رمان «رویای دونده» نوشته وندلین ون درانن با ترجمه بیتا ابراهیمی از سوی انتشارات پیدایش راهی کتابفروشیها شد.
وندلین ون درانن در این رمان داستان جیسکا، دوندهای شانزدهساله را بیان میکند که در تصادفی وحشتناک یک پایش را از دست میدهد. او دیگر نمیتواند بدود و این کابوس رهایش نمیکند. پزشکان به او پیشنهاد میدهند از پای مصنوعی استفاده کند، اما جسیکا دیگر حتی به راه رفتن هم فکر نمیکند. او در همین ناامیدی دست و پا میزند که با رزا، دختری مبتلا به فلج مغزی، آشنا میشود. دوستی رزا و جسیکا به آنان یاد میدهد که چطور از فرصتهای تازهی زندگی استفاده کنند و چطور به زندگی و هستی عشق بورزند.
در بخشی از این رمان میخوانیم: «چراغ درخواست پرستار یک ربع بود که روشن بود و من از انتظار خسته شده بودم. از لگن بیمارستان هم خسته شده بود. رو به مادرم غر زدم: «عصاها رو بده به من.»
دودول بود. جلسات فیزیوتراپیام اصلاً خوب نبودند.
-اونا رو بده به من!
عصاها را گرفتم و پایم را تاب دادم و از لبهی تخت پایین بردم. با دقت. آرام. کمی سخت بود، اما، با تکیه به عصاها، ایستادم. به نفسنفس افتاده بودم. لیلیکنان به سمت دستشویی میرفتم. مادر که سِرُم را دنبال من میآورد، گفت: «کارت عالیه.» ولی اشتباه میکرد.
گیج بودم. میلرزیدم. وقتی از این همه تقلا خسته شدم و مکث کردم، گفت: «شاید بهتر باشه پرستار رو صدا کنیم؟»
با عصبانیت سر تکان دادم. دوباره راه افتادم و مادرم گفت: «کارت خیلی خوبه، من بهت افتخار میکنم.»
دستانم محکم به چوبهای زیربغل چسبیده بودند و لنگان لنگان جلو میرفتم. چند روز پیش رکورد پنجاه و پنج ثانیهی دوی چهارصد متر را زده بودم و امروز پنج دقیقه طول کشید تا پنج متر راه بروم.»
بیتا ابراهیمی از مترجمان کتابهای کودک و نوجوان است که پیشتر نیز کتابهای « من جوکم» و «من حتی جوکترم» نوشته جیمز پیترسون را برای نوجوانان ترجمه کرده است.
انتشارات پیدایش، کتاب «رویای دونده» را در قالب 468 صفحه با شمارگان هزار نسخه و قیمت 30 هزار تومان منتشر کرده است.
نظرات