ایرج ضیایی جزو آن دسته شاعرانی است که بر خلاف روند شعر موسوم به دهه هفتاد رفتار کرد. به تعبیری اگر در دهه هفتاد بسیاری از شاعران متاثر از تئوریها و جریان های کارگاهی ادبی اقدام به مونتاژ شعر کردند او اما اسیر های و هوی این جریان ها نشده و قائم به ذات ماند و شعر نوشت.
«زمانی که فکر میکنی اشیا سکوتشان شکل میگیرد
صدای افتادن دکمه پالتویت
درختان گیلاس را به شکوفه مینشاند
خرده ریز جیب جلیقهات را میتکانی
و میدانی تابستان فرصتی است تا دنبال دکمه گمشده بگردی» [شعر«حرکت ناگهانی اشیا»، مجموعه «حرکت ناگهانی اشیا»]
ایرج ضیایی جزو آن دسته شاعرانی است که بر خلاف روند شعر موسوم به دهه هفتاد رفتار کرد. به تعبیری اگر در دهه هفتاد بسیاری از شاعران متأثر از تئوریها و جریانهای کارگاهی ادبی اقدام به مونتاژ شعر کردند او اما اسیرهای و هوی این جریانها نشده و قائم به ذات ماند و شعر نوشت و با توجه به تجربیاتی که از سالها 50 در عرصه شعر داشت، توانست وضعیت دیگری از شعر را به نام «شعر اشیاء» به مخاطبان حوزه ادبیات معرفی کند.
درباره شعرهای ضیایی باید گفت:مهمترین خصیصه شعر او تشخص بخشیدن به اشیاء است. باور کردن اشیاء و نا مقدس نشان دادن آنها از جمله رویکردهای متفاوت این شاعر میتواند باشد. او اعتقاد دارد اشیاء را بیش از پیش باید باور کرد اما دل به آنها نباید بست.
او در گفت و گویی با خبرگزاری ایبنا گفته است: «تعلق خاطر من به اشیا جنبه تملک ندارد. اشیای زیادی بودهاند که در زندگیام نقش داشتهاند اما من آنها را از دست دادهام یا پسرانم آنها را شکستهاند یا در اسبابکشیهای بیشمار از میان رفتهاند. با وجود این، هیچ شیئی به اندازه دیدن یک شیء دلخواه سبب تحرک ذهنی من نمیشود.»
او توجه مخاطبان را به این نکته جلب کرده که اشیاء نیز در کنار ما همه چیز را میبینند،میبویند، حس میکنند اما او آمده و خواب رگ اشیاء را پیدا کرده و به تعبیری همدم و مونس آنها شده است. تو گویی اشیا برای او حرف میزنند و از مرارتهای زندگی با انسانهای گذشته و آینده میگویند.
اشیاء و راهها در نامههای گرگان گم شدند/نیامدی میان شرجی شنا کنیم/نیمه راه ِ نامههای بابل برگشتی/ نوشتم اتاق بیست و یک /یک نفر کم دارد/پنکه هم دارد/پنجرهاش رو به عمارت تلگرافخانه است/ میتوانی به اجدادت پیام بفرستی/گرچه میدانند حالمان خوب است/فقط چند ماه بدهکار صاحبخانه هستیم/شاید از تهران هم کوچ کنیم/کتاب سفید در نامههای گرگان معطل مانده است/پر نمیشود/کتاب ساعات ریلکه هم کفایت نمیکند/باران هم اشیاء و آدمها را جلا نمیدهد/ به فکر کودکان به دنیا نیامدهات هستم/پیشنهاد میکنم عمارت تلگرافخانه را اشغال کنیم/ برای من برای تو برای پویا برای نیما/اتاق هست/طبقه همکف هم برای وزیر مسکن و شهرسازی مناسب است.[شعر «نامههای گرگان 2» از مجموعه شعر این پرنده از دوران سلجوقیان آمده]
ضیایی گاه از فضای زیستی خود با اشیاء خارج میشود و به توصیه آنها سری به طبیعت میزند و از ارتباط اشیاء با طبیعت برای مخاطبان میگوید. من معتقدم اشیاء می گویند و او روایت میکند. در واقع ضیایی آن قدر جست و جوگر است که حتی در سفر هم به ملاقات اشیاء میرود و به کتب تاریخی مراجعه میکند و به بررسی وضعیت اشیاء مثلاً در دوران ناصر خسرو یا ملاصدرا میپردازد. او گاه از گارمون روسی قزاقها سخن به میان میآورد و گاه نیز به حرفهای آتش گردان قجری گوش میسپارد.
«حالا سفر را از جایی دیگر آغاز کنیم/مشتی ابر برداریم و بگوییم/این هم سوغاتی/سفر قندهار که نبود/سرمان را از پنجره بیرون بیاوریم/آخرین طرح چهرهها و چشمها را/با خود برداریم و ببریم/در کافهای بین راه جا بگذاریم/ساعت را از بغل دستی مان بپرسیم/-گلدون رو آب ندادم» [بخشی از شعر «ده دقیقه توقف میکنیم» مجموعه «همیشه کنارت یک صندلی خالی هست»]
برخی بر این عقیدهاند که ما در اشیاء ضیایی تنها نام آنها را مشاهده میکنیم و او از این اشیاء کاراکتر جدیدی خلق نمیکند به تعبیری ما را در موقعیت جدیدی قرار نمیدهد و فضاسازیهای او تکراری است. البته شاید این گفته تا حدی درست باشد اما آن چه نگارنده به آن فکر میکند این است که او دوست دارد اشیاء را همان گونه که هست و ما میبینیم نشان دهد در واقع او روایتگر بخشی از طبیعت اشیاء است که ما با آن همزیستی میکنیم. شاید بهتر است عنوان شود ضیایی دغدغه ی خلق روایتهای متعدد از ارتباط اشیاء با انسان دارد.
وی در این باره میگوید:«سادگی اشیا به من آموخت که بدون هیچ تشویش و فریبندگی و بهطور ساده و راحت شعر بگویم. همه اشیا معادل بیرونی خود را دارند و تاکنون حرکت نامفهومی برایم ایجاد نکردهاند.»
البته در این فرآیند اگر شاعر دغدغه روایتهای متعدد را دارد بهتر است این روایتها تکراری نباشد یعنی در روایت کردن نیز به نظر نگارنده شاعر میتواند خلاقیت به خرج دهد و چاشنی بیشتری از تخیل و سایر آرایههای ادبی را به آن بیفزاید نه این که صرف حضور اشیاء در کنار انسان خود دلیلی برای نشان دادنشان باشد، در واقع مخاطب در این میان مترصد ایجاد تصویر، فضا، حرکت زبانی، یا موقعیتی شاعرانه است تا موجب برانگیختن احساسات او شود موضوعی که احساس میشود توسط شاعر نیاز به تأمل بیشتر دارد.
نکته پایانی آن که کثرت توجه به اشیاء اگر چه سبب تمایز این شاعر بین هم نسلانش شده است اما آیا مخاطب هم چنان در مجموعههای بعدی نیز باید شاهد ادامه چنین روندی باشد. البته نمیتوان زود تر از موعد مقرر دست به قضاوت زد اما به نظر میرسد ضیایی ناچار است برای حفظ مخاطبان خود در مجموعههای آتی تغییر نگرشی در رابطه با اشیاء دهد چرا که بیگمان اشیاء هر قدر هم که وسیع باشند او را در خود محدود و محصور کردهاند انگار کسی شاعر را مکلف کرده است،حتماً باید از اشیاء سخن بگویی! شاید باید به اشیاء فرصت سکوت داد تا شاعر از دردهای زندگی با لحن و زبانی دیگر بگوید.
نظر شما