حسین تولائی، شاعر و نویسنده حوزه کودک و نوجوان، در یادداشتی به طرح دیدگاههایش در حوزه شعر کودک پرداخته است.
اسماعیل امینی شاعر و پژوهشگر در یادداشتی با عنوان: «کشف شاعرانه چیست؟»، میگوید: «کشف در شعر ممکن است در هر یک از عناصر آن اتفاق بیافتد در زبان شعر یا در مضمون یا در محتوا یا حتی در قالب و قافیه و صورت کلمات.» از اینرو مخاطب در شعر با جهانی روبهرو میشود که در آن میتواند با مشارکت در کشفی که شاعر کرده است از ادبیات لذت ببرد و به جای گذشتن و فراموشی پس از خوانش اثر، درباره آن اندیشه کند. بسیار سهلانگاریست که کشف شاعرانه را فقط از خصوصیات شعر بزرگسال به شمار آوریم در حالی که کودکان چشمههای خلاقیت و کاشفان دنیا هستند و بسیار بیشتر از بزرگسالان در مواجهه با اشیاء و پدیدهها دچار شگفتی میشوند.
در شعر کودک به این دلیل که وقتی به اثری میگوییم «شعر» پس باید به معنای دقیق کلمه مختصات شعر را در خود داشته باشد، دست کم انتظار میرود عناصر اصلی و اساسی آن را دارا باشد؛ چه شعر برای کودکان باشد چه برای بزرگسالان. بدون شک کشف شاعرانه از عناصر اصلی و زیربنایی شعر است و شاعرانگی اثر در گرو ارائه کشف شاعرانه است.
پدیدهای که در این یادداشت کوتاه قصد دارم به آن اشاره کنم فقدان کشف شاعرانه در شعر کودک امروز است. شعر کودک امروز از شاعرانگی فاصله گرفته است و روزبهروز این فاصله بیشتر میشود. در حالی که شعر کودک پیش از هر تعریفی، شعر است و نمیتواند فاقد عنصر زیربنایی شعر یعنی کشف شاعرانه باشد. شعر کودک امروز تنها به یک روایت گاهی طنزگونه و بامزه تبدیل شده است که در بیشتر موارد نوعی غافلگیری را نیز در پایانبندی خود داراست. اگرچه این رویکرد برای مخاطب جذاب است و لبخند به روی لبانش مینشاند اما در سطح باقی میماند. به بیان دیگر، فضایی خیالانگیز (خیال شاعرانه) و تفکربرانگیز ایجاد نمیشود تا مخاطب در کشف شاعرانه با شعر همراه شود و از لذت ادبی بهره ببرد.
شعر کودک امروز روایت خود را به کمک موسیقی بیرونی و وزن عروضی و همچنین کنار هم نشاندن قافیهها در ذهن مخاطب جای میدهد و مخاطب را به اندیشه و نگاه متفاوت به دنیا دعوت نمیکند. منظور از دنیا، محیط پیرامون و اتفاقهای روزمره کودک است. در صورتی که کشف شاعرانه فرصتی فراهم میکند تا الگوهای خوبی از نگاه دیگرگونه برای مخاطب ارائه شود. نتیجۀ این کمبود، ارائه تعریف نادرست از شعر، پایین و سطحی نگهداشتن مخاطب و وضعیت ناگواری است که شعر کودک امروز در آن گرفتار شده و آن ارائه قصههای کوتاه و منظوم کودکانه است که به نام شعر کودک منتشر میشود و هر روز گسترش مییابند و بدتر از همه در ویترین جشنوارههای کوچک و بزرگ ارزشگذاری شده و بهعنوان آثار موفق شعر کودک! معرفی و تقدیر میشوند. تعداد بسیار زیادی از این آثار به شدت شبیه هم هستند و انگار یک شاعر همه آنها را نوشته است. همۀ این آثار چند ویژگی مشترک دارند: روایت، طنز و بامزگی، غافلگیری در پایانبندی، وزن و موسیقی بیرونی. البته منظور این نیست که ویژگیهای مذکور به زیبایی و ماندگاری شعر کودک کمک نمیکنند بلکه منظور این است که اینها اگر همراه با کشف شاعرانه نباشند، شعر اتفاق نیفتاده است. گام اول و زیربنایی در آفرینش شعر، کشف شاعرانه است و همانطور که در آغاز این یادداشت آمد در همۀ عناصر شعر میتواند اتفاق بیفتد.
از سوی دیگر نگاهی گذرا به آثار ادبی آفریدهشده توسط خود کودکان؛ مخاطبان شعر کودک، نشان میدهد که آنها درست برعکس شاعران حرفهای این حوزه حرکت میکنند. کودکان به فن وزن شعر مسلط نیستند، آگاهانه عنصر روایت طنز را در شعر نمیآورند اما چیزی که در شعرهایشان میدرخشد، جوهره و محتوای شاعرانه است. کشفهای شاعرانهای که محصول نگاه کودکانهشان به جهان است. آثار زیر تنها دو نمونه از این کشفهای شاعرانه است:
رژینا بخشی، 9ساله:
«دستهای مادرم
اقیانوسیست
از جنس آرام
که هر روز
مرا در خود غرق میکند»
حسینعلی کلاوی، 10ساله:
«حوض وسط حیاط
چشمیست پر از اشک
در چشمهایش
دو لخته خون
میغلتند»
نظر شما