چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۳ - ۰۸:۵۰
سیاستمداری که در نخستین دیدار دلباخته امام شد/ ماجرای پسوند فامیلی عسگر اولادی

حبیب‌الله عسگراولادی، مرد شماره یک حزب موتلفه اسلامی، یکی از پرنفوذترین سیاستمداران ایرانی بود که در طول حیاتش، نقش‌های کلیدی‌ در نظام جمهوری اسلامی داشت. وی که سابقه فعالیت‌های سیاسی‌اش به زمان پیش از انقلاب برمی‌گردد، خاطرات مختلفی از خود در لابه‌لای کتاب‌های شخصیت‌های سیاسی برجای گذاشته است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- 14 آبان‌ماه برابر با سالروز درگذشت حبیب‌الله عسگر اولادی، یکی از پرنفوذترین سیاستمداران ایرانی است.

حبیب‌الله عسگر اولادی مسلمان، (متولد سال ۱۳۱۱ خورشیدی و متوفی ۱۴ آبان 1392 )، یکی از نامزدهای دومین و چهارمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، وزیر بازرگانی در دولت موقت مهدوی‌کنی و دولت اول میرحسین موسوی و همچنین از موسسان و اعضای حزب موتلفه اسلامی بود.

اشتباهی که ثبت احوال درباره فامیلی عسگر اولادی کرد

بد نیست ادامه معرفی این چهره تاثیرگذار جمهوری اسلامی ایران را به خود او در کتاب «خاطرات حبیب‌الله عسگر اولادی» با تدوین سیدمحمد كیمیافر بسپاریم. «اینجانب حبیب‌الله عسگراولادی مسلمان در سال ۱۳۱۱ در یک خانواده‌ متدین دماوندی در تهران، محله‌ امامزاده یحیی، کوچه‌ صاحبدیوان متولد شدم. به این دلیل پسوند فامیلی ما مسلمان است که در محله‌ ما (امامزاده یحیی) غیر از مسلمانان، افراد یهودی زیادی نیز زندگی می‌کردند. از این‌رو اداره‌ ثبت احوال منطقه به دلیل مشخص‌شدن نوع مذهب افراد، آن را در شناسنامه و قبل از اسم افراد قید می‌کرد. مأمور ثبت شناسنامه‌ من به جای این‌که عنوان مسلمان یعنی مذهب مرا قبل از عسکراولادی بگذارد، آن را بعد از عسگراولادی نوشته، از این‌رو تنها من در بین برادران و خواهرانم، پسوند مسلمان دارم و هیچ یک از خواهران و برادران من قید مسلمان را در دنبال فامیلی‌شان یعنی عسگراولادی ندارند. بنابراین در اصل اضافه کردن پسوند مسلمان در شناسنامه‌ من اشتباه ثبت احوال است. البته بعداً منافقین سوءاستفاده‌هایی از این مطلب یعنی داشتن قید مسلمان در شناسنامه‌ من کردند و در این‌باره چیزهای مختلفی را گفتند، از جمله این‌که عسگراولادی پدر و مادرش یهودی بوده‌اند و او جدیدالاسلام است و بعداً به خاطر اسلام آوردنش قید مسلمان را اضافه کرده است که مشخص شد این اشتباه ثبت احوال بوده است.»


عسگراولادی پس از انقلاب اسلامی، مسئولیت‌هایی همچون نمایندگی ولی فقیه در کمیته امداد امام خمینی را برعهده داشته و تا پیش از مرگش رئیس شورای مرکزی کمیته امداد و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بود. سابقه فعالیت‌های سیاسی عسگر اولادی به زمان پیش از انقلاب برمی‌گردد.

از نظر امام خمینی، عسگراولادی مردی صالح و فداکار بود

امام خمینی بارها مرحوم حبیب‌الله عسگراولادی را مورد تفقد قرار دادند. از جمله پس از استعفای وی و جمعی دیگر از وزرا از دولت وقت موسوی فرمودند: شما از انقلابیون اول نهضت اسلامی هستید انقلابیون اول نهضت اسلامی صالح و بسیار فداکار... من مرحوم عراقی را از آن اولی که نهضت شروع شد... می‌شناختم انصافاً مردی بود که عمرش را صرف خدمت به اسلام کرد. بعضی‌شان را خیلی خوب می‌شناسم. مثل آقای عسگر اولادی که ایشان هم نظیر مرحوم عراقی از اول نهضت همراه بود و زحمت کشید. من او را مرد بسیار صالح و بسیار فداکاری می‌دانم. (صحیفه نور، جلد18 ص82 و 85)

عسگر اولادی در نخستین ملاقاتش، دلباخته امام خمینی (ره) شد

آیت‌الله مهدوی‌کنی که در دولت موقتش،‌ عسگر اولادی را به عنوان وزیر بازرگانی منصوب کرد، در کتاب خاطراتش با عنوان «خاطرات آیت‌الله مهدوی کنی» (با تدوین غلامرضا خواجه‌سروی) درباره وی چنین می‌گوید: «اولین آشنایی من با مؤتلفه از طریق آشنایی با یکی از اعضا یا مؤسسین هیئت مؤتلفه، جناب آقای عسگر اولادی بود که در اتوبوس در راه قم پیش آمد. بنده در سفری در راه قم دیدم آقایی کنار من نشسته و چون ما طلبه بودیم سؤال کرد حاج آقا قم چه خبر؟ از آقایان چه کسی را می‌شناسید و به کدام یک بیشتر علاقه دارید؟ بنده هم چون شاگرد امام و علاقه‌مند به ایشان بودم، بیشتر از امام، خصوصیات امام و درس امام صحبت کردم. بعد از فوت آیت‌الله بروجردی بحث این بود که مرجع چه کسی است؟ آقای عسگر اولادی می‌گویند که فلانی [بنده] مرا به [طرف] امام هدایت کرد. ایشان می‌خواست به قم برود ببیند که در میان آقایان مراجع چه کسی اعلم و اصلح است. وی برای مسائل دینی خودشان دنبال حجت می‌گشت. وقتی که من این صحبت‌ها را کردم، ایشان تحت تأثیر قرار گفت و از همان جا مستقیم به منزل امام رفت و با امام دیدار کرد. همین قدر می‌دانم که ایشان را به منزل امام هدایت کردم، بعد دیگر ایشان ادامه داد. البته خودشان می‌گویند من در همان ملاقات اول دلباخته‌ی امام شدم.»



رفسنجانی بر اختلافات‌ بادامچیان‌ و عسگراولادی‌ صحه می‌گذارد

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی نیز همچنین در جای‌جای مجموعه کتاب‌های خاطراتش به عسگراولادی اشاره کرده است که بخشی از آن چنین است:

60-8-9
اول‌ شب‌، با کادر مرکزی ‌انجمن‌ حجتیه‌ قرار داشتیم‌. دیر آمدند، قرار عمل‌ نشد. جلسه‌ای ‌در دفتر ریاست‌جمهوری‌ با حضور رئیس‌ جمهور، نخست‌ وزیر، بهزاد نبوی‌و [حبیب‌الله‌]عسکراولادی‌ برای‌ بحث‌ درباره‌ اختلافاتی‌ که‌ بین‌ آقایان‌ عسکراولادی‌ و نبوی‌ درباره‌ انحصاری‌ کردن‌ خرید و فروش‌ برنج‌ و سایر موارد تجارت‌ پیش‌ آمده‌، داشتیم‌.

61-9-7
شب‌ در دفتر آقای‌ خامنه‌ای‌ مشورت‌ در مسائل‌ جاری‌ داشتیم‌. قرار شد فردا به‌ اتفاق‌ نخست‌وزیر به‌ دیدن‌ امام‌ برویم‌. دو جعبه‌ گز از هدایای‌ آقای‌ خامنه‌ای‌ به‌ خانه‌ آوردم‌. آقای‌[حبیب‌الله‌]عسکراولادی‌ [وزیر بازرگانی‌] خبر شروع‌ قراردادهای‌ تهاتری‌ را داد و اصلاح‌وضع‌ سازمان‌ توزیع‌ گوشت‌.

62-2-5
صبح‌ زود به‌ مجلس‌ رفتم‌. جلسه‌ علنی‌ داشتیم‌؛ به‌ جای‌ پنج‌شنبه‌ آینده‌ که‌ به‌ خاطر بین‌ دو تعطیل‌ واقع‌ شدن‌، تعطیل‌ کردیم‌. چند لایحه‌ تصویب‌ شد. بعد از تنفس‌ به‌ دفترم‌ آمدم‌. گروهی‌ از نمایندگان ‌رادیکال‌ ظهر به‌ دفتر آمدند و از بسته‌ شدن‌ دست‌ مجلس‌ برای‌ اقدام‌ به‌ نفع‌ محرومان‌ و علیه ‌مستکبران‌ و قدرت‌ یافتن‌ طرفداران‌ سرمایه‌داری‌ گله‌ داشتند و مخالف‌ بودند. از من‌ به‌ خاطر حمایت‌ از آقای‌ [سیدتقی‌] خاموشی‌ گله‌ داشتند و می‌خواستند آقای‌ [حبیب‌ الله‌ عسکراولادی‌] وزیربازرگانی‌ را استیضاح‌ نمایند. با آنها مفصلا صحبت‌ کردم‌؛ بعضی‌ قانع‌ شدند و بعضی‌ نشدند.

62-8-2
تمام‌ روز در خانه‌ بودم‌. صبح‌ زود با جبهه‌ تماس‌ گرفتم‌، معلوم‌ شد که‌ دیشب‌ مرحله‌ دوم‌ عملیات‌ والفجر چهار با هدف‌ تسخیر شهر پنجوین‌ [عراق‌] آغاز شده‌ است‌. از شمال‌ و شرق‌ و جنوب‌ به‌ این‌ شهر نزدیک‌ شده‌ایم‌ و در غرب‌ آن‌ عراقی‌ها هستند. جنگ‌ ادامه‌ دارد. پیش‌ از ظهر آقای‌ طبسی‌ تولیت‌ آستان‌ قدس‌ [رضوی‌] آمدند. راجع‌ به‌ اختلافات‌ نخست‌ وزیر با آقایان‌ [اسداله‌]بادامچیان‌ و عسکراولادی‌ مطالبی‌ داشت‌ و از من‌ خواستند که‌ به‌ مشهد بروم‌. احمدآقا هم‌ آمدند و راجع‌ به‌ جنگ‌ و حفاظت‌ بیت‌ و انفجارهای‌ بیروت‌ و عکس‌العمل‌ آمریکایی‌ها بحث‌ کردیم‌.

65-7-23
آقای [حبیب‌الله] عسکر اولادی آمد. برای کمیته امداد امام، جهت اداره خانواده سربازان متاهل مستمند کمک می‌خواست. در مورد مساله جدید آیت‌الله منتظری و امام سوال داشت و پیشنهاد تقویت مدارس خصوصی را داد. آقای [کمال] خرازی آمد. طرح‌های جدید تبلیغات جنگ را آورد. عصر هیات رئیسه مجلس جلسه داشت. اطلاع دادند عراق به فرودگاه شیراز و برق سدهای دز و شهید عباسپور حمله کرده و صدماتی زده است  با مشورت سران قوا، قرار شد به بغداد موشک بزنیم. دستور به نیروی هوایی سپاه داده شد که به منطقه مخابرات بغداد بزنند. بعد از عملیات فتح یک در کرکوک، شرارت عراق زیاد شده است.

67-2-17
آقای [حبیب الله] عسکر اولادی آمد. خدمات کمیته امداد امام را گفت و برای کمک بیشتر به مردم فقیر، امکانات بیشتر خواست و از مواضع مستقل و بی طرفانه من تقدیر کرد و گفت روزنامه رسالت [ارگان جناح راست ] تعدیل شده است.

67-6-12
آقای [حبیب الله] عسکراولادی آمد. گزارش کار کمیته امداد را داد و در خصوص تحویل گرفتن اموال مصادره شده دکتر رفیعی در رفسنجان که مال کمیته است و گویا در اختیار آقایان فلاح و هاشمیان است، استمداد کرد. درباره وزارت بازرگانی و پیاده کردن نظر اخیر امام هم صحبت شد. با وزارت آقای [سید مجید] هدایت‌زاده که مورد قبول رئیس جمهور است هم توافق ندارد.

67-9-24
عصر آقایان [حبیب الله] عسگر اولادی، [حبیب الله] شفیق، [ابولفضل حاج] حیدری و [سیدرضا] نیّری [اعضای شورای مرکزی] از کمیته امداد امام آمدند. گزارش کار دادند و امکانات بیشتر برای توسعه کار خواستند و مقداری از کاردستی‌های محرومان تحت پوشش را آوردند. یک کیف و یک کفش قبول کردم.


عسگراولادی از اعضای ستاد استقبال از امام بود

در کتاب «خاطرات عزت شاهی» نیز نکات جالبی از حال و هوای روزهای نزدیک به ورود امام (ره) به میهن و پیروزی انقلاب وجود دارد. وی از حزب موتلفه و عسگر اولادی به عنوان کسی که ستاد استقبال از خمینی را برعهده داشتند، یاد می‌کند و می‌گوید: «روز ورود آقای خمینی نیز من جزء انتظامات بودم. ستاد استقبال از آقای خمینی شامل آقایان بهشتی، صادق اسلامی، بادامچیان، عسگراولادی، کچویی و … بیشتر از طیف مؤتلفه و چند نفر هم از نهضت آزادی (بازرگان، صباغیان و توسلی) بودند. من با یک یک اعضای این ستاد آشنا بودم ولی بیشتر از همه کچویی اصرار داشت که به عضویت این ستاد در بیایم، من هم مخالفت نکردم و به فعالیت خود با اینها ادامه دادم...»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها