«جوانا کانن»، نویسنده و روانشناس بر این باور است که کتاب یکی از ابزارهای کارآمد پزشکار برای درک بهتر احساسات بیماران روحی است.
وی در اثبات این نظریه به تجربیات خود اشاره کرده و درباره یکی از آنها به عنوان نمونه نوشته است: «ما، من و بیمارم، دوباره در اتاق مشاوره نشستیم. افسردگی او بسیار شدید بود تا آنجا که یک معلولیت خاموش را موجب شده بود. بیماریی که در ذهن او لانه کرده بود توانایی او را برای توصیف احساساتش حتی برای خودش سلب کرده بود چه رسد به دیگران. بیمارم حتی از ارتباط چشمی اجتناب میکرد و هیچ واکنشی نشان نمیداد. در یادداشتهایم نوشته بودم «ضعف در برقراری ارتباط».
این روانشناس ادامه میدهد: «تمام کارکنان مطب تلاش کردند اما همگی ناکام ماندند و هیچ اتفاقی رخ نداد. همانگونه که به یکدیگر نگاه میکردیم و من برای هرگونه تغییری ناامیدتر از قبل شده بودم ناگهان بیمار به سخن آمد و گفت: کتابی خواندهام. هیچگاه کتاب نخوانده بودم اما این یکی را خواندهام.»
«کانن» در ادامه نوشته است: «کتابی را درآورد و به من نشان داد. به عبارات و پاراگرافهایی اشاره کرد که به دور آنها خط کشیده و در حاشیه آن چیزی را که جملات به او میگفتند یادداشت کرده بود. نه تنها کتاب به او کمک کرده بود تا بتواند احساسات خود را درک کند بلکه بیمار از آن استفاده کرده بود تا من هم آن را بفهمم.»
وی میافزاید: «کتاب با عنوان «دلایلی برای زنده ماندن» (Reasons to Stay Alive) نوشته «مت هیگ» (Matt Haig) بوده و نخستین بار بود که بیمار من از طریق آن درباره 30 سال افسردگی خود سخن میگفت. هرچند این یک نمونه نادر نیست. بسیاری از وقتها بیماران عبارات دیگران را برای بروز احساسات خود بهکار میگیرند.»
این نویسنده و روانشناس میگوید که درخواست برای کتابهایی درباره سلامت روان رو به افزایش است برای همین نیز وجود آنها در کتابفروشیهای افزون شده است. این روزها فروشندگان کتاب از بازار این گونه کالاها «تغییرات فرهنگی» یاد میکنند در حالی که این کالا موجب میشود تا بیماران با ترسی کمتر درباره چالشهای شخصی با بیماری روحی سخن بگویند. هرچند ایده کتابهای خودآموز چیز جدیدی نیست ارائه صادقانه مصداقها همچون توسط «هیگ» میتواند دریچهای نوین را به روی ناشران بگشاید.
«کانن» دراین یادداشت میگوید: «کتابها به ما کمک میکنند تا جهان را درک کنیم و آنها دورنماها را تغییر میدهند. ما کیفیات شخصیتهای مثبت در کتابها را برای آزمودن هویت خویش بهکار میگیریم و آنها را برای مواجهه با شکهای خود گسیل میداریم. درحالی که یکی از هر چهار نفر ما با بیماری روحی مواجه هستیم، بیش از هر زمانی به تغییر دیدگاها، توصیفها نیازمندیم و به قهرمانهای بیشتری برای گام نهادن به صفحات کتابهایمان احتیاج داریم تا به ما کمک کنند ضعف و قوتهای ذات بشریت را درک کنیم.»
«کانن» میافزاید: « خود من در رمانم با عنوان «دردسر با بزها و گوسپندان» به این نظرگاه دست یافتم که همه ما مستعد هستیم تا به احساس «از خود بیتعلقی» (Unbelonging) برسیم: هر کدام از ما به سادگی خود را در یک اتاق مشاوره قرار میدهیم. «لازم است تا سلطان باشیم» نوشته «استوارت فاستر»، «نذر کردن» (The Offering) نوشته «گریس مککلین» و کتاب برنده جایزه «کاستا»، «ترس از سقوط» نوشته «ناتان فیلر» همگی با تمامی وجوه بیانگر مشکلات روانی است. قدرت نوشتار «فیلر» حتی به عنوان یکی از مهمترین کتابها با موضوع افزایش نگرانیها درباره سلامتهای روانی شناخته میشود. تغییر دیدگاهها در میانه صفحات نخست و آخرین صفحه رمانی که میخوانید دستاوردی باورنکردنی را دربر دارد و اغلب یکی از بهترین فابدههای کتاب محسوب میشود.»
وی در پایان میگوید: «اکنون شاید ما خود را نیازمند دوری از بیماریهای نهان کهنه احساس کرده و به یکدیگر برای یافتن قهرمانهایی که بتوانند هویت ما شکل دهند تبریک بگوییم. با این وجود این نیازها به استمرار احتیاج دارد و مقطعی نیستند. نه تنها برای من به عنوان یک روانشناس و نویسنده بلکه برای همان یکی از چهار نفری که دنبال درک احساسات خود هستند.»
نظر شما