وقتی «سایمون کالو» تصمیم گرفت داستان زندگی «اورسن ولز» را بنویسد فکر میکرد نگارش کتاب چهار سال طول بکشد. یک ربع قرن گذشته و او هنوز مشغول نوشتن داستان زندگی اوست.
وی میافزاید: نوشتن چند بیوگرافی از یک نفر در بازار کتاب بسیار رایج است. وقتی من و «هنری نیک» به دیدن ناشر معروف آمریکایی «هارون آشر» رفتیم و ایدهام درباره نوشتن بیوگرافی در سه جلد را شنید اعلام کرد اگر خیلی خوششانس باشید نوشتن دو جلد مورد موافقت قرار بگیرد. سپس «مایکل هولیارد» که بیوگرافی «جورج برنارد شاو» را نوشته بود به عنوان مثال آورد. جلد اول کتاب او پرفروش شد. جلد دوم بسیار موفق بود اما جلد سوم مورد استقبال قرار نگرفت و جلد چهارم روی دست ناشر ماند. تجربه او را پذیرفتم و تصمیم گرفتم کتاب را در دو جلد تمام کنم. جلد اول داستان تا حضور او در فیلم «همشهری کین» و جلد دوم بقیه زندگی او را پوشش دهد. سال 1989 بود و «ولز» چهار سال بود که از دنیا رفته بود و من تازه وارد چهل سالگی شده بودم.
کالو ادامه میدهد: بسیار مصمم بودم که بیوگرافی «ولز» کار خوبی از آب درآید. در آغاز قرار بود درباره او و آثارش در تئاتر تحقیق کنم. در طول سه هفته اول تحقیقاتم آرشیو ایالات متحده، کتابخانهها، موزهها و فیلمهای بسیاری را زیر و رو کردم تا اطلاعات جدیدی را کشف کنم. منابع اروپایی را جستجو کردم. پایاننامههای دکتری بسیاری را خواندم. در آن دوران اینترنت و دسترسی به منابع مختلف آنلاین در دسترس نبود.
وی میگوید: در دو قاره مختلف با هر آنکه با او کار کرده بود مصاحبه کردم؛ از جمله بازیگران، نویسندگان، تولیدکنندگان، طراحان، نورپردازان، مدیران و منشیان صحنه. این تجربیات بسیار جالب بود اما گاهی اشک آدم را درمیآورد. «ولز» افراد بسیاری را تحت تأثیر خود قرار داد. تکلیف این مرد مشخص بود. یا بسیار دوستش داشتند یا از او بیزار بودند. اما مساله این بود که هیچگاه به فراموشی سپرده نمیشد و با یک بار دیدن در ذهن همگان باقی میماند.
کالو میافزاید: هرچه بیشتر در مورد او تحقیق کردم به من گفتند درباره همه جنبههای زندگی او باید نوشت. «هر چیز درباره او بنویسید باز هم کم است.» به همین دلیل بود که به دیدن «هارون آشر» رفتم. برای نوشتن زندگینامه او باید همه برنامههای رادیویی، تئاتر، تلویزیون و مستند را بررسی میکردم. مدتی در دانشگاه ایندیانا اقامت گزیدم که آرشیو کاملی از آثار «ولز» را در کتابخانه داشت. به خودم قول دادم به همه مکانهای مهم زندگی او سفر کنم و این باعث شد به «کنوشا»، «ویسکانسین» که در آن بزرگ شده بود، «ایرلند» که اولین شغلش را در تئاتر تجربه کرد، «اسپانیا»، «فرانسه»، «ایتالیا» که بسیاری از کارهایش را در آنجا انجام داده بود سفر کنم.
این زندگینامهنویس عنوان میکند: روزی به سخنرانی دعوت شده بودم که قرار بود آثار «ولز» در آن بررسی شود. برایم جالب بود بدانم که سخنران مجلس چه کسی است و کمی بعدتر و در کمال تعجب متوجه شدم من باید درباره او صحبت کنم. تلاش کردم از استعدادهای مختلف او صحبت کنم.
وی توضیح میدهد: شخص مورد اعتماد من «آن راجرز» که سی سال منشی «اورسن ولز» را به عهده داشت، با دفتر خاطراتش کمک زیادی به من کرد و اطلاعات مهمی به من داد. عکسهایی در دفترش داشت که هیچ وقت عمومی نشده بودند.
ذهنم بسیار مشغول بود چون میدانستم نقل بقیه داستان زندگیاش در یک جلد غیرممکن است. در طول عمرش، در بسیاری از رسانهها، در کشورهای مختلف و در زمینههای گوناگون کارهای بسیاری کرد. به ناشر گفتم در جلد دوم از بسیاری از اتفاقات گذشتم و فقط پنج کار نویسنده را بررسی کردم و قول دادم در جلد سوم داستان زندگی او را تمام کنم.
کالو میگوید: تا امسال که به یک قرن تولد «اورسن ولز» میرسیم تصمیم گرفتم جلد سوم را منتشر کنم. او در میانه راه زندگی مسیرهای زیادی را میتوانست طی کند اما این کار را نکرد. زندگی او شبیه به هیچکس نبود. با همه آدمهای اطرافش فرق میکرد. وقتی شروع به نوشتن داستان او کردم تصمیم داشتم زندگی این مرد را از افسانه جدا کنم اما این مرد هنگام رسیدن به 30 سالگی خود تبدیل به افسانه شده بود. در رفتار بسیار بخشنده و متواضع بود. اگرچه لجاجت ناشی از ناآگاهی سبب میشد اشتباهاتش را چند بار تکرار کند اما اشتباهات و موفقیتهایش به یک اندازه جالب است. این مرد بخشی از بهترین فیلمها و تئاترهای قرن بیستم را تولید کرده است. در تجربیاتش بیپروا بود و هیچوقت برای پول کار نکرد بلکه از ساختن فیلم لذت میبرد. به همین دلیل مایه الهام بسیاری از فیلمسازان شد.
نظر شما