یورگن در این مباحثه اینطور شروع کرد: ما 2008 همدیگر را اینجا در فرانکفورت ملاقات کردیم و حالا شما دوباره اینجا آمدهاید در سال 2014 و میلیونها جلد کتاب شما به 80 زبان دنیا ترجمه و فروختهشده است.
یورگن: پائولو ممنون که به فرانکفورت بازگشتید!
پائولو: ممنون از همه خوانندگان و فروشندگان کتاب که مسئولان خوب فروش هستند.
پائولو ادامه داد 2 دلیل عمده برای خواندن کتاب وجود دارد: سرگرمی و دانش که دو دلیل عمده هستند برای خواندن و یادگرفتن. بعضی وقتها دو را کنار هم قرار میدهیم و امروز جنگ بین فناوری اطلاعات و سرگرمی است.
پائولو افزود شما در گوتنبرگ قرن 17 (یورگن گفت نه باید سال 1416 باشد) فناوری کتاب و چاپ را تغییر دادید و بسیاری از مردم ساخته دست خود را قبول کردند و پذیرفتند و حالا در افریقا کتابهای من دانلود میشود و خوانده میشود.
پائولو ادامه داد : قبل از اینکه وارد دنیای نویسندگی بشوم در کار موسیقی بودم و اگر یادتان بیاید نپستر آمد و مردم موسیقی دانلود کردند و کار بهجایی رسید که فناوری باعث برانگیخته شدن چهره عصبانی سازندگان شد اما بعداً همهچیز تغییر کرد و متوجه شدند با فروش به قیمت کمتر میتوان سود بیشتری هم برد.
یورگن: پائولو میخواهید به ما شوک بدهید؟
پائولو جواب داد:قیمت یک کتاب الآن حدود 20 یورو است و من قیمت یکی از کتابهایم را 0.99 دلار گذاشتم برای فروش آنهم برای دو هفته و باقیمت معمول مقایسه کردم و معادل 10 کتاب باقیمت معمول میتوانستم بفروشم اما باقیمت با 0.99 بیش از هزار نسخه فروختم و سود من بیشتر شد.
یورگن استدلال کرد که چنین سیاستی فقط برای شما و نام و برند شما جواب میدهد. و پائولو گفت نه اینطور نیست.
یورگن گفت با این حرف شما تمام افرادی که امرارمعاش میکنند مثل مترجم و ... نابود خواهند شد و پائولو جواب داد: اینطور نخواهد بود و از زمانی که گوتنبرگ و چاپ آمد؛ آیا کتاب نابودشده است؟ و حالا بیش از صدها سال ما اینجا هستیم. نویسنده برزیلی گفت: اپرا مرده؟ ارکستر مرده؟ و ادامه داد که هیچچیزی نخواهد مرد و اگر شما قبول نکنید نمیمیرد و کتاب هرگز نخواهد مرد و باید این را بپذیریم.
یورگن: شما برند هستید و پائولو هستید البته. بقیه چکار کنند؟
پائولو: قبول دارم که مشکل وجود دارد اما همصدا داریم و هم نویز! و هر کس باید صدای خود را پیدا کند و ..
یورگن: و اگر نویز زیاد باشد صدایی نخواهد بود!
و پائولو گفت باید آنقدر صدایت بلند باشد که نویزها بیمعنی شوند!
یورگن: شما چقدر از داستانهای خود هستید؟
پائولو : 100 درصد خودم هستم! اما اینکه پائولو کجاست این را من تمی توانم پاسخ دهم و خدا باید بگوید.
پائولو دوباره گفت تخفیف ندهید! قیمتها را فیکس کنید. من در روسیه جایی رفتم که کاغذ نبود و مردم کتابهای مرا میخواندند! من از مسکو تا ولادی وستک بودم بین مردم...
یورگن: مردم 322 سؤال از شما کردهاند که نمیشود به آنها پاسخ داد اما به من یک ماه وقت بدهید تا پاسخهای شمارا بشنوم...
مباحثه با خنده و کف زدن حضار به پایان رسید.
نظر شما