ابراهيم اسماعيلیاراضی، شاعر و منتقد در یادداشتی به معرفی مجموعه شعر «شلتاق»، جدیدترین اثر غلامرضا طریقی پرداخته است.
خيلي اشارهوار و بهاختصار اين چيزها را گفتم تا گفته باشم غزلچاپكردن نشر چشمه، نشانهي قابل تامليست؛ به هر دليل يا دلايل ادبي يا غيرادبياي كه باشد. ميشود به اين نشر تبريك گفت به اين شرط كه مجموعهغزلهايي كه انتخاب ميكند در پنجره «جهان تازه شعر» پذيرفته و باورپذير باشد نه اينكه صرف تاريخ تولد يك نام و تاريخ زير سرودههايش و تعداد مخاطبهایش كه دلايل تخاطبشان خيلي هم ادبي نيست، آثاري نهچندان «تازه» به اين حيطه راه يابند. اين را هم گفته باشم كه منظور، تاكيد بر نوع خاصي از غزل نيست؛ هر غزلي در هر كدام از ساحتهاي گوناگون غزل محترم و قابل دفاع است؛ مگر اينكه از بايدهاي آفرينش، تهي باشد.
«شلتاق» غلامرضا طريقي كه چهل غزل تازه او را شامل ميشود، ارديبهشت امسال در نمايشگاه كتاب تهران روي پيشخوان قرار گرفت و چاپ اولش (با شمارگان واقعي 500نسخه) با همهي ماجراهايي كه به سرش رفت در دو روز و نيم فروخته شد تا رونمايي آن، بعد از انتشار چاپ دوم، در نشر چشمه برگزار شود. اين عنوان، ششمين دفتر شعر مستقل غلامرضا طريقي و دهمين كتاب اوست (1ـ آنقدر پرم از تو که کم مانده ببارم 2ـ هر لبت یک کبوتر سرخ است 3ـ جهان غزلی عاشقانه است 4ـ با یاد شانههای تو (گزيده) 5ـ به جهنم 6ـ ایمان بیاورید به تمديد فصل سرد 7ـ گزینهی غزل 8ـ آكواريوم (ترجمه اشعار نصرت كسمنلي) 9ـ باران اگر ببارد (مجموعه ترانه) 10ـ شلتاق).
شايد هنوز هم تصوري كه خيلي از مخاطبها غزل معاصر از شعر غلامرضا طريقي دارند، مبتني بر غزلهايي از قبيل «چشم؛ زيتون سبز در كاسه...»، «هميشه بردهخواه تو...»، «با ياد شانههاي تو...»، «جا ميخورد از تردي ساق تو پرنده...» يا نهايتا «حالم بد است مثل زماني كه نيستي» باشد كه البته بخش قابلتوجهي از كارنامهي او هم هست ولي شلتاق مجموعهي ديگريست؛ مجموعهاي كه بيش از آنكه مبتني بر «توصيف» هستي باشد، به «تحليل» هستي متوجه است... و البته اصرار و تكاپويي هم ندارد كه در سراسر اين مواجهه، پاسخي ارائه كند؛ گاهي درباره چيستيِ بودن ميپرسد، گاهي به چوني آن ميانديشد، گاهي در چندياش ميآويزد و... .
در پيشدرآمد مجموعه آمده است: «عشق، آخرين تلاش بشر پيش از پذيرفتن مرگ است؛ چنان كه كودك پيش از تسليمشدن در برابر خواب، شلتاق ميكند». شايد اين جمله در آغاز تخاطب با كتاب، قدري شعار بنمايد؛ مثل خيلي از جملات ديگري كه در آغاز خيلي از مجموعههاي شعر ديگر نوشته ميشود. اما وقتي من مخاطب به آخر مجموعه ميرسم، متوجه ميشوم كه كل مجموعه چيزي جز تلاش براي تسليمنشدن نيست. در برابر چه؟ هر چه جز عشق؛ عشق در معناي فراگير و همهجايي و همهچيزي. كودكي كه در اين مجموعه با همهي درستوغلطهايش شلتاق ميكند، نميخواهد به خواب تن بدهد يا مثل خيلي از ديگران، خودش را به خواب بزند؛ نميخواهد به ظاهر من و تو بسنده كند و همهچيز را به پسند همهكس تقليل بدهد. او پيش از همه، از خودش طلبكار است:
او كه قرار بود رجزخوان فتح هزارخوان جهان باشد
عمري دريده است گلويش را اما نگشته مرثيهخوان حتي
طريقي در جايجاي اين مجموعه مثل بيت بالا از كنايه و طعنه و طنز استفاده ميكند تا حرفهايش را چنان كه بايد، زده باشد؛ طرفه اينكه طنز طريقي تقريبا هميشه تلخ و نفسگير است و در اين مجموعه، تلختر هم؛ و به همان نسبت، عميقتر و جديتر.
من بودم و با همين كفر، تا پاي جان ايستادن
او بود و با ذكر ايمان، سوگند قرآن شكستن
شلتاق يكسره ترجمهي رنج است اما طريقي قصد ندارد ناله كند؛ يكسره در حال ريشخندكردن نبايدهاي هستيست بدون اينكه آرمانگرايانه به قضايا نگاه كند؛ انسان شلتاق كاملا خاكستريست و صريح هم هست؛ حتي درباره خودش:
اينروزها كه ميگذرد مطلقا بدم
حال جهان زياد مهم نيست، من بدم
و اين من، قرار نيست فقط «من» باشد؛ ملموسترين نسبتهايش با «من»هاي ديگر را هم خيلي ساده بيان ميكند:
چون كودكان بيكس در روز مدرسه
مثل زنان بيوه در روز زن بدم
و البته گاهي هم مثل يك منتقد ستيهنده ملامتي حرف ميزند:
مؤمن تويي كه در ره دينت مرددي
يا من كه در تداوم كفرم مصممام؟
گاهي ميپرسد و گاهي پس از استنتاج، قضاوت ميكند:
موج، لبلرزهي درياست كه شهوتزده است
پاسخ آب به لبتشنگي ساحل نيست
نكتهي ديگر اينكه در روزگاري كه برخي غزلسرايان، صرفا به ذكر اسم حسين منزوي در آثارشان بسنده كردهاند، تلاش طريقي براي تاسي از رسم منزوي مشهود است؛ خوانش عاشقانه هستي. و جالب اينكه انگار اصرار دارد مدام حسين منزوي را يادآوري كند؛ بدون اينكه سطرهاي تلميحوارش از متن بيرون بزند.
از محتوا و ماهيت كه بگذريم، طريقي شلتاق در ساخت شعرش نيز، دارد امكاناتي تازه را مزمزه ميكند كه قبلا در برخي غزلهايش جوانه زده بود و حالا دارد كمكم قد ميكشد. تنوع وزني مجموعه كمنظير است و مهم اينكه حتي در چند تجربه تازهي موفق، موسيقي كاملا متناسب است؛ ويژگياي كه مجال شرحش نيست.
اگر كسي با تجربههاي قبلي طريقي آشنا باشد متوجه ميشود كه زبان او در شلتاق دارد پوست مياندازد و سعي ميكند در عين اينكه محدود نميماند، درست و جاندار باشد. او در عين اينكه پرهيزي در استفاده از كاربردهاي زباني كلاسيك ندارد، در بهرهبردن از واژگان، تركيبات و اصطلاحات تازه هم ترديد نميكند. توجه طريقي به استفاده بجا از آرايهها و خصوصا جناس، كاملا بارز است؛ اگرچه هميشه عريان نيست. و اين استفاده، گاهي به اجرا در متن هم منجر ميشود:
آري هدف هر دو فقط خورد و خوراك است
اما روش كفتر و كفتار يكي نيست
با اينكه طريقي در اين مجموعه محتواگرتر شده، تصاوير تاثيرگذار در شلتاق كم نيست؛ تصاويري كه گاهي مهيب و وحشتناكند:
عشق است و مشت درشتش، من هستم و زير مشتش
گونه به گونه پكيدن، دندان به دندان شكستن
از همهي گفتهها و ناگفتهها كه بگذريم، مهمترين نكتهي شلتاق اين است كه از بلوغ غزلسرايي نامآشنا خبر ميدهد كه روزهاي چهلسالگي را پشت سر ميگذارد. طريقي در اين مجموعه حتي عاشق بالغتريست كه خوانشهاي متمايزتري از عشق ارائه ميدهد.
نكتهي قابل ذكر ديگر اينكه به دليل مشكلات ويراستاري نسبتا زيادي كه در چاپ اول اين مجموعه وجود دارد، برخي غزلها دچار خدشههاي بديهي شدهاند اما قاعدتا اين موارد، در چاپ دوم اصلاح شده است و باز هم اميدواريم كه نشر چشمه در ادامهي اين سلسله، مجموعهغزلهايي شايان منتشر كند.
نظر شما