یازدهمین مجموعه شعر «نغمههای آتش» دیوید هارسنت/ David Harsent، جریان داغی را توصیف میکند که مانند سند چشمانداز از آخرالزمان ناشی از جنگ و فاجعه زیستمحیطی، ظرفیت بیحد و حصر انسان برای خودفریبی و شیطان سازی را به رخ میکشاند و از لیس زدن شعلههای آتش و خط تکراری آن میگوید.
از لحاظ موضوعی از چهار قطعه «آتش» در حال سوختن میگوید، از «آن اسکی» شاعر پروتستان در سال 1546 میگوید، از تنها زنی که در برج لندن، به اتهام ارتداد، شکنجهشده و آتش زده میشود، چراکه طلاق میخواهد و نمیخواهد به حرف پدر گوشداده و با مردی که وی میگوید زندگی کند.
مجموعه اشعار هارسنت چه به صورت تک و یا متوالی، بههمپیوسته مینماید و قلمرویی تاریک را با خواننده به اشتراک میگذارد. شاعر در صحنه سوزانده شدن «آن اسکی» از «باززایی»/regeneration میگوید و اینکه آتش ظاهری، آتش نهفتهای برای نجات میشود، برای پاک کردن روح ...
روایت هارسنت از آتش جالبتوجه است و در آن صحنه میگوید: آتش از آتش تغذیه میکند! / میشکند و اصلاح میکند : الگوهای بدون انتخاب / تکانهای دائمی سرها و دستها از وجد / و قضاوت ...
شعرهای هارسنت چشم دارد و روایت موشهایی که میخوانند را میگوید. کاتالوگی تاریخی از تعامل انسان و موش به دست میدهد، از رفتگرانی که برای پاکسازی میدان جنگ با موشها روبرو میشوند، از پادشاهان موش! و از آغازگران طاعون.
هارسنت در بخش دیگری از مجموعه اشعارش با چهرهای ضد جنگ از«پادشاه صلحطلب» میگوید و از دنیایی که باید مهربان بدون نقص باشد! جایی که سیاه گوش و بره کنار هم راه میروند!
این کتاب در 80 صفحه توسط انتشارات فابر اند فابر راهی بازار شده است.
نظر شما