ناگهان چه قدر زود دیر می شود-یادنامهای برای قیصر امین پور / 3
من چهل و سومین نفر بودم/ خاطرهای از پرویز بیگی حبیبآبادی از قیصر امینپور
قیصر امینپور، شاعری عاشق و عاشقی شاعر بود که با دوستان عاشقی میکرد و شاعری. زندگی دوستان هم با او در آن سالها یادگار ماندگار عاشقی و شاعری بود. آن چه میخوانید خاطره کمتر گفتهشده پرویز بیگی حبیبآبادی شاعر انقلاب است که در گفتوگوی تلفنی با خبرگزاری کتاب ایران بر زبان آورد.
عکسهای منتشرنشده بسیاری از قیصر امینپور دارم و همینطور گپ و گفتهای بسیاری باهم داشتیم که شاید خیلی از آنها، بسیار شخصی باشد و قابلبیان نباشند.
قیصر امینپور، همیشه مهربان، صبور، و صمیمی بودند و هیچوقت دوست نداشتند کسی را بیپاسخ بگذارند. درست به خاطر دارم یکروز برای دیدن او به مجله سروش رفتم که آن زمان، قیصر با آنجا همکاری داشت. به او گفتم که من در حال گردآوری تذکره شاعران هستم و میخواهم زندگینامهات را بدهی تا در آن تذکره بنویسم. یادم است که زندهیاد امینپور دست در جیبش کرد و لیستی بلندبالا درآورد و نشانم داد. گفت ببین، چهل و دو نفر از من چیزی و کاری خواستهاند که باید انجام بدهم، تو میشوی چهل و سومین نفر. گفت همه را پاسخ میدهم و هیچکدام را بیجواب نمیگذارم. همین هم شد، یک ماه بعد، زندگینامهاش را به من داد تا به تذکره شاعران اضافه کنم. یعنی من در آن طومار، چهل و سومین نفر بودم، و بااینکه دوستش بودم، در نوبت ماندم تا زمان انجام کارم فرا برسد. یعنی حق همه را رعایت میکرد، و از طرفی این خاطره خوبی شد برای من که دیدم یک نفر میانِ آنهمه کارِ فشرده و سنگین، کارِ همه را مینویسد و یادداشت میکند و همه را جواب میدهد و تقاضای هیچکس را بیپاسخ نمیگذارد.
نظر شما