امین فرجپور، کارگردان، نویسنده و منتقد سینما درباره کتاب «چنین سیاه آینهای» تالیف علیرضا کاوه یادداشتی نوشته است.
فیلم نوآر بااینکه در قیاس با بیشتر ژانرهای سینمایی محل بحثهای سینما نویسها بوده، اما هنوز که هنوز است، گونهای نه چندان شناختهشده و قاعدهناپذیر قلمداد میشود. گونهای ناشناخته، رازآمیز اما جذاب؛ که برخلاف ژانرهای سینمایی عامتری چون موزیکال، جنگی و... مرزهای روشن و مشخصی با ژانرهای دیگر ندارد؛ و میتوان در انواع ژانرهای سینمایی نشانهها و تصاویری را یافت که در نگاهی جزئینگر میتوانند نشتیهای سینمای نوآر در آن ژانرها به شمار آیند.
در واقع هر نوع سینمایی میتواند حاوی مؤلفههای سینمای نوآر باشد؛ بهشرطی که ذهن مؤلفان آن آثار به چنین تصاویری در فیلمی که قصد ساختش را دارد، راه بدهد. این میتواند یکی از دلایل این امر باشد که از ابتدای پیدایش این ژانر، هیچ منتقد و فیلمشناسی نتوانسته قاعده و قانونی عمومی بر این ژانر ترسیم کند- که مثلاً اثری سینمایی اگرچه چیزی داشته باشد میتوان آن را نوآر خواند و چه کمبودی اگر داشته باشد، نمیشود نامش را در سیاهه فیلمهای نوآر جا داد.
علیرضا کاوه در کتاب چنین سیاه آینهای با شناخت درست چنین نکتهای است که در همان سطور اول کتاب اعتراف کرده که کتابش میکوشد خواننده را نه به شناختی از فیلم نوآر، که به شوق شناختن آن تشویق میکند. این کلیدیترین نکتهای است که درباره چنین سیاه آینهای میتوان گفت. کلیدی از اینجهت که با درک درست کمبودهایش سعی نکرده با کلیگویی و قاعده تراشی ادعایی را که بزرگانی چون دیوید بوردول نیز در انجام آن ناتوان ماندهاند، بهگونهای سطحی و مندرآوردی به انجام رساند؛ و تئوریهایی وضع کند که با اولین تعمیق و تدقیق پای چوبین استدلالشان میلنگد. کاوه همینکه بتواند شوق شناخت را با کتابش به وجود آورد، کارستان کرده است.
نویسنده کتاب چنین سیاه آینهای برای شناخت فیلم نوآر نگاه انداخته به فیلمهای مهم این ژانر، بااینکه این ادعا را نکرده که تمام فیلمهای مهم ژانر را مورد بررسی و تحلیل قرار داده است. در نگاهش به فیلمها، اما، این نویسنده کوشیده هر یک از مقالات تحلیلی تألیفیاش به شیوه خاصی به ژانر نگاه کند؛ تا از طریق همنشینی این مقالات تحلیلی جوانب مختلفی از این ژانر سینمایی کاویده و بازکاویده شود.
برای توضیح و تبیین بیشتر میتوان گفت که علیرضا کاوه در نگاه به فیلم در دنیای تبهکاران کوشیده از منظری تاریخی به ژانر فیلم مورد تحلیل نگاه کند و مثلاً در مورد فیلم من یک فراری از گروه زنجیریان هستم از نگاهی اجتماعی در تحلیل فیلم استفاده کند. در شاهین مالت، نگاه مقایسهای و یا به عبارت بهتر هم سنجی با اثر ادبی؛ در غرامت مضاعف روش ساختار روایی، در پستچی همیشه دو بار زنگ میزند روش تطبیقی؛ در بدنام استفاده از بررسی مایههای همیشگی آثار شازنده در تعامل و همکنشی با گونه؛ در کازابلانکا روش نگاه به گونه بهعنوان حس و حال یا لحن؛ در جنگل آسفالت همکنشی کاراکتر با صحنهآرایی و عناصر بصری و در غریزه اصلی تحلیل فلسفی- فمینیستی بهعنوان دستمایه نویسنده در خلق قواعدی مشترک و البته نانوشته در کتاب عمل کردهاند.
در کل میتوان گفت بااینکه چنین سیاه آینهای کتاب بینقصی نیست و نمیشود گفت که حجت را درباره فیلمهای نوآر تمام کرده است، اما برای علاقهمندان سینما و بهویژه دوستداران فیلم نوآر تجدیددیدار و تجدید خاطرهای است با یک سری از آثار مهم این گونه سینمایی؛ که درعینحال اطلاعات مفیدی را نیز دراینباره به مخاطبان انتقال میدهد. چنین تلاشی را قدر باید گذاشت.
نظر شما