چهارمين نشست مجموعه درسگفتارهايی درباره ناصرخسرو برگزار شد
رهايی از مدح درباری، ناصرخسرو را به صدایی متفاوت تبديل كرد/ حرکت بر خلاف جريانهای رايج
ناصر خسرو با رهايي از دربار و تبعات آن توانست قصيده اخلاقي و حِكمي در ادبيات فارسي بسرايد و زندگي مردم عامه و پستيهاي خواص اهل ريا و ربا را در اشعار خود نشان دهد. اين خلاصهاي است از سخنراني دكتر عبدالرضا مدرسزاده در درسگفتارهايي درباره ناصر خسرو. اين استاد زبان و ادبيات فارسي با توجه به نوآوريهاي ناصر خسرو در شعر فارسي، بر اين باور است كه ناصرخسرو صداي متفاوت ادبيات فارسي است.
وي سخنان خود را با اشاره به اين نكته كه ناصرخسرو، صداي متفاوت قرن پنجم است، آغاز كرد و گفت: ناصرخسرو، حرفهايي از نوعی ديگر دارد و باید پيشتر از اين روزگار به او توجه ميشد. ناصر مَثل اعلاي كساني است كه چوب تعصب و باورهاي عميق و غليظ خود را بر پيكر خويشتن نواختهاند. تا دوران صفويه، ناصر به اعتبار اسماعيلي بودن، به عنوان شاعر و قصيدهسراي توانا شناخته نشد. او حتي پس از دولت صفوي، به دليل رواج شيعه دوازده امامي در ايران، مورد توجه قرار نگرفت. پس ناصر خسرو هم در ادبيات سنيمذهب فارسي و هم در ادبيات شيعي اماميه فارسي شاعري راندهشده است.
مدرسزاده افزود: گرايش پررنگ و تعصبآلود او به آيين اسماعيلي همواره موجب ناديده گرفتهشدن او شده است. در حالي كه ناصر خسرو در ايستگاه پر رفتوآمد فكر ايراني در قرن پنجم در منطقه خراسان بزرگ قرار گرفته است. آن زمان طبق گفته ناصر، خراسان معدن فكر و انديشه بوده كه پس از استيلاي تركاني كه از سرزمين توران اساطيري به سمت خراسان آمده بودند، وضعيت متفاوتي پيدا كرد. ناصر خسرو در وصف اين جريان ميسرايد:
خاک خراسان چو بود جای ادب
معدن دیوان ناکس اکنون شد
حکمت را خانه بود بلخ و کنون
خانهاش ویران و بخت، وارون شد
دكتر مدرسزاده درباره تازگي افكار و فرهنگ به كار رفته در اشعار ناصر خسرو توضیح داد: در نگاه نخست، ناصرخسرو سخناني را بيان كرده است كه تا پيش از او در اشعار رودكي و شهيد بلخي و امثال آنان مطرح نشده بود. از طرف ديگر، با مرور كارنامه شعر و ادب فارسي، با تمام دگرگونيهاي رخداده در تاريخ فكر و فرهنگ و انديشه ايران پس از قرن پنجم، ناصر همچنان يك شاعر و حكيم بيبديل به شمار ميآيد. اگر قرار باشد كه صدا و سبك متفاوتي را در ميان شاعران ادبيات فارسي نشان داد، بايد حتما به صداي مستقل و بيتكرار ناصرخسرو اشاره كرد. در حالي كه برخي بيتهاي سنايي با خاقاني شباهت دارد و خاقاني صادقانه اعتراف ميكند كه جا پاي سنايي گذاشته است. برخي از غزلهاي خواجو نيز با مسعود سعد سلمان و سعدي شباهتهايي دارد كه حتي تشخيص آنها به راحتي ممكن نيست. حال كافي است براي اثبات ادعايم به قصيدهاي از ناصر اشاره كنم كه بيانگر احساسات و ابتلائات شاعري است كه گرچه حدود دو دهه آخر عمر خود را در تبعيد و انزوا سپري كرده ولي هيچگاه عرصه را خالي نميكند و همچنان شكوه خود را حتي در زبان و بيان پابرجا نگه ميدارد:
بگذر ای باد دلافروز خراسانی
بر یکی مانده به یمگاندره زندانی
سپس مدرسزاده قصيدهاي خوشآهنگ از ناصرخسرو خواند كه در آن ميسرايد:
سلام کن ز من ای باد مر خراسان را
مر اهل فضل و خرد را نه عام نادان را
خبر بیاور ازیشان به من چو داده بوی
ز حال من به حقیقت خبر مر ایشان را
بگویشان که جهان سرو من چو چنبر کرد
به مکر خویش و خود این است کار گیهان را
فلان اگر به شک است اندر آنچه خواهد کرد
جهان بدو، بنگر، كو چه كرد بهمان را
ازین همه بسِتاند به جمله هر چهش داد
چنانکه بازستد هرچه داده بود آن را
نگه کنید که در دست این و آن چو خَراس
به چند گونه بدیدید مر خراسان را
به مُلک ترک چرا غرهاید؟ یاد کنید
جلال و عزت محمود زاولستان را
کجاست آنکه فریغونیان زهیبت او
ز دست خویش بدادند گوزگانان را؟
چو هند را به سم اسپ ترک ویران کرد
به پای پیلان بسپَرد خاک ختلان را
فریفته شده میگشت در جهان و، بلی
چنو فریفته بود این جهان فراوان را
شما فریفتگان پیش او همیگفتید
«هزار سال فزون باد عمر سلطان را»
کجاست اکنون آن فر و آن جلالت و جاه
که زیر خویش همی دید برج سرطان را؟
عضو هيأت علمي دانشگاه كاشان با اشارهاي فهرستوار به گونههاي مختلف قصيده در ادبيات فارسي تا قرن پنجم گفت: برخي شاعران آن دوره از قصيده براي بيان شكوههاي شخصي و دروني خود استفاده ميكردند. عاليترين كاربرد منِ شخصي در قصيده را در شعر رودكي ميتوان يافت كه ميگويد:
مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود
نبود دندان، لا بل چراغ تابان بود
رودكي در اين قصيده شخصي، حتي تعداد ابيات شعرش را با تعداد دندانهايش هماهنگ كرده و حدود 30 تا 32 بيت سروده است. در ديوان خاقاني نيز چنين قصايد شخصي ديده ميشود. براي نمونه خاقاني آنجا كه در زندان گرفتار ميشود، در بيان علو طبع خود ميسرايد:
صبحدم چون کِله بندد آه دودآسای من
چون شفق در خون نشیند چشم شبپیمای من
سامری سیرم نه موسی سیرت ار تا زندهام
در سُم گوساله آلاید ید بیضای من
پس گاهي شاعران در قصايد سعي ميكردند مشكلات شخصي و علو طبع خود را حتي با فخرفروشي هنرمندانه بيان كنند. شكل دوم به كارگيري اين قالب شعري، قصيدههاي مدحي و درباري است. در تاريخ ادبيات فارسي، در هر دورهاي كه پادشاهاني نيازمند تعريف و ستايش وجود داشتهاند، قصايد مدحي نيز سروده شده است. در دوره غزنوي قصايد مدحي به اوج خود ميرسد و شعر رسانه ملي سلطان محمود غزنوي و اميران و درباريان او ميشود. شاعراني مانند فرخي، منوچهري و عنصري همه هستي هنري خود را كه ميتوانست آنان را در عالم هنر جاودان كند، به پاي كسي مانند سلطان محمود غزنوي ريختند. ناصرخسرو در برابر چنين مدحياتي فرياد ميزند كه:
من آنم که در پای خوكان نریزم
مر این قیمتی درّ لفظ دری را
پسنده است با زهد عمار و بوذر
کند مدح محمود مر عنصری را؟
نويسنده كتاب «بوي آشنايي» درباره ساختار قصيده گفت: قصيده با «تشبيب» آغاز ميشود كه در آن معمولا شاعر درباره زنان زيبارو، شراب، عيش و مانند آن سخن ميگويد و بعد به نحوي آن را به سلطان مرتبط ميكند تا به مدح او مشغول شود. پس از آن «شريطه» بيان ميشود. ولي ناصرخسرو و پيرو راستين او، شيخ اجل سعدي، ساختار رايج قصيده مدحي را بر هم زدند. سعدي وقتي پادشاه و ممدوح را ستايش ميكند، ميگويد:
به نوبتاند ملوک اندرین سپنج سرای
کنون که نوبت تست ای ملک به عدل گرای
عمل بیار که رخت سرای آخرتست
نه عودسوز به کار آیدت نه عنبرسای
استاد زبان و ادب فارسي گفت: ناصرخسرو كه صداي متفاوت ادبيات فارسي است، آستين همت را بالا زد و قصيدههاي درباري را رد كرد. به ضرس قاطع بايد گفت كه قصايد ناصرخسرو هيچ شباهتي با قصايد سنتي و مألوف درباريپسند ندارد. او خلاف جريان رايج شنا ميكند و نعل وارونه ميزند.
مدرسزاده درباره ديگر گونههاي قصايد گفت: قصايد عرفاني با شاعر بزرگ غزنين، حكيم سنايي غزنوي آغاز ميشود. شاهكار قصايد عرفاني ادب فارسي را بايد در شعر سنايي يافت كه ميگويد:
مکن در جسم و جان منزل، که این دونست و آن والا
قدم زین هر دو بیرون نِه، نه آنجا باش و نه اینجا
جداي از آن، قصايد تاريخي زماني سروده ميشدند كه اتفاقي تاريخي مانند حمله به يك سرزمين باعث سرايش آن ميشد. بهترين نمونه قصيده تاريخي را بايد در شعر انوري درباره حمله تركان به خراسان يافت كه به نوعي از سياسيترين قصايد ادبيات فارسي به شمار ميآيد:
به سمرقند اگر بگذری ای باد سحر
نامه اهل خراسان به برِ خاقان بر
وي درباره متفاوتترين شكل قصيده گفت: ناصر خسرو مبدع قصيده حِكمي و اخلاقي است. خاقاني و سعدي در اين زمينه از ناصرخسرو تبعيت كردهاند. به طور كلي، بسياري از خواص ادب فارسي ديوان ناصرخسرو را خواندهاند، از مضامين او استفاده كردهاند و حتي از شعر او استقبال كردهاند. برخي از وزنهاي به كار رفته در قصايد ادبيات فارسي، براي نخستين بار از سوي ناصر خسرو سروده شده است. همين نوآوري موجب شد كه بعدها سنايي و خاقاني از وزنهاي شعري او اقتباس كنند. ولي از آنجا كه اسم ناصرخسرو ممنوع بوده، هيچ كس حاضر نميشده است كه نامي از او ببرد. اين مظلوميت شاعري است كه خود در فراهم شدن موقعیت آن بيتقصير نبوده است.
مدرسزاده درباره چگونگي دستيافتن ناصر خسرو به اين نوع خاص از قصيده گفت: قصيده در لغت از «قصد» ميآيد. يعني قالبي شعري است كه شاعر با قصد و آگاهي به سراغ سرايش آن ميرود. قصيده معمولا بيش از بيست بيت دارد و حتي 300 بيت نيز ميتواند داشته باشد. بالاترين قصد براي شاعر ستايش پادشاه و مدح كردن او بوده است تا در ازاي آن زر دريافت كند. خاقاني ميگويد:
شنیدم که از نقره زد دیگدان
ز زر ساخت آلات خوان عنصری
يعني عنصري آنقدر بابت قصايد مدحي خود صله دريافت كرده بود كه حتي قاشق و چنگال خانهاش را از طلا ساخته بود. پس شاعران درباري آگاهانه همواره به اين فكر بودند كه چگونه پادشاه را مدح كنند تا صلههاي بيشتري به دست آورند. ولي ناصرخسرو اين ساختار را كنار گذاشته است. قصايد ناصرخسرو، «تشبيب»، «تغزل» و مدح خليفه را ندارد. البته گرچه ناصر خسرو به عمد كوشش ميكند كه خود را در جبهه مقابل پادشاهان خراساني قرار دهد، ولي گاهي طبعآزمايي ميكند و قصايدي به شكل قصيدههاي درباري با «تشبيب» ميسرايد كه در آنها به جاي مدح سلطان محمود، خليفه فاطمي مصر را ستايش ميكند. دكتر زرينكوب در كتاب «با كاروان حله» ميگويد: اگر ناصرخسرو يك چند بيشتر در مصر مانده بود، درمييافت كه خليفه همه جا خليفه است.
وي افزود: يكي از نگرانيهاي ناصر خسرو آن است كه چرا شاعران بزرگ خراسان شعرفروش شدهاند؟
اي شعرفروشان خراسان بشناسيد
اين ژرفسخنهاي مرا گر شعراييد
و در جاي ديگر خطاب به شاعر درباري ميگويد كه آيا ميداني چه اندازه قدر و اعتبار تو به خاطر اشعارت پايين آمده است؟
تو برپائی آنجا که مطرب نشیند
سزد گر ببری زبان جری را
مدرسزاده با اشاره به مزيتهاي خروج ناصر خسرو از سيستم درباري خود گفت: در ديوان شاعران درباري حتي يك بيت كه ناظر به وضعيت مردم روزگار باشد، نميتوان يافت. در نظر آنان همه چيز آرام و عادي است. آنان نه رنج بشري را ميديدند و نه مالياتها و باجهاي سنگين پادشاهان را. زيرا شاعر درباري در كوچه و بازار سرگردان و حيران نيست. ولي ناصر خسرو كاشف دقيقهها و آنات و لحظههاي مملو از درد و رنج مردم روزگارش است. در ديوان ناصر خسرو هم گرفتاريهاي مردم عوام ديده ميشود و هم خواص. خواص ديوان ناصر خسرو شاه، فقيه، قاضي و محتسب است كه هيچ يك وجهه خوبي ندارند. فقيهان ديوان او اهل ربا هستند و شاعرانش اهل ريا. ناصر خسرو به مدد بيرون آمدن از دربار تصويرهاي شگفتي را از خواص جامعه خود بيان ميكند. ناصر خسرو آن فضاي تار عنكبوتبستهاي كه جز تعفن و آلودگي بارقهاي نداشت، رها ميكند و به سراغ مردم ميآيد. بيهوده نيست كه سپهري ميگويد:
بهترين چيز رسيدن به نگاهي است
كه از حادثه عشق تر است
زيرا وقتي شاعر هنرمند و كاشف دقايق و كلمات، سنتهاي باطل و هنجارهاي بيهوده را كنار بزند و به تازگي برسد، به نگاهي متفاوت و نو دست مييابد. ناصر خسرو از دربار و تعينات و زيباييهاي دلفريب آن چشم ميبندد و به ميان مردم ميرود و صدايي متفاوت مييابد.
این مدرس زبان و ادبيات فارسي درباره تغيير مذهب ناصر خسرو گفت: اين شاعر به تغيير مذهبي ميرسد كه در آن زمان تازه بوده است. زيرا تا پيش از او در تاريخ ادبيات فارسي شاعري كه بخواهد مذهبي تازه را بيان كند و جهانبيني خود را در شعرش عرضه كند، ديده نميشود. ناصرخسرو تا زماني كه زنده بود، شرع و دينداري و باورمندي به دين را رها نميكند. او حتي سفارش ميكند كه نبايد فقط به ظاهر الفاظ قرآن توجه كرد:
دریای سخنها سخن خوب خدای است
پر گوهر با قیمت و پر لؤلؤ لالا
شور است چو دریا به مثل صورت تنزیل
تأویل چو لؤلؤست سوی مردم دانا
اندر بُن دریاست همه گوهر و لؤلؤ
غواص طلب کن، چه دوی بر لب دریا؟
اندر بن شوراب ز بهر چه نهاده است
چندین گهر و لؤلؤ، دارنده دنیا؟
از بهر پیمبر که بدین صنع ورا گفت:
تأویل به دانا ده و تنزیل به غوغا
غواص تو را جز گل و شورابه نداده است
زیرا که ندیده است ز تو جز که مُعادا
معنی طلب از ظاهر تنزیل چو مردم
خرسند مشو همچو خر از قول به آوا
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا
قندیل میفروز بیاموز که قندیل
بیرون نبرد از دل بر جهل تو ظلما
در زهد نهای بینا لیکن به طمع در
برخوانی در چاه به شب خط معما
ناصر خسرو سخن خوب را فقط سخن ديني ميداند. او معتقد است، هر سخني كه ارتباطي با دين ندارد، بيارزش است. البته ناصرخسرو تمام اين سخنان را از نگاه مذهب خود، اسماعيليه، ميگويد. اين سخنان جدي و تازه ناصر خسرو، در بعضي موارد با آموزههاي شيعي دوازده امامي اشتراك باور دارد. بعدها سعدي ميگويد: «همه کس را دندان به ترشی کُند شود مگر قاضیان را که به شیرینی».
وي افزود: در همه دورهها دين مظلوم بوده و باورمندي مردم با گرد و غبارهايي آميخته ميشده است. بسياري از دردها را ميتوان در زبان و بيان قصيدههاي ناصر خسرو يافت. اين مرد بزرگ ساختار سخت قصيده را شكسته و كنار گذاشته است. شعر ناصر نرم و لطيف نيست زيرا او با زيبارويان و كنيزان و غلامزادگان و درباريان در ارتباط نيست. او دعواي دو فرد عامي بر سر يك چهارپار را ميبيند و همان را در شعرش بيان ميكند. همين رهايي از دربار موجب تنوع شعر ناصر خسرو شده است.
مدرسزاده درباره عاميانهگرايي اين شاعر گفت: ناصر خسرو از عاميانهسرايي باكي ندارد. حتي كلماتي مانند: نخود و لوبيا و عدس و ماش در شعر او فراوان ديده ميشود. پروين اعتصامي از تأثيرپذيرندگان از ناصر خسرو در بخش عاميانهسرايي است. ناصر خسرو چون نميخواهد طبق اصول رسمي زمان خود سخن بگويد، چنين ميسرايد كه:
صبر کن بر سخن سردش زیرا کان دیو
نیست آگاه هنوز، ای پسر از نرخ پیاز
اگر تمام ديوانهاي فارسي را ورق بزنيد، تركيب عاميانه «نرخ پياز» را پيدا نميكنيد. يعني هنوز حساب كار دست شخص نيست.
وي درباره ديگر آثار رهايي از دربار گفت: در اشعار ناصر خسرو بسامد كلماتي مانند پورا، اي پسر، پسرا و... بسيار زياد است. وقتي پادشاه مخاطب و ممدوح نيست، خواه ناخواه شاعر بايد به دنبال مخاطبي برود كه براي او سخن بگويد. ناصر خسرو محصول تجربهها و سفرهاي خود را زير عنوان «اي پسر» بيان ميكند:
گر نخواهی ای پسر تا خویشتن مجنون کنی
پشت پیش این و آن پس چون همی چون نون کنی؟
ز آرزوی آنکه روزی زنت کدبانو شود
چون تن آزاد خود را بنده خاتون کنی؟
ده تن از تو زرد روی و بینوا خسپد همی
تا به گلگون می همی تو روی خود گلگون کنی
خوش بخندی بر سرود مطرب و آواز رود
ور توانی دامنش پر لؤلؤ مکنون کنی
ور به درویشی زکاتت داد باید یک درم
طبع را از ناخوشی چون مار و مازریون کنی
مدرسزاده گفت: اين ابيات گريهآور است. خاتون زن تركستاني تازهبه دوران رسيدهاي است كه نه دين دارد و نه فرهنگ و نه شعور. فقط قدرت دارد. بلاي مدپرستي و رسيدن به خيلي از منصبها آن هم به هر قيمت، حديث روزگاران ماست. پس «اي پسر» ابتكاري است براي بيان دردها و مشكلات جامعهاي كه ناصر خسرو با آن مواجه بوده است. ناصرخسرو قصيدهسرايي است كه متفاوت از شاعران مديحهسرا، به مفاهيم نو روي ميآورد.
نظر شما