آداب و رسوم ایرانیان در ماه محرم به روایت سفرنامهها/5
50 مَن برنجی که پدر مستوفیالممالک در ماه محرم نذری میداد/ آش شله قلمکار؛ نذری قبله عالم!
عبدالله مستوفی در کتاب خاطرات خود «شرح زندگانی من» بخشی را به عزاداری ماه محرم اختصاص داده و در این بخش گزارش جذابی از آیینهای ویژه محرم در عصر قاجار ارائه میکند؛ از رسم سینهزنی داشها تا نذری ناصرالدین شاه.
عزاداری توده مردم و سینهزنی داشها!
مستوفی درباره رسم سینهزنی میگوید: «یکی از عزاداریهای توده مردم، بهخصوص داشها، سینهزنی بود! که عدهای از اهل هر محل در تکیه یا میدان سرمحله جمع شده یکی نوحهخوانی میکرد و باقی به نوای نوحهخوان سینه میزدند. اصل این عزاداری از عرب به اسلام و ایران آمده است و پادشاهان شیعی مذهب تظاهر به شعارهای این مذهب را برای پیشرفت مقاصد سیاسی خود که از بین بردن راه و رسم خلافت بود، وسیله قرار داده بودند. از جمله دستهگردانی روز عاشوراست که از زمان عضدالدوله دیلمی شیوع یافته است. بعد از دیالمه هروقت تشیع در ایران رواجی میگرفت دستهگردانی روز عاشورا هم به راه میافتاد تا بالاخره از مراسم عزاداری محسوب شد. شاید در زمان دیلمیها به جهت نمایش عده شیعهها در مقابل اهل سنت و جماعت، این کار لازم و ممکن بود یکی از شعائر مذهب شیعه بهشمار بیاید ولی در دورههای بعد که اکثریت و بالاخره تمام مردم ایران شیعه بودند، پیروی این شعار البته کار لازمی نبود. ولی چون عادت شده بود و ضرری هم به جایی نمیرساند، یکی از ارکان عزاداری محسوب گردید.»
او ادامه میدهد: «سینهزنهای محلات برای اظهار ارادت به خاندان رسالت، دستهگردانی را هم از خصایص عزاداری خود قرار دادند و کم کم هر محلهای برای خود علامتی اتخاذ کرد. همینکه علم حرکت میکرد افراد این کاره اهل محل از دنبال به راه افتاده و ضمنا سینهزنی و نوحهخوانی معمولی خود را به این دستهگردانی ضمیمه کردند و بالاخره در دوره مظفرالدین شاه کار بالا گرفت و شبیهها وقعه طف را، از مخالف و موألف ساخته بر اسب و شتر سوار میکردند و همراه این دستهها میگرداندند. حتی در دوره مشروطه این دستهگردانیها برای انتشار اسم وکیل و وزیر، سهل است نیل به مقام سلطنت هم وسیله گردید. البته همینکه کار به اینجاها رسید حشو و زوائد بیشتر از اصل مقصود خودنمایی میکند و موضوع رقابت اهل یک محله با محله دیگر در کار آمده در این قسمت هم کار از خرک درمیرود.»
استقبال از دستههای محلات با گل و طبقهای گلاب
او با اشاره به رسم دید و بازدید دستههای محلات در دوره مشروطه مینویسد: «در این اواخر بهخصوص در اوائل مشروطه که تحبیب بین هموطنها یکی از اصول شده بودف اکثر دستههای محلات در شبها از همدیگر دید و بازدید هم میکردند و با علامت و تمام افراد مبرز خود و مشعل و فانوس، به محله دیگر میرفتند و از آن محل هم با طبقهای چراغ و دستههای گل و طبقهای گلاب به استقبال میآمدند.»
مستوفی میگوید: «غرابههای گلاب را به سر و بر واردین میافشاندند و علامت دسته را گلریزان میکردند، ذکری که عبارت خوش آمدید داشت برای آنها میخواندند، دم به دم صدای صلوات از طرفین در طاقنماهای تکیه نشسته و بعضی جغاله مشدیها از دو طرف دسته کوچکتری ترتیب داده، نوحهخوانی و سینهزنی شروع میشد. آخر کار هم تا حدود محله خود، میزبانها، مهمانها را مشایعت مینمودند. کم کم این کار هم که شاید ابتدا خیلی ساده بوده است، به رقابت دچار شده سال به سال بر تجل خود میافزود و گاهی واقعا، بهخصوص تلاقی این دو دسته و میزبان تماشای حسابی داشت و جمعیت تماشاچی زیادی را از تمام محلات حول و حوش جلب میکرد.»
نذری محرم به رسم قاجارها
مستوفیالممالک درباره رسم نذری دادن در دوره قاجار چنین مینویسد: «روز تاسوعا و عاشورا گذشته از مشغولیات روضه، ما مشغله دیگری هم داشتیم و آن کمک به تقسیم نذری بود. پدرم نمیدانم در نتیجه چه پیشامد و در چه دورهای از ادوار زندگی خود نذری کرده بود که در هریک از این دو روز 50 مَن برنج پلو میکردند و به مردم میدادند. این نذری در پنج شش دیگ بزرگ ریخته میشد، دیگ اول آن سه ساعت به ظهر مانده حاضر بود. این دیگ برای اشخاصی که از روزهای قبل به توسط خدمتکارها و نوکرها ظرف فرستاده بودند تخصیص داشت. دیگ دوم را در ظرفهای خانه میکشیدند و برای همسایهها و اقوام به در خانهها میفرستادند. دیگ سوم و چهارم بین فقرایی که دم در میآمدند تقسیم میشد. پنجم و ششم که در حدود ظهر تا یک ساعت بعدازظهر از کار درمیآمد، مخصوص اهل خانه و کس و کار آنها بود. مادرم در سر تقسیم حاضر میشد که بیعدالتی در قسمت کردن پدید نیاید. ما هم در گرفتن ظرف خالی فقرا و برگرداندن ظرف پر به این کار خیر کمک میکردیم.»
او ادامه میدهد: «این نذری عبارت بود از پلو ساده که گوشت و ادویه، خورش آن میشد. برفرض که به بعضی گوشت هم کم میرسید، خود پلو غذای چرب و نرمی بود مخصوصا تهدیگهای خوبی داشت که آنها را هم پارچه پارچه کرده روی تقسیمات میگذاشتند. گاهی هم اتفاق میافتاد که فقیر دم در ظرفی نداشت و یک پارچه نان سنگک کار ظرف را انجام میداد.»
نویسنده «شرح زندگانی من» با اشاره به اینکه مردمانی که از لحاظ مالی توانایی داشتند برای اولاد خود نیز نذری میدادند، میآورد: «ما بچهها هم هریک نذری داشتیم، نذری من چلو و خورش قورمه سبزی و عبارت از چهار مَن برنج بود که روز 28 صفر (روز شهادت حضرت امام حسن سلام الله علیه) پخته میشد و چندان طول و تفصیلی نداشت. نذری برادرم آقای فتحالله مستوفی شربت بود که نمیدانم چه مقدار قند را در شب عاشورا به مردم میداد. خواهر کوچکترم خیرالنسا خانم شله قلمکار نذری امام زینالعابدین داشت که در اربعین میدادند. خواهر کوچکترم خدیجه خانم حلوایی از آرد و شکر و روغن و زعفران نذری داشت که در اربعین میدادند. اجمالا مردمان توانا همگی برای اولاد خود چیزهایی نذر میکردند و با نهایت وفاداری نذر خود را ادا مینمودند.»
آش شله قلمکار؛ نذری قبله عالم!
مستوفی درباره نذری ناصرالدین شاه مینویسد: «ناصرالدین شاه هم، آش نذری داشت که هرسال میپختند. اساس آن همان شله قلمکاری بودکه شاید مادرش نذر پسر تاجدار خود کرده بود. ولی رفته رفته طرز فکر و رویه استبدادی این پادشاه که همه چیز را از صورت اصیلش منحرف کرده و از آن وسیله تفریح و تجمل میساخت، در این نذری هم وارد و آنچه در این اواخر پخته میشد، معجونی بود که همه گونه دانه و همه قسم سبزی و میوه و انواع دویه و اقسام چاشنی و چند قسم گوشت را با هم مخلوط کرده از آن مطبوخ مقوی و بامزهای به عمل میآوردند.»
او در ادامه بیان میکند: «این آشپزان هرساله در ماه میزان (مهر) بعد از فصل ییلاق و اکثر در سرخه حصار سر راه دماوند به عمل میآمد. یکی دو روزی وقت شاه صرف تشریفات این کار میشد. چند چادرپوش متصل به هم میزدند و دامن تجیرهای آنها را به هم وصل کرده، فضای بزرگی ترتیب میدادند. در این محوطه سفرههای چرمی برگ پهن میگشت، میان آن مجموعههای برنج و نخودو لوبیا و ماش و عدس و گندم و جو پوست کنده و ذرت و مغز بادام و مغز پستهو تخمه هندوانه و تخمه کدو و تخمه خرزه و تخمه گرمک و اسفناج و برگ چغندر و کاهو و کرفس و پیاز و سیر و کلم و ترب و تره و جعفری و نعناع و ترخون و مرزه و ریحان و شنبلیله و شبت و حتی کاکوتی و بادنجان و کدو و هویج و چغندر و خیار و خربزه و هندوانه و سیب و گلابی و هلو وزردآلو و الو بخارا و برگه و قیسی خشکه و چند سینی فلفل زردچوبه و زعفران و نمک و زنیان و بادیان و دارچین و میخک و زیره و ریشه جوز و عسل و قند و آبلیمو و ابغوره و سرکه میگذاشتند. چندین مجموعه که هریک یک لش گوسفند با شکار با چندین دانه مرغ و کبک و غیره بود حاضر کرده بودند.»
از سبزی پاک کردن وزرا تا بادنجان پوست کندن صدراعظم!
مستوفی با اشاره به همکاری وزرا و رجال دربار در ادای نذری مینویسد: «چون اکثر آشپزان در ماه مهر بوده و ماه عزاداری نبود، عمله طرب درباری هم یک قسمت این محوطه را اشغال کرده با آلات خود حاضر بودند. شاه با وزرا و رجال به این چادرها میآمد و تدارکات از نظر ملوکانه میگذشت. خوانسالار اوامر جدیدی راجع به افزایش پارهای چیزهای دیگر بر این درهم جوش دریافت میکرد. شاه بر صندلی جلوس کرده عملیات آشپزان، با نوای موسیقی شروع میگشت. سپس شاه میرفت و وزرا مشغول پاک کردن سبزی میشدند و واقعا سبزی پاک میکردند. من خود عکسی از این آشپزان دیدهام که صدراعظم مشغول پوست کردن بادنجان و سایرین هریک به کاری مشغول بودند. این آش در چندین دیگ پخته شده و برای وزرا و رجال و هفتاد هشتاد زن شاه، در قدحهای چینی تقسیم میشد و از قراری که میگفتند، غذای بامزه معطر مقوی هم بوده است.»
نظر شما