رمان «فرهنگ فشرده لغات چینی به انگلیسی برای عشاق» نوشته گوئو شیائولو از سوی انتشارات ققنوس به بازار آمد.
عنوان اصلی این رمان «A CONCISE CHINESE- ENGLISH DICTIONARY FOR LOVES» است و این رمان از زبان انگلیسی برگردانده شده است. گوئو شیائولو متولد 1973 است.
در پیشگفتار این رمان میخوانیم: «همین حالا. پکن ساعت 12 نیمه شب. لندن ساعت پنج بعد از ظهر. ولی من در زمان مشخصی نبود. من در هواپیما 2500 کیلومتر بالا به زمین بود و تلاش کرد که همه انگلیسی که در مدرسه آموخت به یاد آورد. من هنوز تو را ندید. تو در آینده بود.
به آسمان آبی بیانتها نگاه کرد. من فکر کرد کارکنان هواپیمایی باید تعریف مشخصی از زمان برای هواپیماهای راه دور (منظور پروازهای راه دور است) داشت، و گرنه مسافرانی مثل من در مورد زمان گیج شد. وقتی یک بدن در هوا شناور بود به کدام کشور تعلق داشت؟
گذرنامه جمهوری خلق چین در جیبم خم شد.
نوع گذرنامه: پ
شماره گذرنامه: ج 0030124
نام: چیائو شیائو تسوانگ
جنسیت: مؤنث
تاریخ تولد: 23 ژوئیه 1979
محل تولد: تسه ژ یانگ، جمهوری خلق چین
میترسم گذرنامه خم شده به مسئول اداره مهاجرت دردسر بیاره؛ ممکنه به شک افتاد که گذرنامه تقلبی بوده و با این که حتی با وجود کلمات قلنبه سلنبه روی جلد من را به انگلستان راه نداد:
وزارت امور خارجه جمهوری خلق چین از تمامی مقامات نظامی و غیرنظامی سایر کشورها درخواست مینماید به دارنده گذرنامه فوق اجازه ورود آزادانه به آن کشور را صادر نموده و در صورت لزوم از مساعدت نامبرده دریغ ننمایند.
چین دورتر و دورتر پشت ابرها ناپدید شد. پایین اقیانوس است. من اهل شهر کویری. این اولین بار در زندگی من بود که من دریا دید. واقعاً چیزی شبیه رؤیا بود.
همینطور که از چین دور شد، من از خود پرسید آخه چرا من به غرب رفت؟ چرا چون پدر مادرم خواست من باید انگلیسی خواند؟ من چرا باید مدرک از غرب گرفت؟ من ندانست به چه چیز نیاز داشت. حتی گاهی برایم مهم نبود که من دانست به چه چیزهایی نیاز داشت. برای من مهم نبود اگر من انگلیسی بلد بود یا نه. مادرم تنها به زبان روستایی صحبت کرد حتی نه به زبان رسمی ماندارین(MANDARIN به گروهی از زبانهای چینی مرتبط با هم اطلاق میشود که در قسمت شمالی جنوب غربی چین صحبت میشود.)، ولی پدرم از کفشسازی در شهر کوچکمان پولدار شد. زندگی که خوب بود. چرا آنها خواست زندگی من عوض کرد؟
من چهجوری در کشور غریبه غربی زندگی کرد؟ من هیچوقت به غرب نبود. تنها آدم غربیای که من دید مردی بود که پشت پنجره کوچکی در سفارت انگلستان در پکن کار کرد. او مهر ویزا را روی گذرنامه من زد.
من دیگه از غرب چی دانست؟ سریالهای آمریکایی دوبله شده به چینی که خانههای بزرگ در حومه شهر را نشان داد. خانم خانه کنار پنجره مشغول آشپزی؛ ماشین میرسد جلو خانه، شوهر از سر کار برگشته. شوهر گفت: «عزیزم من آمد.» بچههای کوچک دوید به او. شاید هدیه آورده بود.
ولی آن زندگی من نبود. آن هیچ ربطی به زندگی من نداشت. من در غرب زندگی نداشت. من در غرب خانهای نداشت. من ترسید. من انگلیسی صحبت نکرد. من از آینده ترسید.»
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «هر جملهای که تو گفت من در دفترم نوشت. روز بعد به لغات نگاه کرد و به هر کدام از آنها خوب فکر کرد. دارم به ذهنت نفوذ کرد. با اینکه دنیای من خیلی از دنیای تو دور بود، فکر میکنم آخرش من توانست تو درک کرد. به نظرم تو خیلی جذاب هست. همه چیزهای دور و برت برایم جذابیت داشت. من احساس یک جور عشق به تو داشت. به تو: باغبان، مجسمهساز، دوستدار مردمان، غریبه و اصیل.
در چین ما اعتقاد داشت صدها تناسخ و حلول دو آدم را سرانجام روی یک قایق در کنار هم قرار میدهد. شاید تو همان آدم برای من بود و اینجا هم همان قایق است.»
رمان 344 صفحهای «فرهنگ فشرده لغات چینی به انگلیسی برای عشاق» در شمارگان هزار و 650 نسخه به قیمت 18 هزار تومان از سوی انتشارات ققنوس راهی بازار کتاب شده است.
نظر شما