بیتالله رادخواه، در نشست «تاریخ شفاهی کتاب» مطرح کرد:
دستاندرکاران حوزه کتاب باید قدردان زحمات خاکخوردههای نشر باشند
مدیر انتشارات «تهران- تبریز» در نشست «تاریخ شفاهی کتاب» گفت: کسانی که در بستر کار هستند و دستی در حوزه کتاب دارند، باید قدردان زحمات خاکخوردههای این حوزه باشند. آینده کتاب در دست آنهاست.
مدیر انتشارات «تهران- تبریز» با لحنی روایتگونه اینگونه به معرفی خود در سالهای کودکی و نوجوانی پرداخت: اول فروردین 1305 در تبریز به دنیا آمدم. سالهای ابتدایی را در مدرسه ترقی و سپس در مدرسه سعدی گذراندم. همان زمان در تعطیلات در کتابفروشی حقیقت که متعلق به پسرخالهام بود، مشغول بودم. بعد از پایان دوران ابتدایی دیگر میلی به تحصیل در مدرسه نداشتم؛ روزها درس قدیم میخواندم و بعد از آن در راسته بازار قدیم تبریز، در کتابفروشی شاگردی میکردم. پس از مدتی با موافقت پدرم برای یادگیری به شرکت چاپ کتاب در بازار شیشهگرخانه رفتم. بعد از چند سال کسب تجربه در سال 1330 همراه با دو برادرم رضا و قدرت در بازار مغازهای خریدیم و وارد کار کتاب شدیم.
وی ادامه داد: بعد از چند سال تصمیم گرفتیم شعبهای نیز در تهران باز کنیم. من در سال 1332 به تهران آمدم و مسئولیت شعبه تهران را بر عهده گرفتم. آن زمان در باغ همایون، سرای اکبرشاهی یک بالاخانه اجاره کردم و مستقر شدم. به مرور در همکاری با دانشگاه تهران و دیگر ناشران مانند امیرکبیر، ابنسینا و گنج دانش کارمان رونق گرفت. از تهران کتاب تهیه میکردیم و در تبریز میفروختیم. خودمان هم سفارش کتاب میگرفتیم و چاپ میکردیم. در آن زمان تیراژ بیشتر کتابها هزار نسخه بود.
حاج مشمعچی درباره همکاری با موسسه فرانکلین (موفقترین موسسه در خاورمیانه) بیان کرد: موسسه فرانکلین در ایران دو شعبه در شهرهای تهران و تبریز داشت که ما در تبریز با این موسسه در زمینه چاپ کتاب همکاری داشتیم. کتابهای «ستارخان» اثر اسماعیل امیرخیزی، «تاریخ امپراتوری عثمانی» و «فلاسفه شیعه» از جمله کتابهایی بودند که در همکاری با این موسسه معتبر به چاپ رساندیم.
این پیشکسوت نشر ایران در ادامه از ورود خود به بازارچه مجیدی گفت: در سال 1344 با پاساژ مجیدی رفتم که تا سال 1352 بیشتر مغازههای آن خیاطی و یا انبارهای لوازم الکتریکی بود. هزینه زیادی کردیم تا توانستیم آنها را از پاساژ خارج و کتابفروشانی مثل صباحی، صدرالسادات دزفولی، مرحوم الیاس اسماعیلی و حاج مرتضوی را دعوت کنیم. با ورود کتابفروشان، پاساژ مجیدی در کوچه نائب ناصرخسرو، رنگ و بوی کتاب به خود گرفت. ما آن زمان قانع بودیم و به خوبی از چاپ و فروش کتاب امرار معاش میکردیم.
وی درباره نحوه همکاری با مولفان و موسسات و ناشران برای چاپ کتاب افزود: برای بیشتر کتابها 10 تا 15 درصد حقالتالیف به مولف پرداخت میکردیم. برای بعضی کتابها مانند «دستور زبان فارسی» اثر خیامپور که 11 بار تجدیدچاپ شد، 20 درصد حقالتالیف پرداخت میشد. موسسه فرانکلین هم برای هر کتابی که برایشان چاپ میکردیم، 30 درصد دریافت میکرد. این روال تا سال 1357 ادامه داشت. در زمان انقلاب هم ما فقط کتابهای شناخته شده و معتبر و کتابهای دانشگاه تهران را چاپ میکردیم. از کتابهای خوبی که در این زمانها چاپ کردیم «منطقالطیر عطار» و «معلومات عمومی» بودند که تیراژ بین هزار تا دو هزار نسخه داشتند. چند سالی به دلیل ضعف بازار و نامساعد بودن شرایط، از کار چاپ کناره گرفتیم و تمام تمرکزمان را روی فروش کتاب گذاشتیم و از سال 1365 به بعد نیز دیگر هیچ کتابی چاپ نکردیم.
حاج بیتالله رادخواه با اندوهی که پس از سالیان دراز هنوز در نگاهش دیده میشد، بیان کرد: در یک مرحلهای در همان سالها، مالیات بسیار سنگینی برای ما بریدند و ناچار شدم آنجا را تعطیل و به فروش برسانم. امروز دیگر کتابفروشی «تهران - تبریز» موجودیتی ندارد. روزی که مجبور شدم درب مغازه را ببندم، احساس تاسف و اندوه بسیار داشتم و گریستم. امروز با گذشت سالها از آن زمان، هنوز کتابها را نگه داشتهام.
مدیر انتشارات «تهران- تبریز» گفت: همه کتابهایی را که چاپ کردم، به یک اندازه دوست داشتم، چون برای آنها زحمت بسیاری کشیدهام. هنوز هم معتقدم هرچقدر تعداد کتابفروشیها بیشتر شود سواد جامعه بالا میرود. سواد با خواندن میسر میشود. شرایط امروز با زمان ما متفاوت شده است و کتابفروشان و ناشران نیاز به کمک و حمایت دولت و نهادهای مسئول دارند. ارزش پول و سرمایه آن روزها و امروز یکی نیست.
حاج مشمعچی درباره با اشاره به اینکه نحوه قیمتگذاری ما طوری بود که هم به فکر آتیه حرفهمان باشیم و هم خریدار، اظهار کرد: هر کتابی را دوست داشتم، چاپ کردم؛ چه فروش رفت و چه فروش نرفت. کتابهای ما از نظر موضوعی بسیار متنوع بودند، چون همه حرفهها و همه افراد با سلیقههای مختلف به کتاب احتیاج داشتند. حتی در کشورهای خارجی و آمریکا هم مشتریان زیادی داشتیم. گاهی هم کتابهایی را که دانشگاه تبریز نیاز داشت و یا کتابهای زبان عربی را از بیروت وارد و چاپ میکردیم.
این موسپیدکرده عرصه نشر ایران که این روزها نودویکمین بهار زندگیش را پشت سر گذاشته، با اظهار دلتنگی برای برخی دوستان قدیم از جمله عبدالرحیم جعفری، مدیر فقید انتشارات امیرکبیر، گفت: وقتی در شهرهای دیگر ایران و یا در خارج از کشور کتابهای خودم را میدیدم، احساس بسیار خوبی پیدا میکردم، چرا که خارجیها در کتابهای من ایران را میدیدند. خوشحال میشدم که کتابی که چاپ کردهام به جایی رسیده است. امروز اگر بخواهم کتابی هدیه بدهم، به هرکس متناسب با سلیقه و حرفهاش هدیه میدهم. اگر هم کسی برای من کتاب هدیه بیاورد، یاد خودم میافتم که به دیگران کتاب هدیه میدادم.
وی افزود: امروز حسرتی ندارم از اینکه دخترم و پسرم کار من را دنبال نکردند. کسانی که در بستر کار هستند و دستی در حوزه کتاب دارند، باید قدردان زحمات خاکخوردههای این حوزه باشند. آینده کتاب در دست آنهاست. باید مانند دیگر امور به کتاب هم اهمیت بدهند. اگر میخواهند مملکت رونق داشته باشد باید به کتاب رونق دهند تا سواد جامعه بالا رود. دولت باید از ناشران حمایت کند تا بتوانند کتابها را با قیمت مناسب به دست مخاطب برسانند.
فراموشی، مشکل روزگار ماست
نصرالله حدادی، نویسنده و تهرانپژوه نیز که هدایت این نشست صمیمانه را برعهده داشت، در سخنانی کوتاه عنوان کرد: یکی از مشکلات روزگار ما فراموشی است و اینکه «پهلوان زنده را عشق است». باید قدر کسانی را که در عرصه نشر کشور زحمت کشیدهاند تا در قید حیات هستند، بدانیم، از آنها قدردانی و از تجاربشان استفاده کنیم. سالهایی که حاج مشمعچی را میشناسم، منش، سلوک و رفتار ایشان پدرانه بود.
وی افزود: روزی که شنیدم کتابفروشی «تهران – تبریز» به دلیل مشکل مالیاتی بسته شده، متاثر شدم. دهها ناشر خوب در تبریز بودند که امروز متاسفانه اثری از آنها نیست. امروز در بازار تهران خبری از کتابفروشیها نیست. ناصرخسرو و باغ همایون هم نفسهای آخر را می کشند. فقط مانده کریم خان و راسته انقلاب که کتابفروشیهای انقلاب نیز بیشتر به مدد کتابهای کمکآموزشی و درسی سرپا ماندهاند.
نظر شما