لطفا در ابتدا بفرمایید علل اقبال مردم طی سالهای اخیر به مطالعه کتابهای روانشناسی عامهپسند با رویکرد مثبتاندیشی و یا رسیدن به موفقیت چه بوده است؟
علت استقبال از این کتابها این است که مسایل مطرح شده و چارچوبهای فکری در بین همگان تقریباً مشترک است در واقع مردم به این دلیل کتابهای روانشناسی عامهپسند را مطالعه میکنند چون مسایلشان با موضوعات این کتابها مشابه است.
از سویی در کشورهای دیگر همواره کتابهای خوب معرفی میشود اما یکی از مشکلات ما در ایران این است که ویترین کم داریم و یا اینکه کمتر کسی به ما میگوید که چه کتابی خوب است یا بد! در کشورهای دیگر روانشناس، استاد، معلم و ... وقتی میخواهد به معضلی یا آسیبی اشاره کند در پایان سخنانش کتاب خوبی هم درباره همان موضوع و راهکارش معرفی میکند اما در ایران چنین چیزی وجود ندارد و افراد برای حل مشکلاتشان خودشان به دنبال پیدا کردن کتابهایی برای درمان هستند. در ایران، کتابفروشهایمان کتابخوان نیستند، معلمهایمان تک بعدی هستند و فقط علم درس میدهند و کتاب معرفی نمیکنند، پس وقتی مسالهای در حوزه روانشناسی اجتماعی و مدیریت برای افراد بهوجود میآید برای حل مشکلاتشان این کتابها را مطالعه میکنند.
مساله دیگر این است که اگر در کشور ما این کتابها بیشتر مطالعه میشود به این دلیل است که در ایران به طور مثال کار گروهی خوب نیست و مردم بیشتر نیازمند مطالعه کتاب در این زمینه هستند در حالی که در خارج از کشور این موضوع اساساً مسالهای محسوب نمیشود. همچنین در کشور ما اعتماد به نفس مردم پایین است و استرس هم یکی دیگر از مسایل اصلی جامعه ماست بنابراین مردم برای پاسخگویی به نیازهایشان و رفع مشکلات این کتابها را مطالعه میکنند.
به نظر میآید که این میزان از استقبال در خارج از کشور از این کتابها وجود ندارد. آیا این به دلیل مشکلات ماست یا راهکارهای تاثیرگذار آنها در کتابهای ترجمه شده؟
موضوعات این کتابها عمومی است و تاثیرگذاریشان روی افراد بستگی به محل زندگی افراد دارد. برخی از مسایل و مشکلات اجتماعی در ایران بیشتر باید شکافته شود چون در خارج از کشور کارگروهی و ارتباطات با دیگران بهتر است و آنها کار گروهی را بلدند اما در ایران چنین چیزی وجود ندارد. تکرار کتابها در روانشناسی عامهپسند و مدیریت اساسا نکته منفی نیست و غربیها از تکرار بدشان نمیآیند و تمایل دارند که گاهی مطلبی را از چندین کانال دریافت کنند اما ایرانیان از تکرار بدشان میآید و به همین دلیل موضوعات تکراری در ایران مورد اقبال قرار نمیگیرد.
یکی دیگر از مسایل این حوزه میزان کم آثار تالیفی به ترجمه است. علت این موضوع چیست؟
در جامعه ما اصلاً روی این موضوع کاری نشده است. مساله دیگر این است که تنها نباید استادان حوزه روانشناسی وارد میدان شوند بلکه باید جامعهشناسان و فعالان اجتماعی هم سعی کنند تجربیات خود را درباره مسایل اجتماعی و راهکارهای رسیدن به موفقیت مکتوب کنند. در خارج از کشور افرادی چون ماکسول کشیشهایی بودند که چون تجربه مواجهه با افراد مختلف را داشتند تجربیات خودشان را کتاب کردند اما در ایران افرادی را نداریم که اگرچه در حوزه اجتماعی فعال هستند تجربیاتشان را کتاب کنند. از سوی دیگر استادان دانشگاهی نیز تمایلی به نوشتن کتابهای غیر درسی در حوزه روانشناسی ندارند و در نهایت به همین دلیل است که در این حوزه ما شاهد غلبه کتابهای ترجمهای بر تالیف هستیم.
به مکتوب کردن تجارب فعالان اجتماعی اشاره کردید. به نظر میآید که این ژانر در حوزه روانشناسی عامهپسند مورد توجه واقع شده است.
همه آدمها به دانستن تاریخ زندگی افراد موفق علاقهمند هستند به ویژه در سالهای اخیر از این نوع کتابها استقبال خوبی شده است و تمایل زیادی به دانستن زندگی افرادی که در حوزههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ... برند شدهاند وجود دارد. در خارج از کشور یک بقال خاطراتش را مینویسد و میبینیم که آن کتاب پرفروش میشود اما در ایران تجربیات این چنینی کمتر وجود دارد. به طور مثال پیامبر اکرم (ص) در غزوههایی که داشته مثال بسیار خوبی برای مدیریت بحران در میان مردم است اما تاکنون آیا کتابی در این باره نوشته شده است؟ از سوی دیگر اگر هم به چنین ابعاد ناشناختهای پرداخته شده آن قدر بد بوده که مخاطب از آن زده شده است، بنابراین ما متاسفانه از آموزهای مذهبی خودمان تنها احادیث مشهور و مشخصی را بلدیم و کمتر به دنبال یافتن ابعاد تازه متناسب با مخاطب امروزی هستیم. در مدارس نیز معلمهایمان تنها ریاضی، علوم و ... درس میدهند و هیچکدام از آنها یادگیری را به بچهها آموزش نمیدهند. بنابراین کل سیستم آموزشی ما معیوب کار میکند و اینگونه میشود که در دانشگاه هم استادان دیگر نمیتوانند یادگیری را به دانشجویان یاد بدهند چون معتقدند برای این کار دیر شده است. بنابراین ما افراد خبره و توانمندی که بتوانند این گونه کتابهای روانشناسی را تالیف کنند کم داریم.
دو انتقاد اصلی به کتابهای روانشناسی عامهپسند وارد شده است نخست اینکه این کتابها انگیزه رسیدن به پول یا موفقیت را تشریح نمیکنند و تنها میگویند که باید چگونه به ثروت رسید. از سوی دیگر دنیایی به دور از واقعیت برای مخاطبانشان ترسیم میکنند. نظر شما در این باره چیست؟
این حرف کاملاً درست است اما سوال دیگر این است که درست است که این کتابها انگیزه رسیدن به پول و موفقیت را نمیگویند اما مگر از آن طرف بحث ارزشها در جامعه ما پررنگ است؟!
متاسفانه نسخهها ارزشها و اصول مدتهاست که در جامعه ایران پیچیده شده است. امروز باید این سوال را پرسید که اگر مردم ما این کتابها را میخوانند آیا پولپرست نیستند؟
درست است که کتابهای این چنینی رسیدن به پول را به عنوان یک ارزش در زندگی پررنگ میکنند اما امروز جامعه ما هم تغییر کرده و پول برایش ارزش شده بدون اینکه بدانیم برای چه میخواهیم این همه پول داشته باشیم. جامعه ما آموزش ندیده که چگونه از پول و ثروت استفاده کند در گذشته این گونه بود که بیشتر تجار و بازاریها بخش زیادی از ثروتشان را خرج امور خیر میکردند اما امروز این گونه نیست. ما در انتشارات ابوعطا به دنبال این بودیم که به طور مثال در کتابهای «زندگی مثبت» در قالب ارزشها و اصول به مخاطب بگوییم چگونه پول بهدست بیاورد.
فکر میکنید ناشران روانشناسی چه کاری بتواند برای این موضوع انجام بدهند؟
ناشران هم باید روی فرهنگسازی این موضوع کار کنند. خاطرم هست روزی به آقای قلم چی گفتم که شما بحث اهمیت به دانش و علم را در خانوادهها بزرگ کردید و همه خانوادهها امروز حاضرند برای تحصیل بچههایشان هزینه کنند اما فارغ از این موضوع امروز بحث آموزش به نوعی تجارت تبدیل شده و پارادوکسی را به وجود آورده است. دانش آموز ما امروز با هزینههای گزاف میخواهد وارد دانشگاه شود در حالیکه نمیدانیم پرداختن هزینه برای کلاسهای کنکور و... تنها 10 درصد ماجراست و 90 درصد بقیه به این موضوع بستگی دارد که یک خانواده خودش چقدر به مطالعه کتاب و اصل یادگیری آموزش میدهد.
متاسفانه امروز اولویت همه پول شده و ارزشها کنار رفته است. کار به جایی رسیده که اگر در جامعه کسی کار نیکی کند تعجب میکنیم و این نشاندهنده این است که به چه میزان ارزشها در جامعه ما عدول کرده است. در کشورهای غربی مانند انگلیس هنوز هم یادگیری در اولویت قرار دارد به همین دلیل است که آنها خطر اسمارت فونها را برای کودکانشان متوجه شدن و به همین دلیل برای کتاب خواندن آنها فرهنگسازی کردند و برای ایام تعطیلات فرزندانشان کتابهای مفید و مناسب را معرفی میکنند اما ما در تعطیلات هم اگر بخواهیم به بچهها کتابی باز معرفی کنیم آن کتاب کار مرتبط با درسشان خواهد بود.
و سخن پایانی؟
زنجیرهای از این مسایل است که موجب میشود جامعه ما با مشکلات بیشتر اجتماعی درگیر باشند و در نهایت برای رفع مشکلاتش بخواهد بیشتر به مطالعه کتابهای روانشناسی عامهپسند با رویکرد موفقیت یا مثبتاندیشی روی بیاورد.
در این باره بیشتر بخوانید:
نظر شما