رضا گندمی نصرآبادی، فارغالتحصیل رشته فلسفه از دانشگاه تهران است. از این مؤلف، مترجم و پژوهشگر تاکنون چندین کتاب به چاپ رسیده است که از جمله آنها میتوان «رویکردهای مختلف به پلورالیزم دینی (به سوی الاهیات ناظر به همه ادیان)»، «معمای جدید استقراء» و «واقعیت، افسانه و پیشبینی» را نام برد.
به بهانه برگزیده شدن کتاب «فیلون اسکندرانی مؤسس فلسفه دینی» در همایش «کتاب سال حوزه» به گفتوگو با این نویسنده پرداختیم تا درباره کتاب، شخصیت فیلون اسکندرانی (25 ق.م. ــ 50 م.) و آرای وی بیشتر بدانیم.
ــ در ابتدا اگر امکان دارد برای آشنایی بهتر مخاطبان، درباره «فیلون اسکندرانی» و شخصیتش بگویید.
فیلون پایهگذار فلسفه دینی در قلمرو ادیان ابراهیمی و به تعبير هانري کربن «فلسفه نبوي» است که پيوندی عميق با فرشتهباوري دارد. او در شکلگیری فلسفه مسیحی و به تبع آن فلسفه اسلامی و یهودی نقشی بهسزا داشته است. فیلون نخستین اندیشمند دینی است که در صدد جمع و توفیق میان دین و فلسفه برآمده است و در این زمینه راهحلهایی درخور توجه پیشنهاد کرده که در سدههای متمادی با پارهای جرح و تعدیل، کانون توجه اندیشمندان مسیحی، مسلمان و یهودی قرار گرفته است. او برای نخستینبار در کنار عقل ــ البته بی آن که از ارزش و منزلت آن بکاهد ــ از منبع دیگری یاد کرد که استناد به آن پیشینه نداشته است. فیلون علاوه بر منابع فیلسوفان و نیز آرا و افکار ایشان به کتاب مقدس و آموزههای پیامبران عبرانی نیز تمسک کرده است. از اینرو با تلاقی این دو رودخانه سرشار، مطالب و موضوعاتی جدید برای نخستینبار مطرح شد. برای نمونه، مساله نسبت و رابطه دین و فلسفه، عقل و وحی برای یونانیان مطرح نبود، بلکه برای بار اول، فیلون اسکندرانی آن را مطرح و دربارهاش مطالبی را ارائه کرد که همچنان دستمایه کار متفکران ادیان ابراهیمی است. البته پیش از او، برای برخی متفکران یونانی رابطه و نسبت فلسفه با اسطوره ــ دین عامیانه یونان باستان ــ و یا نسبت علوم مقدماتی (از قبیل ریاضیات و هیات) با فلسفه مطرح بوده است.
فیلون با در اختیار داشتن منبع وحیانی، مسائل فلسفی را به گونهای متفاوت تقریر و صورتبندی، و در نتیجه راهکارهایی گاه متفاوت با فیلسوفان یونانی ارائه کرد. ازاینرو میتوان او را بهحق مؤسس فلسفه دینی نامید. کموبیش همه ما با نظراتی روبهرو میشویم که گفتهاند آنها را نخستینبار فیلون مطرح کرده و از طریق او به الهیات و فلسفههای دینی راه یافته است.
ــ لطفاً برای نمونه برخی از این نظرات را بفرمایید.
در اینباره به هفت مورد اشاره میکنم:
1. الهیات سلبی هرچند ریشه در تیمائوس افلاطون دارد و در کتاب مقدس به منزله منبع الهام فیلون، مطالب پراکنده بسیاری را دربارهاش میتوان یافت (البته در کنار آیات بیشماری که از اوصاف انسانانگارانه خدا حکایت دارند)، برای نخستینبار توسط فیلون به صورت منقح و مستدل مطرح شد. فیلون بود که همه زوایای پیدا و پنهان الهیات سلبی را از نظر گذراند و آیات موهم انسان انگاشتن یهوه و خدا را به تأویل برد و از این نظر نیز منبع الهام سرشاری برای متفکران دینی بعدی قرار گرفت. او برای نخستینبار با تفکیک ماهیت خدا از وجودش، بر شناختناپذیری و نیز وصفناپذیری ماهیت خدا تأکید کرد، و بنای گونهای الهیات سلبی را گذاشت. نشان دادن تأثیر فیلون بر فیلسوفان و عارفان ادیان ابراهیمی و نیز فلوطین در این زمینه، چندان دشوار نیست.
2. نظریه لوگوس در فلسفه فیلون، نقشی محوری دارد. فیلون برداشتی از لوگوس به دست داد که از برداشت رایج در فلسفه یونان متمایز بود و بستری درخور برای نویسنده انجیل چهارم فراهم آورد.
3. تأویل کشفی و ذوقی، سخت کانون توجه فیلون بود. بیش از نیمی از آثار او، به تأویل کتاب مقدس اختصاص یافته است. او در این زمینه، پیشگام همه عارفان شمرده میشود. فیلون گزارشها و حکایات کتاب مقدس را بر پایه سوانح نفس آدمی و هبوط و صعود آن تفسیر و آنها را رویدادهایی معنوی و فراتاریخی دانسته است. چنانکه در زمانه ما افرادی چون یونگ، هامان و هانری کربن در این راه گام برداشتهاند. ازاینرو اعتقاد به دولایه بودن متون دینی و ارائه تفسیر تمثیلی به مدد فلسفه یونانی به منظور کشف حجاب از چهره متون، یکی از ابتکارات فیلون است. به عبارت دیگر در قلمرو آموزههای باطنی و تأکید بر باطنیگری نیز تأثیر فیلون بر اخلافش مشهود است. هانس لوی با توجه به این نکته، فیلون را نخستین روانشناس دین دانسته است.
4. نخستین اصول اعتقادات را فیلون تدوین کرد و درست به همین دلیل هری برت بوسه ــ اسلامشناس آلمانی ــ او را نخستین الهیدان معرفی کرده است.
5. فیلون بر خلاف افلاطون و ارسطو که نامتناهی را نقص، و متناهی را کمال میدانستند، نامتناهی را کمال میدانست و بر نامتناهی بودن خدا تأکید میکرد. وی از این جهت پیشقراول متفکرانی همچون دکارت و دانز اسکوتوس به شمار میآید.
6. افلوطین در برخی موضوعات از فیلون الهام گرفته است که از آن جملهاند: الف) تثلیث، ب) ضرورت وجود واسطه و میانجی میان واحد و کثیر، ج) اعتقاد به لوگوس همچون صادر اول و نیز محلی که ایدهها در آن جمع میشوند، د) تبیین ارتباط خدا و عالم با استعاره نور، ه) تأکید بر کمال بودن امر بینهایت. بنا بر گفته فرفوریوس، فلوطین شاگرد آمونیاس ساکاس بوده است، و باز همو به ما میگوید که آمونیاس ساکاس اهل اسکندریه، و مسیحی بوده و از آنجا که جمع فلسفه و مسیحیت را امکانپذیر نمیدانسته، مرتد شده است. آمونیاس ساکاس، حتی اگر ارتدادش بنا بر نقل فرفوریوس درست باشد، بهیقین عقایدی داشت که مأخذی جز کتاب مقدس نمیتوان برایشان تصور کرد. بنابراین حتی اگر فلوطین مستقیم به آثار و آرای فیلون اسکندرانی دسترس نداشته، دستکم از طریق استادش آمونیاس ساکاس با آرا و نظرات فیلون آشنا بوده است.
7. فیلون در بحث خلقت، اراده آزاد، مشیت الهی و مسائلی از این دست، نظرات ویژه خود را داشته و بر اندیشمندان ادیان ابراهیمی و حتی بر دکارت، تأثیر بسیار گذاشته است.
جروم ــ مترجم لاتینی کتاب مقدس موسوم به وولگات ــ با علم به این که فیلون در اصل، یهودی است، او را به دلیل سهم بهسزا و بیمانندی که در تحکیم مبانی مسیحیت داشته است، در صدر فهرست آبای کلیسا قرار داد. برخی از آبای کلیسا همانند کلمنت اسکندرانی و آمبروز حتی در تعابیر و عبارتپردازیهای خود نیز از او تقلید کردهاند. میرچا الیاده حال و هوای عرفان مسیحی را در ادوار اولیه، بیشتر متأثر از عهد جدید و گرایشهای یهودی یونانیمآب ــ بهویژه الهیات فیلون یهودی ــ میداند. هانس لوی، گودیناف و تنی چند از فیلونشناسان، فیلون را عارف میدانند. دکتر نصر نیز در کتاب سه حکیم مسلمان میگوید در نوشتههای ابنعربی نظراتی را مییابیم که به رواقیها و فیلون و نوافلاطونیان تعلق دارند. هگل در درسگفتارهای خود در باب تاریخ فلسفه، به بنمایههای شرقی فکر فیلون اشاره کرده است. به نظر او، فیلون هنگامی که از خدا به منزله نور اولیه ازلی یاد میکند، به شیوه کاملاً شرقی سخن میگوید. میلز نیز بهتفصیل به این مطلب پرداخته است که البته این ادعا خود میتواند سرآغاز بحثهای بسیار باشد.
ــ به نظر شما کدام یک از ویژگیهای این کتاب، آن را شاخص و برجسته میکند؟
بهنظر میرسد تحقیق درباره افکار فیلون و نیز آشنایی با آثار وی از این جهات میتواند اهمیت داشته باشد:
الف) آشنایی با دیدگاههایی که در پایان دوره هلنیستی و آغاز دوره رومی بهویژه تاریخ رواقیگری، افلاطونی میانه و نوافلاطونی مطرح بودهاند.
ب) مطالعه دیاسپورا و آوارگی قوم یهود در دوره باستان.
ج) آثار فیلون، از منابع مهم پژوهش درباره کنیسههای دیاسپورا در دو قرن پیش از میلاد به شمار میآیند که حاصل سفر او به رم هستند.
د) مطالعات مربوط به کتاب مقدس و ترجمه هفتادی.
ه) مطالعه سرآغازهای مسیحی و ارتباط میان عهد جدید و محیط اجتماعیـفرهنگیای که این کتاب مقدس در آن تدوین یافته است.
و) بسط و تکامل مطالعات مربوط به آبای کلیسا و نیز تأثیراتی که از فیلون پذیرفتهاند.
ز) مطالعه طومارهای قمران که در قرن بیستم کشف شدند. بیتردید آثار فیلون، بهویژه رساله درباره زندگی عارفانه میتوانند کمکی بزرگ برای فهم این طومارها باشند.
ح) مهمتر از همه، تحقیق و پژوهش در آثار و افکار فیلون، راه را برای مطالعات تطبیقی در حوزه ادیان سامی (در قلمروهای الهیاتی، فلسفی و عرفانی) فراهم میسازد؛ چراکه او بنیانگذار و مؤسس فلسفه دینی است. بیتردید تحقیقات بیشماری که در قرن اخیر درباره فیلون انجام گرفتهاند، بهخوبی زمینه این کار مهم را فراهم آوردهاند.
در مغربزمین آثار بسیاری درباره افکار و نظرات فیلون نوشته شده است. برای نمونه افرادی همچون امیل بریه، ولفسون، گودیناف، وینستون، رونیا و دیگران هر یک به نگارش یک یا چند کتاب مستقل اقدام کردهاند و این در حالی است که در سنت کلامی و فلسفی ما با این که فیلون اسکندرانی نامی آشناست، توجه چندانی به آرا و افکار او نشده است و مطالبی که گاه جستهوگریخته در برخی منابع آمدهاند، چندان درخور توجه نیستند؛ بهویژه آن که گاه اطلاعاتی نادرست به خوانندگان میدهند.
ــ چرا این موضوع را برای نگارش کتاب انتخاب کردید؟
آشنايي بنده با آرا و افکار فيلون و تأثير عميقي که وي بر انديشمندان پس از خود گذاشت، به مقالهاي باز ميگردد که بنا بود درباره ديدگاه يوستين شهيد، کلمنت اسکندراني و اوريگن در باب نسبت عقل و وحي ارائه کنم. در حين تحقيق بارها با نام فيلون و تأثير وي بر افراد يادشده روبهرو شدم؛ به گونهاي که مشاهده کردم آنان حتي بسياري از عبارات خود را از فيلون به عاريت گرفتهاند. به همين دليل از پرداختن به مصب روي گردانده، به سرچشمه روي آوردم و نيک دريافتم که «هزار باده ناخورده در رگ تاک است».
فيلون به منزله نخستين انديشمند ديني، گامهایی استوار در راه جمع و توفيق ميان دين و فلسفه برداشت و پيشنهادهایی پذیرفتنی براي برونرفت از اين مشکلات ارائه کرد که همچنان دستمايه انديشمندان اديان ابراهيمي است. هرچه جلوتر رفتم به جايگاه والا و اصيل وي در تاريخ فلسفه، بهویژه فلسفه ديني بيشتر واقف شدم و به يکباره گستره پژوهش خود را فراخ ديدم. با علم به شيفتگي و دلدادگي فیلون نسبت به افلاطون و اين که افکار او در پارهاي موارد همچون ساير انديشمندان ــ به تعبير وايتهد ــ در جنب افکار افلاطون حاشيهاي بيش نبود، دریافتم در بسياري موارد مطالبی بديع و درخور توجه ارائه کرده که الهامبخش انديشمندان ديني بوده است؛ چه آنکه او به خاطر دغدغه توأماني که نسبت به دين و فلسفه داشت، با مشکلاتي دستبهگريبان بود که پيشينهاي نداشتند.
ــ اثر شما چه ویژگی نسبت به دیگر آثار منتشرشده با این موضوع دارد؟
نظر به این که تاکنون کتاب مستقلی درباره فیلون منتشر نشده است، معرفی فیلون به عنوان مؤسس تفکر دینی در حوزه ادیان ابراهیمی بهتنهایی میتواند دلیل خوبی برای انتشار اثر حاضر باشد. در این کتاب چنین مشخصههایی به چشم میخورد: جامعیت، استناد به آثار خود فیلون و شارحان بهنام وی، مسالهمحوری و روشمند بودن.
ــ لطفاً درباره این مشخصهها بیشتر توضیح دهید.
در این کتاب کوشیدهایم با محور قرار دادن نظریه لوگوس به منزله شاهبیت افکار فیلون، گامی کوتاه در توصیف و تبیین افکار او برداریم تا از این طریق، بستری شایسته برای مطالعات تطبیقی در سپهر تفکر ادیان ابراهیمی فراهم آید. بررسی آرا و افکار فیلون با محوریت نظریه لوگوس در میان اندیشمندان غربی و فیلونشناسان بهنام پیشینهای ندارد و برای نخستینبار پژوهش حاضر متکفل این بحث شده است. به نظر نگارنده، علاقه توأمان فیلون به فرهنگ و فلسفه یونانی از سویی و دلدادگی و شیفتگی او به سنت عبرانی از سوی دیگر، او را بر آن داشت تا در صدد جمع و توفیق آن دو برآید بی آن که یکی را به سود دیگری به مسلخ ببرد. همه تلاشهای فیلون را میتوان بر این اساس ارزیابی کرد. جمع عقل و وحی ــ و به تعبیر دیگر: فلسفه دینی ــ به مشکلاتی دامن زد که پیشینهای نداشتند. در واقع فیلون با طرح لوگوس به دنبال پاسخگویی به چنین مشکلاتی بود، و درست به همین دلیل نظریه لوگوس را میتوان دیدگاه محوری فیلون دانست.
ــ پرسشهای اصلی این پژوهش چه هستند؟
به طور کلی این پژوهش بر آن است تا با استناد به رسالههای فیلون و شارحان بهنام او، پاسخهایی درخور برای این پرسشها فراهم آورد:
ــ فیلون چه جایگاهی در میان متفکران دارد؟
ــ آیا خود فیلون از یک یا چند مساله به منزله دغدغه اصلی خود ذکری به میان آورده است؟
ــ شارحان و مفسران فیلون چه مسالهای را مساله اصلی فیلون دانستهاند؟
ــ نظریه لوگوس چه جایگاهی در تفکر فیلون دارد؟
ــ چه مشکلاتی فیلون را ملزم به فرض واسطهها یا لوگوس کرد؟
ــ اعتقاد به لوگوس کدام یک از مشکلات مابعدالطبیعی، معرفتشناسانه و اخلاقی را حل میکند؟
ــ لوگوس چه رابطه وجودیای با خدا، جهان و انسان دارد؟
ــ فیلون با طرح نظریه لوگوس، تا چه اندازه بر مشکلات مورد نظر چیره شد؟
ــ آیا بدون اعتقاد به لوگوس میتوان بر مشکلاتی که فیلون با آنها دستبهگریبان بوده است، فایق آمد؟ راهحلها یا نظریات جایگزین از چه قرارند؟
این پژوهش به روش تحلیلی و با در نظر گرفتن سه شأن برای لوگوس پی گرفته شده است: شأن وجودی یا مابعدالطبیعی، شأن معرفتی، و شأن کارکردی یا ارزشی. در شأن وجودی، نسبت لوگوس با خدا، جهان و انسان بررسی میشود ــ یعنی مجموعه مباحثی که میتوان از آن با عنوان مباحث خداشناسی، کیهانشناسی و انسانشناسی نام برد. در شأن معرفتی، این پرسش مطرح است که چه چیزی ما را ملزم به فرض لوگوس میکند؟ در شأن کارکردی به دنبال یافتن پاسخ برای پرسشیم که با فرض لوگوس چه مشکلاتی از میان برداشته میشود؟ بسیاری از پرسشهای اصلی و فرعیای را که پیش از این مطرح شدند، میتوان در قالب روش پیشگفته بیان کرد؛ اما پارهای از موضوعات، ارتباط وثیق و قابل دفاعی با آن ندارند. برای نمونه میتوان به فصل هشتم اشاره کرد که در آن نظرات سیاسی و اخلاقی فیلون تبیین شده است. این پژوهش تقریباً به روش تحلیلی وفادار مانده؛ هرچند ترتیب این شئون، به عللی رعایت نشده است.
ــ این کتاب چه ساختاری دارد؟
در فصل نخست بهاجمال به زندگی و نیز آثار فیلون پرداختهایم و در فصل دوم جایگاه او را در فلسفه و ادیان ابراهیمی بررسیدهایم؛ به گونهای که جایگاه فیلون را در فلسفه، یهودیت و مسیحیت روشن ساختهایم و درباره جایگاهش در اسلام، در فصلهای بعد و ضمن هر موضوع بهکفایت اشاره کردهایم.
موضوع فصل سوم، محوریت لوگوس در تفکر فیلون و نیز تعابیر و کارکردهای لوگوس نزد فیلون است. در این فصل بهاختصار دیدگاه فیلسوفان یونان و کتاب مقدس و نیز آثار یونانیمآب را آورده و سپس نظریه فیلون را مطرح ساختهایم. با توجه به محوریت لوگوس در آثار فیلون، کوشیدهایم افکار پراکنده فیلون را ذیل عنوان «لوگوس» فراهم آوریم و برای جلوگیری از تکرار مطالب، توصیفات فیلون را بهاجمال بیان کنیم؛ در فصلهای بعد و بهمناسبت، رفتوبازگشتهایی به آنها داشتهایم.
فصل چهارم درباره نسبت عقل و وحی یا فلسفه و دین است. ازآنجاکه فیلون آن دو را با هم جمع کرده و علاقه توأمان به آنها داشته است، با اتکا به دو منبع عقل و وحی به جمعبندیهایی رسیده که گاه متفاوت با جمعبندی فیلسوفان و نیز دینباورانی است که تنها به کتاب مقدس تمسک جستهاند. بنابراین پیش از ورود به دیگر مباحث ضرورت داشت که دیدگاه ایشان در این باره مطرح شود. در این فصل خوانندگان بهخوبی در جریان وجه تسمیه کتاب قرار خواهند گرفت و بهحق با نگارنده همراه خواهند شد که اگر بناست نقطه آغازی برای فلسفه دینی در نظر بگیریم، همانا تفکر فیلون اسکندرانی است. در این فصل، تأویل و تفسیر تمثیلی با اتکا به فلسفه نیز کانون توجه ویژه قرار گرفته است.
در فصل پنجم ذیل عنوان خداشناسی به مباحثی اشاره کردهایم که برای نخستینبار فیلون اسکندرانی به آنها دامن زده است. برای نمونه میتوان به اثبات خدا از طریق خدا، قوا یا اوصاف او، الهیات سلبی و نامتناهی بودن خدا اشاره کرد.
در فصل ششم مباحث کیهانشناسی را مطرح ساختهایم؛ مباحثی که در آنها برای بار اول، نسبت قوانین طبیعت با معجزات، نظریه خلق از عدم، و وجود واسطهها یا قوا یا کارگزاران پیش کشیده شده است. در فصل هفتم ذیل عنوان انسانشناسی، علاوه بر مباحثی که متفکران یونانی درباره نسبت بدن و نفس مطرح کردهاند، رابطه انسان و خدا را با رویکرد کاملاً عرفانیِ فیلون کانون توجه ویژه قرار دادهایم. دیدگاه او از این جهت، از دیدگاه فیلسوفان یونانی متمایز است.
در فصل هشتم نظریه اخلاقی و اندیشههای سیاسی فیلون را که ملهم از آموزههای فیلسوفان یونان و کتاب مقدس است، کانون بحث و بررسی ساختهایم. البته او در مجموع در این قبیل مباحث جانب کتاب مقدس را گرفته است.
در فصل نهم به مباحث فرجامشناختی توجه کردهایم. ناگفته پیداست که فیلون بیشتر به «تَنَخ» یا اسفار پنجگانه بهویژه سفر پیدایش و خروج تمسک کرده است. نگاهی گذرا به رسالههای تفسیری و تأویلیِ وی مؤید این نکته مهم است. او بهندرت به کتابهای پیامبران و نوشتهها استناد کرده است؛ درحالیکه بیشتر مباحث فرجامشناختی و مربوط به آخرالزمان (پایان این دنیا و نیز دنیای دیگر) در کتابهای پیامبران ــ بهویژه در اسناد معروف به اسناد هخامنشی یعنی کتابهای دانیال، ارمیا، استر و ... ــ آمدهاند که بنا به روایتی از تأثیرات ایرانیان به دور نبودهاند. در عین حال فیلون درباره آخرالزمان و دوره ماشیَح یا مسیح موعود و حکومت مطلوب و آرمانی سخنانی گفته است. او به معنای ظاهری و تحت اللفظی واژههای بهشت، جهنم، انهار جاریه، ثواب و عقاب و موضوعاتی از این دست کمتر توجه کرده است. در پایان کوشیدهایم با در نظر داشتن فرضیه و پرسشهای مطرحشده، فرایند پژوهش و نتایج برآمده از آن را بار دیگر همراه خوانندگان مرور کنیم.
ــ نگارش این اثر چه مدت به طول انجامید؟
تألیف این کتاب چیزی حدود دو سال طول کشید.
ــ در حال حاضر چه اثری را در دست پژوهش و یا تألیف دارید؟
این روزها کتابی با عنوان «یهودیت و تکثر ادیان» را آماده چاپ دارم و در صدد تدوین کتابی درباره روششناسی در مطالعات تطبیقی (در حوزه فلسفه) هستم.
برای آشنایی بیشتر با این کتاب، دو مطلب «رابطه فلسفه و دین در اندیشه فیلون/ نگاهی به کتابی تازه از دانشگاه ادیان و مذاهب» و «کتابی برای موسس فلسفه دینی/ معرفی آثار برگزیده کتاب سال حوزه» را که در خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) منتشر شدهاند، بخوانید.
نظر شما