رحیم محمدی، مدرس رشته جامعهشناسی به مناسبت هفته کتاب یادداشتی را در اختیار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) قرار داده است.
کتابخوانها در جامعه امروزی ما به سه دسته بزرگ قابل تفکیک هستند:
۱ـ قاعدتاً دانشآموزان و کنکوریها و دانشجویان و پژوهشگران و کارشناسان سازمانها و شرکتها از سر الزام و اجبار درس حاضر میکنند و کتاب میخوانند تا در تحصیل و شغل و ارتقاء و درآمد خود موفق شوند. البته این الزام و اجبار هم امری نهادی و ساختاری است و چندان امر و نهی مستقیم نیست.
۲ـ اشخاص و گروههایی نیز به جهت تعهد و رسالتی که به گروههای دوستانه و روشنفکرانه و مذهبی و حزبی و ایدئولوژیک پیدا کردهاند، کتاب میخوانند. چنانکه انقلابیون و پیروان یک ایدئولوژی سیاسی و علاقهمندان یک روشنفکر کتاب میخوانند تا راهی را که انتخاب کردهاند خوب بشناسند و مخالفان را مجاب کنند و تعهد و رسالت و اهداف خویش را همواره به یاد داشته باشند و از موانع و سدهای راه عبور کنند. در ایران از دهه ۱۳۲۰ که رضاخان مجبور شد سلطنت سرکوبگر خود را رها سازد و از ایران خارج شود تا چند دهه پس از آن تا وقوع انقلاب اسلامی کتاب زیاد خوانده میشد و تیراژ کتابها غالباً بالا بود. اما این کتاب خواندنها بر حسب جوّ سیاسی زمانه و رسالتهای عملی و تعهدات حزبی و مرامی و ایدئولوژیک اتفاق میافتاد، هر یک از گروههای سیاسی فعال نیز نویسندگان و کتابهای مطلوب و خاص خود را داشتند و خوانندگانشان نیز پیروان و دلبستگانی بودند که به مرام و حزب و رهبری وابستگی و علاقهمندی آشکار و غیرآشکار داشتند. اما با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 کتاب خواندن یک باره کاهش یافت و به قول یکی از دوستانم که زمانی گفت: امروز دیگر زمان خواندن و گفتن نیست، بلکه روز عمل کردن و دوندگی است.
۳ـ دسته سوم اشخاص و افراد منفردی هستند که بر حسب علاقه و انگیزههای خود و برای یادگرفتن بیشتر و تعمیق آگاهی خود و البته گاهی برای سرگرمی، در اوقات فراغت و زمانهایی که کار رسمی برای تکلیف شغلی و درآمد انجام نمیدهند، کتابهایی را میخوانند و از طریق خواندن پاسخی به سئوالات خود مییابند و گاهی بر سئوالات خویش میافزایند. مثلاً کتاب رمان و شعر و تاریخ و سرگذشت اشخاص و قهرمانان میخوانند و حتی کتابهایی از جامعهشناسی و روانشناسی و فلسفه و دین که عموم میتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند، میخوانند و پیوندی میان حال و هوا و نیازهای خویش با جملات و معانی کتاب برقرار میکنند. این نوع کتاب خواندنها گاهی به سئوالات قبلی خوانندگان پاسخ میدهد و گاهی سئوالات جدیدی در ذهن و خاطره آنان بر میانگیزد و آنان را به فکر کردن و دوباره دیدن و گفتوگو کردن فرا میخواند و گاهی نیز تردید و شک در جهان و جهانبینی آنان ایجاد میکند یا بر عکس جهان و جهانبینی آنان را تثبیت میکند.
اما خوب است در اینجا این پرسش را پیش بکشیم که کتاب خواندن این گروه سوم به چه معنا است؟ یا حتی میتوانیم پرسش را مقداری عامتر کنیم و بپرسیم کتاب خواندن چیست؟ و اگر کسانی و جماعتی در اوقات فراغت و برای غیر درآمد و تکلیفِ شغلی کتاب میخوانند چه اتفاقی میافتد؟ جامعهشناسان معمولاً کتاب خواندن را یک «کنش» تعریف میکنند، اما اینکه چه نوع کنشی است؟ در مورد آن اختلاف نظر وجود دارد. مثلاً آیا کتاب خواندن کنش فرهنگی است؟ یا سیاسی؟ کنش عقلانی است؟ یا عاطفی؟ کنش برساخت گرایانه است؟ یا واسازانه؟ پاسخ هر یک از این سوالات به تناسب زمان و واکنشهایی که نهادها و ساختارها و کنشگران دیگر نشان میدهند، متغیر است.
مثلاً از محمود دولت آبادی نویسنده ایرانی نقل شده است: اﺯ ﮐﺘﺎﺏﻫﺎ ﻣﯽﺗﺮﺳﻢ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﮐﺘﺎﺏﻫﺎ ﻣﯽﺑﯿﻨﻢ ﺑﺎ ﺻﺮﺍﺣﺖ ﺑﯽ ﺭﺣﻤﺎﻧﻪﺍﯼ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ میکنم. در همین زمان یک نشریهای نوشته بود: کتاب به سلاحی برای نفوذ تبدیل شده است و یکی از شیوههای نفوذ بیگانگان کتاب و کتابخانههای کشور است. این دو پاسخ کتاب خواندن را به دو نوع متفاوت تفسیر کردهاند؛ پاسخ اول کتاب خواندن را یک کنش فرهنگی دانسته است که بر دانش و شناخت و علائق میافزاید و از نادانی میکاهد. اما پاسخ دوم کتاب خواندن را یک کنش سیاسی تفسیر کرده است که بر بسط نفوذ بیگانه و دشمن خارجی میانجامد. همین دو پاسخ کوتاه حاکی از آن است که در ایران هنوز فهم چندان روشن و اجماع شدهای از کتاب و کتابخوانی سامان نیافته است و در این میان کشمکشی در جریان است.
در واقع در ایران معاصر با پدید آمدن صنعت چاپ و توزیع مطبوعات و کتابهای جدید و به دنبالش شکلگیری گروه جدیدی به اسم خوانندگان مطبوعات و کتابها و روزنامهها، زبان و ادبیات و فهم جدیدی نیز شکل گرفت و به تدریج خواندن کتاب و مطبوعات در میان طبقه متوسط قدیم عمومیت یافت و جای فراخی در شهرها و بازارهای ایران باز کرد و از این زمان رسمی نو از نوشتن و استدلال کردن و بحث کردن در فضای مطبوعات و کتابها و رسالههای جدید شکل گرفت، اما همین رسم نو کنشگران نهادهای دین و سیاست را که خواهان تداوم شیوه استدلال و نظم معنایی و جهان بینی قدیم بودند به واکنش و مخالفت واداشت و این مخالفت خواندن را به «کنش سیاسی» تبدیل کرد. از این رو در دوره معاصر ما به صورت معمول با این پرسش مواجه بودهایم که چرا نهاد دین و نهاد سیاست کتاب خواندن را کنش سیاسی تعریف میکنند؟ و چرا فکر میکنند خوانندگان با خواندن کتابهایی به دین و سیاست آسیب میرسانند؟ برای یافتن پاسخ این پرسش به نقش و تأثیر چهار عامل به صورت گذرا اشاره میکنم:
1ـ مناسبات ملت و دولت؛ دو تصور از دولت را میتوانیم با یکدیگر مقایسه کنیم: اگر تصور از دولت و حاکمیت این باشد که دولت هادی و قیّم جامعه است و به مثابه یک «دانایِ کل» مصالح و مفاسد جامعه را تشخیص میدهد و دانشگاهیان و عالمان و نویسندگان و روشنفکران و هنرمندان بزرگ کمتر از دولت میفهمند و کمتر از دولت به مصالح جامعه دلبستگی دارند، در این صورت خواندن و دیدن و شنیدن بخشی از کتابها و فیلمها و موسیقیها و هنرها به مثابه مخالفت با دولت تلقی خواهد شد و خواندن و دیدن و شنیدن نیز کنش سیاسی تلقی میگردد. اما اگر تصور از دولت این باشد که دولت نماینده خواست عمومی و مُجری اراده ملت است در آن صورت ملت صاحب کشور و تصمیمگیر مقدرات جامعه است و نخبگان و عوام ملت مسئول نظم و تغییرات جامعه هستند و دولت نیز بخشی از این فرایند است. در این صورت است که اتحادی مستقیم میان ملت و دولت شکل میگیرد و هیچکدام از کارهایی که از ملت صادر میشود به معنی مخالفت با دولت نیست و کتاب خواندن و فیلم دیدن نیز کنش فرهنگی تلقی میشود.
2ـ تغییر و نظم؛ گویا سنت جامعه و تاریخ و انسانیت آن است که همه چیز در حال تغییر و متحول شدن است. تغییر گاهی تدریجی و پنهانی و آرام و مسالمتآمیز صورت میگیرد و مردمان آنها را چندان به روشنی احساس نمیکنند. اما در مواردی تغییرات آشکار است و با مخالفت و مقاومت روبهرو میشود. در ایران معاصر تغییرات اجتماعی و فرهنگی غالباً با مخالفت و خصومت برخی نهادها و گروههای اجتماعی روبهرو بوده است. بنابراین نهادها و گروههایی که بر ماندن در وضع موجود و رسم مألوف اصرار داشتهاند، خواندن و نوشته شدن بخشی از کتابها و مطبوعات و ساختن بسیاری از فیلمها و نمایشنامهها را بر علیه نظم رایج و سنت مألوف و عادت دیرین دانستهاند و با آن خصومت ورزیدهاند و جلوی آنها را گرفتهاند.
3ـ فرهنگ و ایدئولوژی؛ یکی از خصلتهای عصر حاضر چالش مداوم فرهنگ و ایدئولوژی است. وقتی ایدئولوژی میآید فرهنگ میرود و وقتی فرهنگ بازمیگردد، ایدئولوژی میرود. اگر این چالش را در پهنه تاریخ معاصر ایران بنگریم، چالش فرهنگ و ایدئولوژی کل تاریخ معاصر ایران را پوشانده است. اساساً فرهنگ الزامات و تبعات خود را دارد، چنانکه ایدئولوژی هم الزامات و تبعات خود را دارد. اما ایدئولوژی اصولاً خصلتی زاهدمنشانه دارد و خیلی از چیزها را انکار میکند و به بسیاری از کتابها و مطبوعات و فیلمها و موسیقیها و گفتارها یا بیاعتنا است یا مخالف است. از این رو در زمانهای که ایدئولوژی مسلط است، کتاب خواندن و فیلم دیدن و سخنرانی کردن به کنشهای سیاسی تبدیل میشوند.
4ـ دین و دنیای جدید (تجدد)؛ همیشه نسبتی میان انسان و دین برقرار بوده است و همواره سروش غیبی نداهایی در گوش انسان خوانده است، در دنیای سنت و در زمانهی قدیم انسان و دین به تناسب زمانه نسبتی باهم داشتند. اما این نسبت در دنیای جدید مثل خیلی از امور دیگر دگرگون شد و انسان رابطهی خود را با خداوند تازه کرد و درکی نو از دین و پیامبری پیدا کرد. اما بخشی از اهل دین و دیندارانِ سنتی این تازه شدن رابطهی انسان و خداوند را «بدعت» دانستند و سر ستیز با آن برداشتند و آن را چیزی شبیه بیدینی و سکولاریسم و اباحهگری توصیف کردند. بنابراین اینان نوشتههای نو و کتابهای جدید را چونان «کُتب ضاله» مینگرند که مردمان را از دین و ایمان تهی میسازد و از اینرو جلوگیری از آنها را تکلیف خود میدانند.
نظر شما