«جویس کارول اوتس» نویسنده 77 سالهای است که تاکنون بیش از صد عنوانکتاب به نگارش درآورده است. وی معتقد است نویسنده بودن او موجب تفاوتش با دیگران نمیشود. «هرمیون هوبی»، خبرنگار مجله «گاردین» به بهانه چاپ کتاب جدید وی گزارشی کوتاه از این نویسنده تهیه کرده است.
«اوتس» که تاکنون 5 بار به مرحله نهایی جایزه «پولیتزر» راه یافته است از آن دست نویسندگان است که مثل انسانهای مشهور عصر معاصر غرور را مؤلفه شناخته شده افراد مشهور نمیداند. او به دسته انسانهای نسلی دیگر تعلق و داستانهایش رنگ گوتیک دارد. وی در توضیح مجموعه «داستانهای عجیب» در سال 1994 اعلام میکند که «حقیقتی انسانی در داستانهای ترسناک یافته میشود. ما با خواندن داستانهای وحشتناک باید به این درک برسیم که این داستانها هم واقعی و هم غیر واقعی هستند همانطور که شرایط ذهنی انسانها مثل عواطف حالت ذهنی و عقاید غیرقابل اندازه گیری و متناقض است. خصوصیات شخصی هر فرد است که سبب میشود انسانها از هم متفاوت باشند.»
خانه او در دهکدهای در «نیوجرسی» است و هنوز هم برای مهمانان خود چای سبز درست میکند. وقتی گربه کوچکش به پای من تکیه میدهد «اوتس» میگوید او فکر می کند برای دیدن او به اینجا آمدهاید. البته من برای دیدن خود «اوتس» و گفتوگو درباره آثارش به آنجا رفتهام اما او میگوید علاقهای به صحبت درباره خود ندارد. «به خاطر دارم کسی میگفت «الیزابت تیلور» و «ریچارد برتون» علاقهای به صحبت درباره خودشان نداشتند. بسیاری از نویسندان این گونهاند. من هم مثل بسیاری از این نویسندگانم. البته شایعه است که می گویند شکسپیر بسیار خودخواه بود و به صحبت کردن درباره سوژهای جز خود علاقه نداشته است.»
البته من ترتیب این مصاحبه را برای این دادم که درباره رمان جدید او به نام «مردی بدون سایه» گفتوگو کنم. این داستان تنها کتابی است که نام او را بر جلد دارد. در این سالها داستانها، مقالات، و نمایشنامه و خاطرات بسیاری نوشت که بدون نام او و با نام مستعار به چاپ رسید. داستان جدید او درباره «الیهو هاپز» که دچار فراموشی و «مارگوت» که یک عصبشناس است نوشته شد. «الیهو» عشق زندگی «مارگوت» است و از طرفی دیگر ویژگیهای حافظهاش مورد مطالعه او قرار گرفته است. «من بسیار با «مارگوت» همذاتپنداری میکنم نه برای اینکه به کارش معتاد است برای اینکه شخصیت خاصی برای خودش قائل نیست. ما همواره دنبال پر کردن فضای خالی ذهنمان هستیم و اتفاقاتی را از خاطر میبریم. دلم میخواست درباره رابطه آدمی که در دو دنیای مختلف درگیر هستند بنویسم.»
حافظه «الیهو» بیش از 70 ثانیه از خاطرات را نگهداری نمیکند و هربار که «مارگوت» را ملاقات میکند احساس میکند برای اولین بار او را دیده است. بنابراین رمان به زمان حال ساده نگاشته شده است. به همین دلیل عشق آنها پایه قوی و محکمی ندارد. در 70 ثانیه چطور میتوان ارتباطی عمیق شکل داد؟ در عین حال تازگی و خلوص عجیبی در رفتار آنها پدیدار است. خود «اوتس» میگوید: «قبول رابطه این دو واقعی به نظر نمیرسد اما بسیاری از روابط امروزه که ادعای عشق و صمیمیت بسیار دارند نیز غیرواقعی است. وقتی تمام عمرت را با یک نفر سپری کنی زمان کافی برای شناخت خصوصیات جزئی او خواهی داشت اما شرطی شدن بلایی است که بر سر بسیاری از روابط میآید. بسیاری از نشان دادن خود واقعیشان واهمه دارند.»
این نویسنده 47 سال با «ریموند اسمیت»، همسر خود زندگی کرد و با هم روزنامه «نقد انتاریو» را پایهگذاری کردند. پس از مرگ «اسمیت» در سال 2008 که بر اثر سینهپهلو از دنیا رفت خانم نویسنده درد و ناراحتی از دست دادن همسرش را در کتابی تحت عنوان «خاطرات یک بیوه» منتشر کرد. «پس از نوشتن خاطراتم احساس کردم میتوانم بار دیگر به دنیای رمان برگردم. داستان نوشتن در هنگامی که مسائلی در زندگی روزمره آزارت میدهد بسیار مشکل است.» با وجود این وی استرسی برای نگارش داستان ندارد. «بسیار هم باعث شادی من است. البته مردم فکر میکنند من داستانهایم را به سرعت مینویسم اما چنین نیست. گاهی پس از مدتها از خودم میپرسم هنوز هم این داستان را تمام نکردی؟ اما تمام ناراحتی و استرس شخصی من در میان کلماتم و در روند نگارش داستان گم میشود.»
وی وجدان کاری بسیار بالایی دارد. هشت ساعت در روز را به نوشتن میگذراند. در خانه را که باز کردم و قدم به ایوان خانه گذاشتم صدای بیرون آمدن صندلی از زیر میز «اوتس» را شنیدم. بلافاصله پس از خروج من مشغول نوشتن شده بود.
نظر شما