کتاب «تداوم و تحول تاریخنویسی در ایران عصر قاجار» نقد شد
ملاییتوانی: «قدیمی قیداری» در شیوه ساماندهی کتاب تحت تاثیر زرینکوب است/کیانفر: ساختار کتاب خواننده را سردرگم میکند
علیرضا ملاییتوانی در نقد کتاب «تداوم و تحول تاریخنویسی در ایران عصر قاجار» گفت: «نویسنده تحت تاثیر دکتر عبدالحسین زرینکوب است که این تاثیرپذیری هم در برخی بخشهای کتاب در شیوه قلم وی مشهود است و هم مصادیق را به صورت جملههای طولانی بدون سرفصلها و عناوین نوشته است.» جمشید کیانفر نیز معتقد است مهمترین ایراد در ساختار کتاب است.
نسبسازی فیالبداهه اعتمادالسلطنه درباره تبار قاجاریه
ملاییتوانی با اشاره به متنهای تاریخی گفت: به نظرم در این کتاب نویسنده تلاش کرده تا متنهای تاریخی دوره قاجار را شناسایی و نویسندگان این متنها تا حدودی معرفی شوند. ضمن اینکه تحول و تداوم این تاریخنگاری مورد ارزیابی قرار گرفته است. در این مطالعه و ارزیابی، نویسنده تقریبا موفق بوده که امیدوارم در آینده این روند را با پیشنهادهایی که درباره بهبود کیفیت این پژوهش به وی ارائه خواهد شد، ارتقاء دهد.
وی درباره مساله اصلی در کتاب «تداوم و تحول تاریخ نویسی در ایران عصر قاجار» گفت: نخست باید روشن شود که مساله اصلی در این پژوهش چیست؟ نویسنده در این تحقیق چه هدفی را دنبال میکند؟ برداشت بنده این بود که این اثر یک نوع تاریخنگاری در عهد قاجار است که البته نویسنده باید این مهم را روشن کند. شاید مسائل و دغدغههای دیگری نیز مطرح بوده که به درستی طرح موضوع نشده است که اگر طرح موضوع میشد به فهم مطالب و روایت کتاب کمک بیشتری میکرد.
وی با اشاره به پیروی نویسنده کتاب از سبک تاریخنگاران معاصر افزود: مساله دیگر شیوه ساماندهی کتاب است که به نظر میرسد نویسنده تحت تاثیر دکتر عبدالحسین زرینکوب است که این تاثیرپذیری هم در برخی بخشهای کتاب در شیوه قلم وی مشهود است و هم مصادیق را به صورت جملههای طولانی بدون سرفصلها و عناوین نوشته است. به نظرم اگر نویسنده در تجدید چاپ کتاب از این عناوین کلی فاصله بگیرد و بسیاری عنوان و ریزعنوانها را که در این موضوع وجود دارد مورد تفکیک قرار دهد، اهمیت موارد مورد بحث بیشتر به چشم خواهد آمد. در حال حاضر در کتاب دو، سه عنوان وجود دارد و کل کتاب بر اساس آن دو، سه عنوان ساماندهی شده است که این عنوانهای کلی هم خواننده را خسته میکند و هم عناوین مختلف در ذیل یک عنوان کلی گم شدند و دستهبندی آنها در این موقعیت کار بسیار دشواری است.
این عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و علوم انسانی اظهار کرد: گاهی اوقات میخواهیم روایتهای تاریخی را تحلیل کنیم که این نیز نوعی تاریخنگاری به شمار میآید. البته اثری که تالیف شده یک نوع پژوهش در حوزه تاریخنگاری است؛ برای مثال ما میخواهیم بدانیم تاسیس سلسله، اصلاحات، فراز و فرود، سیاست داخلی یا خارجی قاجار در تاریخنگاری قاجار چگونه منعکس شده است؟ همچنین مورخان قاجار درباره اصل و تبار آنها با توجه به مطالبی که در منابع مستقل آمده چه دیدگاهی را نوشتهاند. در این کتاب به بررسی مساله دودمان و تبار قاجارها تا حدودی پرداخته شده اما این مساله ناقص و بیسرانجام رها شده است. نویسنده به نقادی و ارزیابی روایتهای منابع قاجار نپرداخته، در حالی که در منابع مختلف آمده که قاجارها گاهی خود را به صفویه، گاهی نیز به تیموریان و غیره منتسب میکردند.
ملاییتوانی با اشاره به انتساب قاجارها به اشکانیان بیان کرد: اعتمادالسلطنه در روایتی این سلسله را به اشکانیان نسبت داده که این نوع نسبت دادن هدفمندانه نوشته شده است. اما اعتمادالسلطنه در کتابی درباره این مطلب مینویسد: «زمانی مشغول نوشتن و پژوهش بودم که ناصرالدین شاه نزد من آمد. پرسید جناب اعتمادالسلطنه شما که درباره تاریخ ایران مطالعه میکنی اصل و نسب قاجارها به کدام سلسله پیش از اسلام در ایران میرسد؟ اعتمادالسلطنه میگوید: من تاملی کردم و با خود گفتم اگر بگویم به هیچکدام از این سلسلهها برنمیگردد، ممکن است تبعات سیاسی داشته باشد و برای من پرهزینه باشد. به همین دلیل فیالبداهه گفتم به اشکانیان برمیگردد. بنابراین بعدا مجبور شدم کتاب اشکانیان را بنویسم.» به هر حال روایتهای مختلفی در این مورد نقل شده است. در این کتاب میشد درباره بسیاری مسایل به ویژه درباره مسائل بحثانگیز دوره قاجار تحلیل و بررسی انجام داد.
این عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و علوم انسانی بیان کرد: یکی از موضوعات مهم این پژوهش دریافتن مفهوم تحول است. باید نخست از نویسنده پرسید این تحول به چه معناست؟ وی نخست اشاره کرده که تحولی در تاریخنویسی یا تاریخنگاری دوره قاجار رخ داده، اما نویسنده مطرح نکرده که این تحول چیست و به چه معناست؟ من انتظار دارم نویسنده در تجدیدچاپ کتاب، نخست تحول را تعریف و شاخصههای اصلی آن را تبیین و این تحول را در بستر یک تحول دیگر تشریح کند. نویسنده اشاره کرده که تحول در دوره قاجار در خلا رخ نداه است، بلکه در بستر یک تحول اجتماعی-سیاسی دیگری شکل گرفته که در دوره قاجار اتفاق افتاد. در این کتاب نه آن بستر تحولساز به درستی تبیین شده و نه آن تحول به وجود آمده در تاریخنگاری این دوره.
ملاییتوانی با تکیه بر تحول در تاریخنگاری عنوان کرد: نویسنده اشاره نکرده که تحول در نثر سنگین دوره قاجار اتفاق افتاده که این نثر از «ناسخ التواریخ» به نثر محمدجعفر خورموجی و دیگران تبدیل میشود یا نه این تحول در موضوع، معرفتشناسی یا در انواع مسائل مهم تاریخنگارانه این دوره پدید میآید؟ این تحول مدنظر نویسنده کجاست؟ به نظرم اگر این تحول دستهبندی شود و نمودها و تجلیات آن در آثار تاریخنگارانه نشان داده شود این اثر، پژوهش بهتری خواهد شد.
ترجمههای تاثیرگذارعثمانی مورد توجه نویسنده قرار نگرفته است
دیگر ناقد این نشست کیانفر نیز با انتقاد از ساختار کتاب گفت: مهمترین ایراد بنده درباره ساختار کتاب است. اگرچه نویسنده درباره ساختار آن صحبت کرده، اما صحبتی که در لابهلای کتاب گنجانده شده به طور منظم ساماندهی نشده است. همچنین زمانی که نویسنده از تداوم صحبت به میان میآورد، منظور از این تداوم یک سنت تاریخنویسی است که باید نشان دهد این تداوم چه ویژگیهایی دارد و این سخنان باید به صورت منظم در فصل نخست کتاب گنجانده شود تا خواننده متوجه شود که منظور از تداوم، تداوم در یک تاریخنویسی میراثی با تغییراتی است که در دورههای مختلف در آن به وجود آمده و اکنون این تداوم در حال پیشروی تا مقطع مورد نظر است. در این قسمت نویسنده میتواند تمام تواریخ مورد نظرش را یکی یکی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.
وی ادامه داد: در حالی که در این کتاب نویسنده در هر قسمتی تاریخنگاران را مورد تجریه و تحلیل قرار داده، بدون آنکه برای آنها تیتری تعیین کند. این موضوع باعث شده که برخی مطالب در کتاب تکرار شود. مانند نقل قول آرتور گوبینو که در سه جای کتاب قابل مشاهده است. بنابراین اگر تداوم در ساختار کتاب همراه با ویژگیهای تاریخنویسی سنتی مشخص میشد، شاید خواننده متوجه تغییر و تحول در فصل بعدی میشد و درک میکرد که این تغییر و تحول چه پیامدی در تاریخنگاری دوره قاجار به همراه داشته است. برای مثال نویسنده در بخشی از کتاب اشاره به ترجمههای دوره قاجار میکند، اما نمیگوید این ترجمهها چه تاثیری در تاریخنگاری دوره قاجار به جای گذاشته است؟
رئیس خانه نقد با اشاره به اشتباه گرفتن رونویسی یک اثر با ترجمه نخست آن اظهار کرد: نویسنده اشارههایی به منابع تاریخی دارد و برخی از منابع را نیز نام میبرد. شاید مهمترین خطایی که در این باره رخ داده تاریخ تحریر یا کتابت نسخههاست که تاریخ ترجمه آنها قلمداد شده است. متاسفانه این اشتباه در فهرست نسخههای خطی که مورد استناد نویسنده قرار گرفته، نیز عنوان شده است. برای مثال یک عنوان «تاریخ ناپلئون اول» را که میرزا رضای مهندسباشی ترجمه کرده و دقیقا تاثیر بسیاری در تاریخنگاری ایران داشته است، این کتاب دقیقا نشان میدهد یک شخصیت برجسته در تاریخ اروپا دارای چه ویژگیها و نقاط قوتی بوده و چه تاثیری داشته و این کتاب به ویژه در رجال دوره قاجار مخصوصا عباسمیرزا، محمدشاه و ناصرالدینشاه تاثیرگذار بوده است.
کیانفر با اشاره به تکثیر نسخههای متعدد از کتاب «ناپلئون اول» اظهار کرد: به همین دلیل ما از این نسخه تکثیر (رونویسی) بسیاری داریم. ناصرالدین شاه نیز دستور میدهد تا این نسخه را رونویسی کنند، در حالی که کتاب در سال 1253.ق به دستور محمدشاه ترجمه شده است از طرفی در یک جایی ثبت شده که این کتاب در سال 1263.ق به دستور امیرکبیر ترجمه شده است. در حالی که در زمان امیرکبیر، شوکت کتاب را تحریر (رونویسی) میکند نه ترجمه.
وی با تاکید بر نقش ترجمهها در جامعه قاجار بیان کرد: مهمترین مساله به نظر بنده این است که به تاثیر ترجمهها در کتاب پرداخته نشده است. حتی زمانی که درباره تاریخ عثمانی و ترجمههای آن صحبت میشود، تنها به یک اثر اشاره شده و آن کتاب «تاریخ جودت پاشا» است. در حالی که در همان زمان قبل از این کتاب مهمترین اثر، کتاب هامرپورگشتال است که دقیقا در دوره ناصرالدین شاه ترجمه شده است. این کتابها پس از ترجمه مورد توجه و مطالعه قرار میگرفت و حتی ناصرالدین شاه آنها را مطالعه میکرد و بر دیدگاه بسیاری از افراد تاثیر میگذاشت. جا داشت تا در کتاب به آنها بیشتر توجه میشد که متاسفانه این امر کمتر مورد التفات نویسنده قرار گرفته است.
این نسخهشناس با ناکافی دانستن دلایل باستانگرایی فتحعلیشاه عنوان کرد: در بخشی از کتاب نویسنده به ایرانگرایی و باستانگرایی دومین شاه قاجار اشاره کرده که به همین دلیل وی به تاریخ اساطیری اهمیت داده است و در آوردن دلیل این گرایش نیز به نام برخی فرزندان وی مانند کیکاووسمیرزا و کیومرثمیرزا اشاره میکند. در حالی که به نظر بنده چندتن از فرزندان وی دارای چنین اسامی بودند از آن طرف اسامی بیشتری از فرزندان این شاه قجر ملقب به اسامی اسلامی است. بنابراین صرف چند نام فرزند وی نمیتواند دلیل مناسبی برای تمایلات باستانگرایانه و آرمان ایرانگرایی فتحعلیشاه باشد.
کیانفر با اشاره به مرگ امیرکبیر گفت: لسانالملک سپهر از ابواب جمعی آقاخان نوری بود و از امیر دل خوشی نداشت اما وی میرزا آقاخان را بسیار ستایش میکرد که در این امر هیچ شکی نیست. با وجود این نمیتوان به دلیل ستایش میرزا آقاخان، کل تاریخ سپهر را نادیده بگیریم. به نظر میرسد جبههگیری یک مورخ، وی را برجسته کرده و یک مورخ دیگر را به زیر صفر تنزل داده است. نمونه این امر خورموجی است که سبک تاریخنگاری وی هیچ نقطه ممتازی ندارد. وی یک تاریخنویس سنتی است که تنها یک عبارت دو سطری درباره مرگ امیرکبیر دارد که تاریخ این امر را در اثر وی ممتاز کرده و وی را بالا کشانده است.
وی افزود: با توجه به آنچه درباره خورموجی اشاره کردم حال اگر دیگران با اقتباس از روزنامه رسمی دولت، وقایع اتفاقیه مینویسند گروهی که با امیر حساب و کتاب داشتند به دیدار وی که روزگاری شخص نخست مملکت بود، رفتند. زمانی که از نزد وی برگشتند تعریف کردند که امیر مریض است. این خبر برابر با یک ماه قبل از مرگ امیر بود. یک هفته پس از مرگ امیر، برخی مورخان مینویسد که وی بر اثر ورم پا درگذشت. مورخان دیگر نیز موظفند همین خبر رسمی روزنامه را بنویسند.
رئیس خانه نقد با اشاره به انعکاس مرگ امیرکبیر عنوان کرد: مورخی به نام خورموجی در این میان خطا کرد و نه بیشتر. یعنی وی از آئیننامه دولتی درباره انعکاس مرگ امیر تخلف کرد. بنده شهامت و جسارت این مورخ را ستایش میکنم. اما این عبارت را دال بر مزیت تمام تاریخنویسی خورموجی نمیدانم. وی مورخی مانند تمام مورخان این عصر است که در بسیاری از موارد مجیز شاه را گفته و ستایش نابجا کرده است.
کیانفر با اشاره به دیباچه کتاب رضاقلیخان هدایت اظهار کرد: زمانی که رضاقلیخان هدایت تاریخش را مینویسد صدارت(صدراعظم) میرزا آقاخان را در این تاریخ نمیآورد و تنها به تاریخ قبل از صدارت وی در «روضه الصفا» اشاره میکند. بنابراین وی را وادار میکند تا در مقدمه به ستایش میرزا آقاخان بپردازد. رضاقلیخان هدایت در دیباچهای که بر «روضه الصفاء» مینویسد به یک مساله که تا آن روز در میان مورخان ایرانی اهمیت نداشت، میپردازد که امروز به فلسفه تاریخ مرسوم است. در این کتاب نویسنده در قسمتهای مختلف بخشهایی از این مقدمه را آورده و به طرز تفکر وی اشاره کرده است. اما در مجموع نتیجهگیری که ارائه میکند، رضاقلیخان هدایت را نمیپذیرد. چرا؟ زیرا قبل از این فتحعلی آخوندزاده انتقاداتی بر این تاریخ نوشته است که رضاقلیخان هدایت جوابیهای به نقدهای وی داده که متاسفانه ما این جوابیه را نداریم.
وی با اشاره به چکیده گفتار آخوندزاده درباره رضاقلیخان هدایت بیان کرد: تمام نقد این روشنفکر به رضاقلیخان هدایت این است که وی باید تاریخش را با اندکی نگاه به مردم مینوشت و به مسائل اجتماعی گرایش میداشت. آخوندزاده مهمترین ایرادی که بر وی وارد کرده این است که این همه شعر فارسی را به چه دلیل در تاریخ آورده است. زیرا بنده میخواهم تاریخ بخوانم نه شعر و ادبیات. این شواهد شعری چیست که در تاریخ گنجانده شد؟! همین مساله را زندهیاد فریدون آدمیت مطرح کرده و دیگران نیز آنرا درشتتر کردند تا به این کتاب رسیده و نویسنده نیز همین مطلب را مورد توجه قرار داده است.
اندیشه مخبرالسلطنه هدایت در دیباچه «روضه الصفا ناصری» برای نخستینبار
در بخشی از این نشست نویسنده کتاب، عباس قدیمیقیداری به برخی انتقادهای وارد شده به کتاب خود پاسخ داد و گفت: بنده مخالف تیترهای فرعی متعدد در کتاب هستم و در تاریخ بنده به این قاعده معتقدم که باید نتیجهگیری را به خواننده بسپاریم و من این دیدگاه را دنبال کردم. درباره نوع فهرستبندی کتاب نیز بنده تعمد داشتم. البته میشد اندکی جزئیتر به مطالب کتاب پرداخت.
وی افزود: درباره تبارشناسی سلسله قاجار و سیاست خارجی آن میشد که مطالب را بیشتر وسعت و شرح داد اما تا جایی که ظرفیت کتاب اجازه داده به آن پرداختهام. همچنین درباره مساله تحول نیز آنرا در کتاب پیگیری و در روند کتاب به آن اشاره کردم که دوستان معتقدند باید در زیر یک عنوان به آن اشاره میکردم.
نویسنده کتاب درباره امیرکبیر اظهار کرد: توجه و پرداختن به امیرکبیر و جریان قتل وی تعمدی بود و این تعمد دو دلیل داشت؛ نخست توجه به آفتی که در تاریخنگاری دوره قاجار وجود داشت و این پرداختن به امیر حاوی نکات جدیدی است. سپس درباره شرح قتل امیر کتاب را وارونه مینویسد که البته هدف من اشاره به این واقعیت نخنما تاریخنگاری درباری و رسمی نیست. در این کتاب بنده مدعی هستم که مقدمه کتاب مخبرالسلطنه هدایت به عنوان اندیشه یک مورخ برای نخستینبار مدنظر قرار گرفته است.
قدیمیقیداری بیان کرد: هدایت در تشریح قتل امیر موظف میشود که در تحقیر نسب وی مطالبی بنویسد که ترجیح میدهد مقدمهای بر کتاب «روضه الصفا ناصری» بنویسد. باید یادآوری کنم به اندیشه هدایت نه آدمیت و نه اقبال توجه نکردند. در حالی که این مطلب در کتاب من به روشنی تحلیل شده، به همین دلیل به ماجرای قتل امیر اشاره شده تا از این مجرا به اندیشه هدایت در دیباچه کتابش برسیم.
وی عنوان کرد: درباره ایرانگرایی فتحعلی شاه به غیر از نام فرزندانش من به موارد دیگری در کتاب از جمله اینکه وی در هنگام تاجگذاری در انتخاب عمامه دوره صفوی، تاج کیانی را ترجیح میدهد، برخورد نکردم. همچنین به دخل و تصرف در نقش برجستههای باستانی، نیز در دلایل گرایش وی به ایرانگرایی و فرهنگ اساطیری اشاره کردم.
نویسنده کتاب با اشاره به شاخصهای تاریخنگاری خورموجی اظهار کرد: در این کتاب اشاره کردم که خورموجی تنها به دلیل اشاره واقعیت به قتل امیرکبیر مورد توجه پژوهشگران دورههای بعد قرار گرفته که این نوع نگاه باعث ظلم در حق وی شده است زیرا این موضوع موجب شده تا تاریخنگاری وی تنها از این لحاظ دیده شود. در حالی که به نظر بنده ویژگی تاریخنگاری وی تنها بیان این موضوع نیست. بنده زمانی که از خورموجی و جایگاه وی در تاریخنگاری قاجار صحبت میکنم مد نظرم کتاب «نزهت الاخبار» است نه «حقایق الاخبار». شیوه وی در«نزهت الاخبار» شیوه نقادی با آشنایی با دیدگاههای جدید است. وی در این اثر مورخی است که متون عثمانی را نقد کرده و ساختارحکومت آنها را نیز مورد نقادی قرار داده است. نزهت الاخبار تنها تاریخ پارس نیست بلکه بخشی از آن مربوط به تاریخ دوره قاجار است.
قدیمیقیداری بیان کرد: با توجه به صاحب سبک بودن جناب کیانفر در تاریخ دوره قاجار باید اشاره کنم بنده هیچ دشمنی با لسانالملک سپهر و رضاقلیخان هدایت ندارم. البته نقد تاریخنگاری هدایت و سپهر تنها بخش کوچکی از آن در حوزه رسمی و درباری است اما نکته مهم این است که مورخ
بخشی از کارش ارزیابی کار مورخ و نشاندن وی در درجه بالاتر از تاریخنگاری است. باید توجه کرد که چگونه یک مورخ نظریه سیاسی را در اختیار قلب و دگرگون کردن تاریخ قرار میدهد. اگر بنده به عنوان بررسی و شناسایی معرفت تاریخنگاری به این مهم اشاره نکنم، تاریخنویسی بیمعنا خواهد بود. هدایت فرد برجستهای است که فلسفه تاریخ مینویسد بنده وی را رانکه(فون رانکه، مورخ آلمانی) مشرق زمین میدانم. همچنین باید بگویم در این کتاب مکرر به نقد فریدون آدمیت پرداختهام و به برداشتهای وی که برداشتهای نخستین و در خدمت تاریخنگاری ابتدایی است، توجه شده است.
نظر شما