، عبدالحسن مختاباد، سجاد پور قناد و غیره وجود دارند که نشانههای شاخص بودن آن را در مقالات، سخنرانیها و برخی کتابهای آنان میتوان دید. پس چگونه است که با این همه نیروی مو سپید کرده و جوان، در این حوزه (یعنی تاریخنگاری و تحلیل و نقد) اثر شاخصی در این سالها منتشر نمیشود؟ این نشان از این دارد که مدیران ما تاریخ را دوست ندارند، به ویژه تاریخ موسیقی!
کافی است برای مصداق همین گفتار به دو بخش مقالات و کتابخانه سایت خانه موسیقی نگاهی بیندازید.
نظر شما