پنجشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۳ - ۱۵:۰۰
دیدار با آیدین آغداشلو در کتابفروشی آینده: نقاشی و نوشتن، زمزمه خلوت من است/ ایامی که فراموش شدم

آسمان ابری، طیفی از سایه‌روشن‌های متضاد، تصویر چنارهای زمستانی خیابان ولی‌عصر را قاب گرفته‌اند. مقصد کتابفروشی آینده است. دیدار با هنرمندی که قرار است در پس‌زمینه ذهن علاقه‌مندان به کتاب و هنر، تاشِ قلم‌هایی رنگارنگ از خاطرات و تجربه‌هایش بزند. مهمان صبح پنجشنبه کتابفروشی «آینده» استاد آیدین آغداشلو است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- مریم مرادخانی: عطر چای و بوی کاغذ و تصویر استاد آیدین آغداشلو که به ایران بازگشته است. اگر قاب تصویر را بزرگ‌تر کنید به این نوستالژی سه‌گانه باید جمع علاقه‌مندان استاد را هم اضافه کنید که از نخستین ساعات بازگشایی کتابفروشی آینده در پنجشنبه‌ای که خلسه برف کوچه‌پس‌کوچه‌های شمیران را وسوسه می‌کند نشسته و ایستاده منتظر مردی هستند که تا چند وقت پیش خبر رفتنش برای همیشه، در رسانه‌ها پیچید و صف‌های طولانی مقابل گالری «تک اثر» نشان داد که استاد فراموش‌شدنی نیست، چه ایران باشد چه نباشد...

استاد آیدین آغداشلو، نقاش و نویسنده‌ای است که چهارمین میهمان صبح پنجشنبه‌های کتابفروشی آینده است. صبح پنجشنبه‌هایی که با همکاری مجله بخارا، گنجینه پژوهشی ایرج افشار و کتابفروشی آینده برگزار می‌شود و امروز آغداشلو  آمده تا  از دنیای رنگ‌ها و نوشته‌هایش، از کوچه قدیمی «اسکو» و سال‌های تدریسش در موشک‌باران بگوید، تا رنگ‌ها و سال‌ها نوشتن...

برای هم‌زبانانم می‌نویسم و می‌کشم

نخستین پرسش این نشست را علی دهباشی سردبیر مجله بخارا درباره موفقیت اخیر استاد در نمایشگاه آثار و سفر او می‌پرسد و آغداشلو با کمی مکث می‌گوید: همیشه گفته‌ام که فرهنگ این سرزمین مثل کوهی عظیم است و ما مثل گنجشککانی هستیم در یال این کوه که چه باشیم و چه نباشیم این کوه همیشه برجاست. نمایشگاه اخیرم در گالری «تک اثر» بعد از چهل سال در ایران  برپا شد، البته پیش از این در گالری آرتا در تورنتو نمایشگاهی برپا کردم اما همیشه با خودم گفته‌ام من برای مخاطب خودم به زبان خودم کار می‌کنم.

آغداشلو ادامه می‌دهد: همه می‌دانند که زندگی من از راه نقاشی و فروش آن‌ها می‌گذرد به همین دلیل کارهایم چندان تمرکز نداشتند که نمایشگاهی از آن‌ها برگزار کنم تا این‌که سال گذشته تصمیم گرفتم نقاشی‌هایم را نفروشم و آن‌ها را برای برگزاری نمایشگاهی جمع کنم، حالا بماند که سال گذشته برایم سخت گذشت.

صاحب کتاب «حسرت‌ها و خوشی‌ها» چشم‌های نافذ و شفافش را از دوربین‌ها می‌دزدد و می‌گوید: من  نقاشی را زمزمه شخصی می‌دانم که در خلوت شکل می‌گیرد و این یک اصل است.



استاد به جوانان علاقه‌مند حاضر در کتابفروشی اشاره می‌کند و می‌گوید: تمامی مخاطبان آثارم چه نقاشی و چند جلد کتابی که نوشته‌ام جونان و افراد زیر 40 سال هستند، حالا بماند که عمر به‌اندازه عمر هنر مدرن ایران است یعنی، هنگامی‌که من به دنیا آمدم هنر مدرن در ایران شکل گرفت.

فضای کتابفروشی مملو از جمعیت می‌شود و استاد از کار معلمی‌اش می‌گوید و ادامه می‌دهد: من هنوز هم معلمی می‌کنم در سال ۶۳ کسی نقاشی نمی‌خرید باید یک دوره‌ای می‌گذشت تا مردم با هنر و نقاشی آشتی کنند پس در آن دوران معلمی کردم.

در برخی برهه‌ها فراموش شدم

استاد در پاسخ به افسردگی و اندوه اخیرش با خنده تلخی می‌گوید:  سه جلد از نقاشی‌هایم را منتشر کرده‌ام که البته یک جلد آن درباره هنرهای سنتی در ایران است و به نظرم حالا وقت تصفیه‌حساب است. یکی از اندوه‌های همیشگی‌ام این بوده که چرا هیچ‌وقت در کنار بچه‌هایم نبوده‌ام و این مساله تنها دریغ بزرگ زندگی من است. رفتن من گریز و فرار از سختی نیست، دیگر در ۷۵ سالگی سختی برای منی که سال‌های جنگ و بمباران در ایران مانده‌ام معنا ندارد. هیچ‌وقت در ایران به من توهینی نشد و خدا را شاکرم که در برخی برهه‌ها فراموش‌شده‌ام، شاید رفتنم خودخواسته است.

آغداشلو در ادامه نشست به پرسشی درباره سوژه «انهدام» در آثارش چنین پاسخ می‌دهد: انهدام، درون‌مایه آثارم نیست اما غالباً در آثارم دیده می‌شود، این علاقه را باید در زمانی جستجو کنم که به تاریخ هنر علاقه‌مند شدم که ذهنیت گذشته گرا و مرگ‌اندیش و فرهنگ دوست داشته‌ام، این انهدام که من در آثارم به آن می‌پردازدم و حالا محل پرسش شده است ناظر بر بخشی از تخریب گذشته است.



سنت نقد نداریم

استاد جرعه‌ای چای می‌نوشد و در پاسخ به پرسشی دیگر درباره نقد هنری در ایران می‌گوید: وقتی به‌نقد هنری در ایران چه در آثار قلمی و هنری فکر می‌کنم خیلی زود به این نتیجه می‌رسم که نقد می‌توانست جایگاه بهتری داشته باشد، مطبوعات و رسانه‌های ما در این زمینه کم‌کار کرده‌اند هرچند امروزه بافرهنگ مجازی سروکار داریم  و دیگر خبری از خش‌خش روزنامه و خوردن گاه‌به‌گاه قهوه در بین مطالعه روزنامه نیست، اما در کل فرهنگ و جامعه ما چندان نقدپذیر نیست و خود من به‌شخصه مهم‌ترین و جدی‌ترین نقدی که خواندم نقدهای صادق هدایت است.

برداشت آخر: برمی‌گردم

زمان می‌گذرد  و ساعت به حوالی ۱۱ صبح نزدیک می‌شود و حاضران در جریان سیال زمان با استاد آیدین آغداشلو همراه می‌شوند ولی دیگر گاه رفتن است، استاد هم گویی متوجه گذشت زمان و سرک کشیدن گاه‌وبیگاه خورشید از وسط ابرها به پهنه باغ شده است می‌گوید: من کاری نمی‌کنم تنها در خانه‌ام را قفل می‌کنم و می‌روم و چون خیلی‌ها منتظر بازگشت من هستند، دوباره برمی‌گردم.


 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها