خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) به نقل از روزنامه شرق-«خبر اینکه رِب مشولام موسکات برای سومینبار ازدواج کرده به سرعت در خیابانهای محله یهودی ورشو پیچید. پسران و دختران او، از هر دو همسر اول و دومش، بهتزده شدند. انتظار داشتند پیرمرد برای آزار آنها به هرکاری دست بزند، اما به فکر هیچکدام نرسیده بود که او دوباره ازدواج کند. عقیده عمومی این بود صاف و ساده - یک بز پیر. بارها و بارها درباره خبر بحث کردند و هربار به همین نتیجه رسیدند: این کار کوپل بود. کوپل، پیشکار و همهکاره اصلی، برای اربابش زن گرفته بود تا فرزندان موسکات را از حقوق حقهشان محروم کند. در نمازخانههای حسیدی گژیبوف، تورادا و گنوینا حتی پیش از اینکه نماز مغرب به پایان برسد همه داستان را میدانستند. وراجی در حدی بود که دعاخوان به سختی میتوانست ذکر خود را به آخر برساند...» این بخشی از رمان «خانواده موسکات» آیزاک باشویس سینگر است که مدتی است با ترجمه فریبا ارجمند در نشر روزنه به چاپ رسیده است.
آیزاک باشویس سینگر از نویسندگان شاخص قرن بیستم است که در سال ١٩٧٨ برنده نوبل ادبی شد و «خانواده موسکات» از مشهورترین آثار او بهشمار میرود. سینگر این رمان را نیز مانند دیگر آثارش به زبان ییدیش نوشت و عجیب آنکه این رمان طولانی اولینبار به شکل پاورقی در فاصله سالهای ١٩٤٥ تا ١٩٤٨ به چاپ رسید و بعد از آن به صورت کتاب و به زبانهای ییدیش و انگلیسی منتشر شد.
«خانواده موسکات» رمانی است با شخصیتهای اصلی و فرعی متعدد و بازه زمانی حدودا سیسالهای را از ١٩١١ تا شروع حمله آلمان به لهستان در جنگ جهانی دوم دربر میگیرد. آنطور که در توضیحات کتاب هم آمده، سینگر در این رمان با تصویری پانورامیک، به یهودیان حسیدی و ارتدکس، ظهور سکولاریسم، فروپاشی سنتهای قرننوزدهمی و... پرداخته است. او در این رمان ضمن روایت سرگذشت شخصیتهای خود روش زندگی و سنتهای یهودیان ورشو پیش از جنگ جهانی دوم را روایت کرده است. ازاینرو میتوان گفت که سینگر در این رمان همکیشان و هموطنان خود را با تمام «سایهروشنهای اخلاقیشان» به تصویر کشیده است. چنین است که بسیاری این رمان را بهعنوان سندی تاریخی درباره زندگی یهودیان و جوامع اروپای شرقی در نظر گرفتهاند. در این رمان میتوان بسیاری از آداب و رسوم و سنتهای حاکم بر جوامع یهودیان را نظاره کرد و از این حیث «خانواده موسکات» نهفقط به لحاظ ادبی بلکه به دلایل دیگری هم اهمیت زیادی دارد.
«خانواده موسکات» روایتی از زوال و نابودی یک خانواده و به عبارت بهتر زوال بسیاری از سنتهای یهودیان اروپا در گذر زمان است. در بخشی دیگر از این رمان میخوانیم: «آسا هشل و باربارا از چند سال پیش نقشه کشیده بودند که تعطیلات تابستان را با هم بگذرانند. اما همیشه موانعی وجود داشت. آسا هشل هیچوقت به اندازه کافی پول نداشت و اکراه داشت از باربارا پول قبول کند یا از او قرض بگیرد. یا پیش میآمد که باربارا در آخرین لحظه مجبور شود به یکی از سفرهای حزبیاش برود.
امسال، باری، آسا هشل چهارصد زلوتا از بخش وام اتحادیه مدرسان وام گرفت، و باربارا هم دیگر در حزب کاری نداشت زیرا کلیه فعالیتهای حزبی متوقف شده بود. برای آسا هشل ساده نبود که با او به سفر برود. هر روز امکان داشت جنگ واقعا شروع شود. میترسید هداسا و داخا را در شرودبوروف تنها بگذارد.»
نظر شما