یکشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۹
دیواری که در برلین فرو ریخت و در استرالیا حادثه آفرید/ نگاهی به رمان «راز شوهر»

«لیان موریارتی» نویسنده‌ استرالیایی با نخستین رمانش «راز شوهر» که جزو آثار پرفروش‌ سال‌های اخیر محسوب می‌شود توانست شهرت خوبی به‌دست آورد. اخیرا شبکه CBS امتیاز آن را برای تبدیل به نسخه سینمایی خریده است و در آینده از روی آن فیلمی ساخته خواهد شد. ترجمه «راز شوهر» در ایران نیز با استقبال مخاطبان مواجه شده است به همین بهانه نگاهی داریم به این اثر.

 خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، همان‌طور که از نام کتاب برمی‌آید نویسنده، مخاطب را با یکی از بزرگ‌ترین دغدغه‌های بشر روبه‌رو می‌کند. جان‌پل، شوهر داستان «راز شوهر» رازی بزرگ در دل دارد و توان افشای آن به عزیزان خود ندارد چرا که اگر چنین کند جهنم شخصی خود را بسط داده و دیگران را نیز وارد آن می‌کند. بسیاری از انسان‌ها از صبح که چشمانشان را باز می‌کنند رازی را با خود حمل می‌کنند و نیمه‌شب با آن به خواب می‌روند. ترس فرد از برملا شدن راز به دو دلیل می‌تواند باشد؛ اول برخورد خانواده و دوستان پس از آگاهی از اتفاق و دیگری ترس از قانون طبیعت و بازگشت همان عمل به شکلی دیگر به خود فرد او.

«موریارتی» در تلاش است این پیغام را به خوانندگانش منتقل کند که هر آنچه در زندگی خود دریافت می‌کنید اعم از شادی و غم، کامیابی و شکست، بازخورد رفتار خود شما در طبیعت است. نویسنده تکلیفش را با خواننده روشن می‌کند؛ اگر می‌خواهید زندگی خوبی داشته باشد باید به افراد و اشیای پیرامون خود مهر بورزید!

زنان در داستان «راز شوهر» نقش پررنگی دارند. در داستان راز شوهر دو دسته زن وجود دارند؛ اولی «تس» و مادرش که هر دو در زندگی زناشویی خود دچار اختلاف می‌شوند ولی یکی راه سازش را برمی‌گزیند و دومی راه جدایی را. «تس» امکان ترک همسرش را دارد و توانایی این را دارد که بین همسر و فررزندش و زندگی جدید یکی را انتخاب کند. «فلیسیتی» شیفته همسر دخترخاله خود می‌شود، مدتی سکوت می‌کند، حس خود را نادیده می‌گیرد اما پس از مدتی تصمیم می‌گیرد احساسات خود را بروز دهد و شانس خود را برای رسیدن به خواسته قلبی‌اش بیازماید. «سیسیلیا» نیز راهی پیش روی خود دارد. می‌تواند راز دهشتناک همسرش را با همه در میان بگذارد و سنگینی آن را از دوش خود بردارد.

«سیمون دوبوار»، نویسنده کتاب «جنس دوم» معتقد است هیچ انسانی «زن» زاده نمی‌شود بلکه در کودکی با تعریف نقش‌ها و سنت‌های جامعه تبدیل به «زن» می‌شوند. وی معتقد است در طول تاریخ زن را «دیگری» مرد به حساب آورده‌اند و توانایی تصمیم‌گیری را از او گرفته‌اند. خوشبختی و آرامش زنان «راز شوهر» زیر سایه مردان داستان گم می‌شود اما نمی‌توان نویسنده را برای انجام این کار ضد زن خواند. «موریارتی» انسانی بی‌طرف است. او حق انتخاب را برای مردان کتاب خود نیز فراهم می‌کند. وی می‌خواهد به مخاطبانش بگوید زندگی پر از فراز و نشیب و اتفاقات خوب و بد است. باید واقع‌گرا بود و با اتفاقات خوب و بد کنار آمد و به فکر بازگشت به گذشته و بررسی راه‌های دیگر خود در زندگی نباشید. آنچه زمانش سر رسید ارزش فکر کردن ندارد. البته جمله پایانی داستان تکلیف نویسنده را با خواننده و خواننده را با خود مشخص می‌کند. «هیچ‌کدام از ما هیچ‌گاه مسیرهای ممکنی را که زندگیمان می‌توانست یا شاید بهتر بود طی کند، نخواهیم فهمید. همیشه همین‌طور است. بعضی رازها محکومند به سر به مُهر ماندن. باور ندارید از پاندورا بپرسید.»

از طرفی دیگر کتاب دو اتفاق اساطیری و تاریخی را دستاویز انتقال سخن خود کرده است. «پاندورا» در اساطیر یونانی اولین زن بشری است که نعمت‌های فراوان داشت اما از او خواسته شده بود در ظرفی خاص را نگشاید اما او ظرف را باز کرد. درون ظرف آگاهی او به دردهای بشر بود. ظرف باز شد و درد و رنج به سمت بشر سرازیر شد و تنها روزنه زندگی، امید بود که در ظرف باقی ماند. «موریارتی» با خلق شخصیت «سیسیلیا» پاندورایی جدید خلق می‌کند. در دنیای جدید هر انسان پاندورایی در وجود خود دارد. از طرفی ترجیح می‌دهد درد و رنج را تحمل کند و از طرفی دیگر پاندورای وجود انسان او را به سمت آگاهی از رازها و اتفاقات پیرامون سوق می‌دهد. «سیسیلیا»ی داستان «راز شوهر» به ندای پاندورای وجود خویش پاسخ می‌دهد. راز همسر خود را درمی‌یابد و در نتیجه آن درد بزرگی را متحمل می‌شود.

«دیوار برلین» نیز اتفاقی تاریخی است که نویسنده از آن برای نشان دادن مقصود خود بهره می‌برد. داستان راز شوهر این‌چنین آغاز می‌شود: « به خاطر دیوار برلین بود. اگر به خاطر دیوار برلین نبود، سیسیلیا هیچ‌وقت این نامه را پیدا نمی‌کرد و الآن اینجا روی میز آشپزخانه نمی‌نشست و با خود کلنجار نمی‌رفت که پاره‌اش کند.»
تصمیم «خوروشچوف»، رهبر شوروی سابق برای ایجاد دیوار بین برلین غربی و شرقی انسان‌های زیادی را به کام مرگ کشاند. این دیوار فیزیکی دیوار ذهنی بزرگتری بین انسان‌ها به وجود آورد. آلمانی‌ها به دو دسته تقسیم شدند. مردم برلین این تصمیم سرنوشت‌ساز را اتخاذ نکردند و ناخواسته از عزیزان و گاهی از فرزندانشان دور شدند. حالا پس از سال‌ها این دیوار تأثیر منفی خود را در شهری در «استرالیا» روی خانواده‌ای سعادتمند می‌گذارد. «موریارتی» تکه کوچکی از دیوار برلین را نشانه می‌گیرد تا به به مفهوم وسیع‌تری از این نماد برسد. علاوه بر تأثیر فیزیکی این دیوار روی انسان‌ها، دیوار نماد جدایی انسان‌های قصه است. «کاننر» به دلیل اتفاقی که برایش افتاده دیواری دور احساسش می‌کشد. «فلیسیتی» مجبور به کشیدن دیواری دور خود می‌شود و «ریچل» پس از سال‌ها از دست دادن دخترش از دیواری که با خشت دلتنگی ساخته است خارج نشده است.

یکی از نقدهایی که به کار این نویسنده می‌شود این است که شخصیت‌های متعددی در داستان خود دارد. دیگر آثار او نیز به همین شکل هستند. خود او معتقد است کنار هم گذاشتن شخصیت‌های مختلف در یک داستان سبب می‌شود انسان‌های متفاوتی با کتاب او ارتباط برقرار کنند و تلاش می‌کند با کنار هم قرار دادن ویژگی‌های مختلف تضاد انسان‌ها و چگونگی رسیدنشان به هدف را به مخاطبان خود نشان دهد.

پایان داستان جوش و خروش فراوانی ندارد. نویسنده بسیار ساده از خوانندگانش می‌خواهد با شرایط غیرقابل‌تغییر زندگی خود کنار بیایند و زندگی جدید آغاز کنند. اگر فردی را از دست می‌دهند برای مدتی طولانی در سوگ او باقی نمانند و حضور دیگر عزیزان خود را غنیمت بشمارند. اگر راهی بسته شد، راهی دیگر باز کنند و اگر راهی دیگر وجود نداشت از آنچه دارند بهره ببرند.

داستان «راز شوهر» در ایران با ترجمه «سحر حسابی» از سوی انتشارات «آموت» وارد بازار کتاب شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها