شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۴ - ۱۵:۲۸
ناگفته‌هایی از یک عملیات مظلوم در «به سوی میمک»/ سلحشوری ایل خزل در نخستین پیروزی رزمندگان

کتاب «به سوی میمک» خاطرات علی‌کرم محمدیان، نخستین پیروزی ایران در جنگ تحمیلی را به تصویر می‌کشد. در این کتاب از عملیات فتح میمک به عنوان عملیاتی مظلوم یاد شده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) کتاب «به سوی میمک» خاطرات خود نوشت علی‌‌کرم محمدیان از مراحل وقوع انقلاب اسلامی تا انجام عملیات برای فتح ارتفاعات سوق‌الجیشی «میمک» را در بردارد.

این کتاب در فصل‌های «دوران کودکی تا دبیرستان، «دوران دانشجویی و کلید خوردن انقلاب اسلامی»، «پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی»، «افسر عقیدتی- سیاسی»، «به سوی میمک» و «فتح میمک» تدوین شده است.

عملیات بازپس‌گیری میمک، نخستین عملیات نظامی در جنگ تحمیلی است که با سلحشوری ایل خزل و ارتش جمهوری اسلامی ایران در روز 19 دی‌ماه 59 به اولین پیروزی رزمندگان منجر شد و به افزایش امید مردم ایران انجامید. با آن‌که در سالروز این فتح شکوهمند، مراسم گرامیداشتی در آن منطقه برگزار می‌شود، این عملیات کمتر مورد توجه و تبلیغ رسانه‌ها قرار گرفته است. روایت علی‌کرم محمدیان از این فتح متفاوت است و او در خاطراتش، از اختلاف نظر‌های شدید برای اجرای این عملیات سخن می‌گوید.

نویسنده در فصل‌های نخستین به نقش عشایر و گروه‌های مردمی در انقلاب اسلامی و در فصل‌های بعدی به سهم آن‌ها در دفاع مقدس می‌پردازد. آیین‌های عشایری در مناسبت‌های مذهبی و ملی، تلاش آن‌ها برای به ثمر نشستن انقلاب اسلامی و در ادامه، حضور عشایر برای آزادسازی ارتفاعات میمک، مهم‌ترین مباحث آمده در این کتاب است.

محمدیان که خود از عشایر  استان ایلام است، در معرفی خود می‌نویسد: «من علی‌کرم محمدیان، در یکی از شب‌های سرد پاییز 1332 در بانکول، منطقه‌ای کوهستانی، پوشیده از جنگل‌های بلوط و زالزالک، در روستای کارزان علیا، زیر سیاه چادر به دنیا آمدم»

در صفحه 192 کتاب «به سوی میمک» می‌خوانیم: «شناسایی ستون پنجم: یکی از مشکلاتی که طرح عملیات بازپس‌گیری میمک با آن مواجه بود مسئله‌ای به نام نفوذ نیروهای دشمن به پشت ارتفاعات میمک و وجود جاسوسان و ستون پنجم در بین نیروهای خودی بود. فرماندهان معتقد بودند شب‌ها ستون پنجمی‌ها با گروه‌های نفوذی دشمن در چکر ارتباط و ملاقات حضوری دارند. برای بررسی این موضوع اعلام آمادگی کردیم تا با توجه به شناختی که روی راه‌های مال‌رو و تپه‌ها و شیارهای منطقه داشتیم آن را مورد بررسی دقیق قرارداده و نیروهای نفوذی دشمن را شناسایی و آنها را منهدم کنیم.

برای انجام این مأموریت، به واحد رزمندگان عشایر رفتم و چند نفر داوطلب برای انجام یک مأموریت شبانه و محرمانه درخواست کردم که در بین تعداد زیادی داوطلب به دلایلی فقط دو نفر را انتخاب کردم؛ محمد نادری از روستای سرنی و محمد مرشدی، پسرعموی مادرم آنها نمی‌دانستند که مقصد کجاست و من هم به دلیل سری ماندن مأموریت چیزی به آنها نگفتم و بعد از تاریک شدن هوا از محل سنگر به راه افتادیم. بعد از پیاده شدن از خودرو و پیاده‌روی چندساعته در تاریکی مطلق خود را به نقطه‌ای رساندیم که راه‌های مال‌روی متعددی و همچنین شیارهای منطقه به آنجا ختم می‌شدند. وقتی به این نقطه رسیدیم، گفتم مأموریت امشب ما در همین جاست.

هم‌رزمان از من گله‌مند شدند و گفتند ما فکر می‌کردیم شما ما را به پشت نیروهای دشمن می‌برید تا به آنها ضربه بزنیم؛ در صورتی که ما را به جایی آوردید که روبه‌روی ارتفاعات میمک است و از نیروهای دشمن فاصله زیادی دارد. اهمیت موضوع را برایشان توضیح دادم و از آنها خواستم که در دو نقطه متفاوت کاملاً خودشان را استتار کرده و تا روشن شدن هوا دقیقاً محورهای ارتباطی پیاده‌روها را زیر نظر داشته باشند و در صورتی که فردی را مشاهده کردند اول او را متوقف کرده و در صورت فرار به پاهایش شلیک کنند و اگر با گروه نفوذی دشمن مواجه شدند بدون ایجاد سروصدا همدیگر را پیدا کرده و رد آنها را بگیریم تا برای انهدام آنها برنامه‌ریزی کنیم. بعد از توجیه شدن و بیان اهداف مأموریت، هریک در نقاط تعیین‌شده مستقر شدیم. ساعاتی از نیمه شب گذشته بود که یک سیاهی از دور نمایان شد که به طرف ما در حال حرکت بود.

او را کاملاً‌ زیر نظر گرفتم تا نزدیک و نزدیک‌تر شد و متوجه شدم که یک نفر به دنبال حیوانی از مسیر جاده مال‌رو به طرف موضع ما که دقیقاً در مسیر راه‌های فرعی منطقه بود در حال حرکت است. البته هم‌رزم‌های دیگر هم هریک در محل خودشان مورد را دیده بودند و کاملاً‌ او را زیر نظر داشتند. به محض رسیدن آن شخص به نزدیکی موضع، ‌من دستور ایست دادم. او به‌سرعت دست‌ها را بالا گرفت و خودش را معرفی کرد و گفت که یکی از اهالی روستای پاقلعه است و برای جمع‌آوری نمک به آنجا آمده است. دوستان هم رسیدند و اسبش را بازرسی کردند و مشخص شد که بار اسب نمک است و گفته‌های روستایی مورد تأیید قرار گرفت. بعد از مدتی که با او صحبت کردیم، از او خواستیم موضوع را به کسی نکوید؛ زیرا ما به خاطر حفظ امنیت کشور و حفظ جان و مال روستاییان منطقه شب‌ها در حال گشت‌زنی هستیم. به هر حال بعد از چندین بار انجام پست‌های گشت و کنترل مطمئن شدیم که در آن مسیر نیروهای گشتی دشمن ترددی ندارند.»

محمدیان در کتاب «به سوی میمک» این عملیات را عملیاتی مظلوم می‌داند و در صفحه 194 می‌نویسد: «اختلاف نظر: نکته قابل توجه در مظلومیت عملیات بزرگ فتح میمک این بود که بین فرماندهان عالی‌رتبه منطقه غرب اختلاف نظر شدید وجود داشت. خاطرم هست آیت‌الله خامنه‌ای (به‌عنوان نماینده امام در شورای عالی دفاع) و آقای رجایی (نخست‌وزیر وقت) به ایلام تشریف آوردند و اینجانب گزارش مربوط به خسارات وارده به نیروهای خودی در محور سومار را تنظیم کرده و با کسب اجازه به حضور مقامات عالی شرف‌یاب شدم و از آنجایی که علاقه وافری به سادات و به‌خصوص آقای خامنه‌ای داشتم از اینکه اجازه داده بودند به خدمتشان برسم از خوشحالی سر از پا نمی‌شناختم. هنگامی که به آنجا رفتم با صمیمیتی که حاکم بر آنجا بود توانستم دوستانه مسائل و مشکلات ارتش به‌خصوص کارشکنی‌های افراد وابسته به بنی‌صدر را به استحضار ایشان برسانم. در حین صحبت‌هایم جایی خطاب به ایشان گفتم: «آقا شما باید به این مشکلات رسیدگی کنید.» که ایشان در جواب گفتند: «باید چیست؟ مگر من چه‌کاره هستم؟» بعد از صحبت با ایشان و ارائه گزارش مکتوب اتاق را به سمت سالن انتظار ترک کردم.»
 

همچنین در صفحه 197 می‌خوانیم: «سرهنگ ع‌ ـ ن، فرمانده عملیات غرب کشور، سرهنگ ب‌ـ ر، فرمانده لشکر 81 زرهی کرمانشاه و سرهنگ اسماعیل سهرابی فرمانده تیپ 1 زرهی، واحد تک‌کننده به میمک در سالن انتظار حضور داشتند. بعد از اینکه من از اتاق ملاقات بیرون آمدم، بلافاصله سرهنگ ع‌ ـ ن از جای خود بلند شد و مرا صدا زد و به گوشه‌ای برد و از من سؤال کرد: «شما که افسر وظیفه هستید چطور از آقایان وقت ملاقات گرفته‌اید و به آن چه گزارشی داده‌اید؟» در جواب گفتم من مسئول واحد عقیدتی‌ـ سیاسی تیپ 1 هستم و بعد از درخواست ملاقات آقایان بزرگواری کرده و به من وقت ملاقات داده‌اند و در مورد مسائل عقیدتی در داخل یگان‌های نظامی از آقایان کسب نظر کرده و راهنمایی خواسته‌ام. سرهنگ در جواب گفت: «مطلبی به شما می‌گویم تا مد نظر داشته باشید و کاملاً هوشیارانه عمل کنید و آن اینکه بدانید در داخل ارتش با مشکلات زیادی مواجه هستیم؛ به طوری که من به عنوان فرمانده عملیات غرب کشور دست‌هایم بسته است و نمی‌توانم آن‌طوری که به نفع نظام است عمل کنم. زیرا تعداد کمی نیروی وفادار به انقلاب اسلامی وجود دارند. مثلا همین الان فرمانده لشکر یا فرمانده تیپ 1 بدون شک مخالف اسلام و انقلاب اسلامی هستند و من جایگزینی برایشان ندارم و مجبورم فعلاً با آنها کنار بیایم. حالا که شما با مقامات کشوری ارتباط دارید، این موضوع را به سمع مبارکشان برسانید؛ البته نه از قول من بنابراین شما برای ریشه‌کن کردن چنین افرادی در ارتش لازم است با من هماهنگ باشید.»

بعد از اینکه ایشان اجازه مرخصی داد، سرهنگ ب‌ ـ ر مرا احضار کرد و دقیقاً‌ مطالبی شبیه به گفته‌های سرهنگ ع‌ ـ ن بیان کرد و گفت: «متأسفانه ارتش با کمبود نیروی وفادار به انقلاب مواجه است. مثلاً‌ فرمانده عملیات غرب یا فرمانده تیپ هر دو از نیروهای معاند نظام اسلامی هستند و شما باید با من برای ریشه‌کن کردن اینها هماهنگ شوید.»

جالب‌تر از همه زمانی بود که در مسیر بازگشت به محل استقرار تیپ 1 زرهی در معیت فرمانده تیپ بودم و ایشان پرسید: «مقامات مافوق با شما در مورد چه چیزی صحبت کردند؟» من از پاسخ دادن طفره رفته و گفتم: «مسائل نظامی را که نمی‌شود هر جایی بازگو کرد.» ایشان خندید و گفت: من کاری ندارم که چه گفته‌اند. ولی این را بدان که هر دو نفرشان مخالف انقلاب اسلامی هستند.»

در صفحه 198 این کتاب از سرهنگ «اسماعیل سهرابی» به عنوان فردی دلسوز و فرمانده‌ای با درایت یاد شده است: «فرمانده امیدوار: حالا با آن همه اختلاف نظر در بین فرماندهان ارتش و در این موقعیت حساس،‌ تیپ 1 زرهی با هماهنگی و همراهی عشایر ایل خزل به ارتفاعات میمک حمله کرده و پیروزی به دست آورده‌اند. با توجه به اختلاف نظر بین مقامات لشکری (البته در آن زمان بنی‌صدر جانشین فرمانده کل قوا بود) سرهنگی اسماعیل سهرابی که فردی مسلمان،‌ دلسوز و طرفدار انقلاب و مردم بود،‌به‌رغم همه مشکلات و نامهربانی‌های مقامات مافوقش توانست با توکل به خداوند و با ایثار و فداکاری و با روحیه‌ای عالی همرامه با مردانگی و شجاعتی وصف‌ناپذیر این مسئولیت بزرگ یعنی طرح و اجرای حمله به میمک را به عهده بگیرد. او کاملاً‌ از توان، امکانات و استعداد دشمن مطلع بود و با علم به اینکه فرمانده لشکر در مواقع بحران و نیاز از او حمایت و پشتیبانی نخواهد کرد،‌ با شناخت دقیقی که از غیرت و دلاوری دلاورمردان عشایر پیدا کرده بود،‌ مطمئن بود که این عملیات به پیروزی قوای اسلام منجر خواهد شد. بنابراین با اغماض نسبت به مسائل موجود کارها را پیش برد و همیشه با امید و امیدواری سخن می‌گفت.

او بارها گروه‌های اطلاعاتی متعددی را داخل نیروهای دشمن فرستاد و از همه نیروهای در اختیار اعم از عشایر غیور و ارتشیان جان برکف به نحو احسن و در جای خود استفاده بهینه کرد و در انتخاب افراد مختلف برای انجام کارهای متعدد با دقت نظر خاصی عمل می‌کرد. برای مثال وقتی با عشایر مواجه می‌شد می‌گفت: «این شما برادران شیردل و نترس هستید که باید میمک را از لوث وجود دشمن پاک کنید.» و زمانی که با نیروهای ارتشی روبه‌رو می‌شد،‌ می‌گفت: «این وظیفه ما ارتشیان است که باید دشمن را از داخل کشورمان بیرون کنیم و از مردم و عشایر دلیر منطقه الگو بگیریم،‌ زیرا به‌رغم اینکه آنها به صورت سازمانی مسئولیتی ندارند،‌ اما با جان و دل و بدون هیچ‌گونه چشمداشتی به کمک ما آمده‌اند و باید از این روحیه گذشت و فداکاری آنها درس بگیریم و اگر نتوانستیم بیشتر از آنها بجنگیم،‌ حداقل پابه‌پای آنها به پیش برویم»

درایت و مدیریت درست این فرمانده توانمند سبب ایجاد وحدت و هماهنگی کامل بین نیروهای عشایر و ارتش شده بود. همه تلاش می‌کردیم تا هر روز فاصله بین ارتش و عشایر کمتر و کمتر شود تا در روز موعود یار و مددکار هم باشند. به‌رغم اینکه از یک طرف ارتش کلاسیک با دیسیپلین نظامی و سازمان‌یافته و منظم و تابع مقررات سلسله‌مراتب و فرمان‌برداری از مافوق قرار داشت و از سوی دیگر عشایر سلحشور و طرفدار جنگ‌های نامنظم و چریکی،‌ لذا با هنرمندی و درایت دست‌اندرکاران و رابطان ارتش و عشایر این دو گروه به یک پیکر واحد تبدیل شده و دست‌ در دست هم داده و آماده نبردی سخت شده بودند. من طی حکمی از طرف فرمانده تیپ به عنوان رابط و هماهنگ‌کننده بین ارتش و عشایر منصوب شده بودم. ولی به علت پراکندگی محورهای عملیاتی و مشغله کاری در بعد نظامی،‌ برای اینکه در آموزش امور فرهنگی و تبلیغاتی بین واحدهای نظامی و عشایر مستقر در جبهه و در قرارگاه تیپ وقفه‌ای به وجود نیاید،‌ از سازمان عقیدتی‌ـ سیاسی نیروی زمینی ارتش درخواست کردم چند نفر روحانی مبلغ را به جبهه‌ها اعزام کنند.

همچنین از آنها خواستم یک نفر روحانی مجرب و آگاه به امور سیاسی و مذهبی را برای سرپرستی واحد سیاسی‌ـ عقیدتی تیپ 1 زرهی اسلام‌آباد غرب اعزام کنند. به این ترتیب حجت‌الاسلام صادقی به‌عنوان مسئول سیاسی‌ـ عقیدتی تیپ معرفی و مشغول کار شدند. با انتصاب ایشان اولاً من فرصت بیشتری پیدا کردم تا به محورهای عملیاتی سرکشی کنم،‌ ثانیا از طرف نماینده دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم سرپرست روحانیان اعزامی به جبهه‌های غرب کشور،‌ مسئول سرکشی و جابه‌جایی روحانیان در محورهای عملیاتی شدم.»
 
«به سوی میمک» را انتشارات سوره مهر با شمارگان 2 هزار و 500 نسخه، قطع رقعی، 312 و به بهای 130 ‌هزار ریال روانه بازار نشر کرده است.
 
برای دریافت اطلاعات بیشتر به نشانی زیر مراجعه کنید:

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها