پنجمین نمایشنامه از مجموعه آثار بهمن فرسی که تاکنون نشر بیدگل آنها را منتشر کرده، روانه بازار کتاب شد.
«پلههای یک نردبان» سه پرده دارد و باباحیدر (انباردار شرکت اشراق)، چراغعلی (انباردار شرکت طلوع)، حسن (پسر باباحیدر)، احمد (همدرس حسن)، ولیالله (انباردار جدید شرکت اشراق)، امینه پیر، امینه جوان، پیشکار شرکت اشراق، شوفر شرکت اشراق و رئیس پاسگاه ژاندارمری شخصیتهای این نمایشنامه هستند.
ماجرای «پلههای یک نردبان» از این قرار است که در انبار شرکت ساختمانی اشراق، سرقتی اتفاق افتاده و باباحیدر که از بد حادثه انباردار شرکت است، مورد سوءظن قرار گرفته است. در محیط انبارِ شرکت، جغدی وجود دارد که باباحیدر او را اهلی کرده است. سگی که دمش را بریدهاند، با زوزههایش فضا را پر میکند. حسن، پسرِ باباحیدر، احتمالا به این خاطر که جوان است و کلهاش بوی قورمهسبزی میدهد، از دانشسرا اخراج شده و احمد همدرس او، از اردستان با الاغ به تهران آمده تا آموزگار شود.
در صفحه 61 پلههای یک نردبان در پرده سوم میخوانیم: «بابا حیدر: تو رو که دارم غم ندارم! ( به ولیالله) خب...از انبار چیزی نیس که من بتونم تحویلت بدم، همونطور که خود من هرچی دیده میشه تحویلم هست و در عینحال چیزی تحویلم نیس. اون اتاق دم در انبار، سالی سه-چهارماه میتونی توش زندگی کنی. وقتی هم توش میخوابی، مراقب سقفش باش که خیلی رطیل داره، یه وقت دیدی از شر زنگی راحتت کردن. اتاق روبهروییش هم اتاق ابزار یدکییه. یه قفل به درش زدن که اگه این تولههه یه پنجه بش بکشه مثه پنیر وا میره؛ مواظب باش جای قفل سالم بت قالب نزنن بعدش هم بهت ببندن که قفل شکسته و اثاث کم اومده. این ماشینهای گنده هم خیلی باید هواشون رو داشت، ظاهرشون رو که نگاه میکنی خیلی قرص و قایم به نظر میآن. اما اگه یه تیکه کوچیکشون ناقص بشه حکم گنبد بیامامزاده رو پیدا میکنن. اینم یکی از معجزههای صنعته: غولهایی میسازن که اگه یه ناخنش افتاد یه پول سیاهم نمیارزه.»
نخستین چاپ نمایشنامه «پلههای یک نردبان» نوشته بهمن فرسی در 87 صفحه با شمارگان یکهزار نسخه به بهای 9 هزار تومان در سال 1395 از سوی نشر بیدگل روانه بازار کتاب شده است.
نظر شما