بدرود تا فردا[1]
چند نفرشان از زمان شتابان بیرون پریده اند
و در دور دست های غمگین ناپدید شده اند[3]
اول فوریه سال 2012 میلادی، ویسلاوا شیمبورسکا ، برنده نوبل ادبی سال 1966 میلادی پس از یک دوره بیماری و بخاطر ابتلاء به سرطان ریه در خانه خود در شهر کراکو در خواب، زندگی را بدرود گفت. او زاده سال 1922 ميلادي بود. از سال 1931 ميلادي در هشت سالگي ساكن شهر كراكو شد. به هنگام اشغال لهستان در طي جنگ دوم جهاني 16 سال داشت و نوجواني بيش نبود. در زمان قيام خونين و نافرجام ورشو 21 ساله بود. دوره اشغال را در كراكوف زيست. شهري كه از سوي فرانك هانس، فرماندار نازي لهستان به عنوان مركز حكومت برگزيده شد.
نخستين دفتر از سروده هايش را در 22 سالگي و در سال 1945، در پايان دوران جنگ منتشر كرد: در پي واژه اي مي گردم. اما از آن سال هاي سياه، سال هاي سياه خشم در اين اشعار نخستین او نشان وُ ردي ديده نميشود.
شیمبورسکا از شاعران نسل اول لهستان آزاد است. نسلی که پس از ایجاد جمهوری جوان لهستان دیده به دیدار جهان گشودند. در ادب لهستانی صداهایی چه از داخل و چه ازخارج لهستان ، همگام با هم به کار ساختن بنای رفیع شعر لهستانی در سده بیستم بودند. یکی از شنیدنیترین این صدا ها بی شک از آن شیمبورسکا است. اما او را صدایی مستقل در ادب لهستانی نیمه دوم سده بیستم میلادی باید دانست.
اگر بگوئيم شيمبورسكا شاعري نابغه نبوده و استعداد درخشان شعري نيز نداشته، سخني گزاف نيست. زيرا اگر او را با شاعري هم نسل خود مانند باچنسكي مقايسه كنيم، اويي كه تنها 2 سال از شيمبورسكا بزرگتر است، در خواهيم يافت كه اشعار شيمبورسكا، اشعار اوليه او، اشعاري ناپخته و خام است. باچنسكي در 24 سالگي و در روز چهارم قيام خونين و نافرجام ورشو جان باخت. اما در اشعارش نگاهي ژرف به زندگي دارد. به حوادث، به اميد و نا اميدي. عشق به زندگي در شعرش موج مي زند. اما سروده هاي اوليه شيمبورسكا، اشعاري كه كمتر از يك دهه بعد از پايان جنگ دوم جهاني به شكل كتاب منتشر شد، اشعاري سوسياليستي است. از اين گروه اشعار وي مي توان به شعرهايي مانند: لنين، پيشواز ساحتن شهر سوسياليستي، زايتسو فرمانده آتشبار، ……اشاره كرد.
مي توان اشعار دوره نخست شاعري شيمبورسكا را حتي با شاعري از نسل بعد از او مقايسه كرد. با شاعري هم جنس خود او: هالينا پوشويا توسكا. اويي كه 12 سال كوچكتر از شيمبورسكا ست. شاعری منتقدان ادبيات لهستان نخستين صداي زنانه در شعر لهستان پس از دوران استالين ناميده اندش . حتي سروده های نخستین هالينا نيز ژرفاي فلسفي و حضور حس مرگ، توامان با عشق به زندگي سرشار است.
اما اين سخن به هيچ رو به معناي بي ارزش دانستن شعر راستين شيمبورسكا نيست. آنچه به شعر شيمبورسكا ويژگي خاص مي دهد و آن را از ديگر ستايش گران نظام سوسياليستي جدا مي كند، سرشت پوياي او ست. او بعد از حوادث سال هاي پاياني دهه شصت ميلادي كه در واقع شديدترين سيلي به گوش روح آزاده روشنفكر اروپايي بود، از گذشته سوسیالیستی خود فاصله می گیرد. از اين لحظه است كه شعر او به معناي واقعي كلمه شكل مي گيرد و آغاز مي شود. شيمبورسكا شاعري ست كه روند شدن را آزموده است.
طنز شاید یکی از ویژگی های بارز نه تنها شعر که شخصیت خود شیمبورسکا ست. طنزی که گاه رنگی فلسفی به خود می گیرد. این ویژگی را حتی در عنوان انتخابی او بر واپسین دفتر سروده های خود که قرار بود درسال 2012 میلادی منتشرشود آشکارا می توان دید: بس
گاه شاعران در سروده های خود خطی وبیتی را پدید می آورند که در زمان های بعد ، روزها و یا حتی سال ها بعد می توان در مناسبتی از زبان آنان نقل کرد. حتی هنگامی که خود دیگر نباشند. و تو گویی آن خط و یا بیت را برای شرایط پدید آمده از پیش سروده اند. در این سرمای جهانی و زمستان سرد، یاد شمیبورسکا را با بخشی از سروده او گرامی بداریم که چند سال پیش سروده است. سرودی که رنگی از زبان اخبار هواشناسی با خود دارد. تو گویی این زبانی بود که دوست می داشت. چرا که بارها در سروده های خود از آن سود برده است:
برای پس فردا
پیش بینی آسمانی آفتابی می شود
هر چند آنهایی که زنده اند
هنوز نیازمند چتر خواهند بود.[4]
نظر شما