"آلوت" منتشر شده در نشر نگاه از رمانهای قابل تاملی است که از نگاه یک روحانی به جهان امروز میپردازد. امیر خداوردی نویسنده این رمان در گفت و گو با ایبنا از دغدغههایش برای نوشتن این رمان میگوید.
رمان آمین می آورم اولین کار شما محسوب می شود ایده اصلی این رمان از کجا به ذهن شما رسید؟
دقیقا یادم نیست اما به گمانم تجربه هایی دینی ام از مقوله دعا و مناجات ایده ی اصلی رمان آمین می آورم بود. اینکه ای بسا شما صدبار دعا کنید و فقط یک بار اجابت شود و همان یک بار را مستمسک این قرار می دهید که خب خدا مرا را خیلی دوست دارد. یا خب معلوم شد دعا جواب می دهد و از این دست نتیجه گیریها و جالب آنکه همان دعایی هم که اجابت می شود خدا می داند، واقعا چه نتایج و پیامدهایی داشته باشد تا جایی که پیش خودت می گویی ایکاش اجابت نمی شد. این تجربه ها که معمولا برای همه ما اتفاق افتاده دست مایه آمین می آورم شد.
به نظر می رسد تم مورد علاقه شما مبحث شک است، شک در مبانی ای که می تواند ویران کننده باشد و یا سازنده؟
بله، شک همراه من است و من همراه شک هستم و چیزی را ندیدم الا آنکه قبل آن و در آن و بعد از آن شک را جستم. شک برای من نافی ایمان نیست و به نظرم آنها که ایمان را مرتبه ای عالی برای علم و یقین دانستند کمی از تعابیر قرآنی فاصله گرفته اند؛ قرآن می فرماید : (واعبد ربك حتى يأتيك اليقين) یعنی عبادت و ایمان می تواند در درجات نازل از یقین تحقق یابد. قرآن در مواردی مومنین را با صفت (يظنون أنهم ملاقوا ربهم) یاد می کند. البته برخی مفسرین این را بر خلاف ظاهر حمل بر معنای یقین می کنند و می گویند مراد از ظن در این موارد علم و یقین است تا بتوانند منظومه ی فکری فلسفی خودشان را پیاده کنند اما بنده فکر می کنم دلیلی برای اینکه معنای ظن در این موارد را به علم و یقین حمل کنیم وجود ندارد. مضاف بر اینها از برخی روایات نیز برداشت می شود که مومن شک می کند و این شک نافی ایمان نیست. شخصی نزد پیامبر اسلام می رود و می گوید شک دارم و پیامبر می فرماید: ذاک وَ اللّه مَحْضُ الاْءیمانِ
شک ویرانی یا سازندگی نمی شناسد عاقبت اندیش نیست شک شک است و کار خودش را می کند و فکر هم می کنم اختیاری نیست که من بروم شک را دعوت کنم بیاید باهم چای بخوریم. بی مقدمه می آید و خب هر جا که مناسبتر باشد بیشتر سراغ آدم می آید. من معمولا وقتی مشغول درس و بحث و مخصوصا معاشرت با دوستان حوزوی و مذهبی ام می شود بیشتر شک را می بینم تا جاهای دیگر.
اما در مورد رمان آلوت، گویی آلوت جهانی را ترسیم می کند که به اکنون ما بسیار نزدیک است و درد منطقه ما، چطور سراغ این موضوع رفتید؟
به نظرم موضوع آلوت بیش از هر چیزی فهم و تفسیر بود که خب به تکفیر و تروریسم پیوند خورد. آلوت شک را در عرصه ی فهم و تفسیر جستجو می کند و آسیب هایی که در پس تفسیرهای جزمی محتمل است را می کاود.
خودم فکر می کنم آلوت خواندن چندان موافق طبع مخاطبین ما نیست، پر است از آیات و احادیث و مباحث فقهی و روایی و تفسیری و فضاهای دور افغانستانی و پاکستانی. به نظرم این ترور و تکفیر بالخصوص کمتر از آنی که مشکل مردم بلژیک و فرانسه باشد مشکل ایرانی هاست. مشکل همسایه های ایران هست اما مشکل ایران نیست. تعداد کسانی که اندیشه های تکفیری داشته باشند و توان اجرای آن را بیابند در ایران بالنسبت به افغانستان و پاکستان و حتی عراق خیلی خیلی ناچیز است. بله منکر وجود چنین پتانسیل و استعدادهایی در ایران نیستم ولی خب اینها مجال ندارند. تکفیر بیشتر مشکل همسایه های ماست و همین است که به ما هم می رسد، تکفیری نمی تواند چشم از فتح اصفهان یا تهران بر دارد.
از طرف دیگر طرز فکری که در میان تکفیری ها دیده می شود، همان جزم در فهم و تفسیر چیزی است که در اینجا نیز مشاهده می شود چه در قشر مذهبی و چه غیر مذهبی و باصطلاح روشن فکر. من خداوری چه در کسوت روحانیت باشم چه در کسوت روشنفکر هنوز نتوانسته ام در فضایی آزاد بی اندیشیم. وقتی آلوت را می نوشتم دنبال فراهم کردن چنین بستری برای من خداوردی بودم.
کمی در مورد نثر خاص شما و زبان منحصر به فردتان حرف بزنیم، این زبان چه میزان تحت تاثیر موارد کلامی و یا فقهی است که شما مطالعه کرده اید؟
قطعا تحت تاثیر است مگر می شود نباشد. البته من متن و زبان برخی معاصرین را می بینم که ظاهرا تحصیلات فقهی و کلامی ندارند اما برای فهم عبارات عربی شان در زبان فارسی شان مجبور به تامل و دقت فراوان می شوم. دوست ندارم زبانم نا مفهوم یا دشوار باشد.
این که شما به هر جهت روحانی محسوب می شوید، چقدر روی خواندن متفاوت کار شما توسط مخاطب تاثیر دارد؟
این را نمی دانم. چون متاسفانه رابطه ی مستقیمی میان نویسنده و مخاطب واقعی وجود ندارد. اکثر کسانی که ما می بینیم در قالب معرفی کتاب یا نقد خودشان اهل ادبیات و نویسنده هستند مخاطب صرف نیستند.
به نظرم برای برخی منتقدین و اهالی ادبیات چندش آور است که جماعت روحانیت دست به کار رمان نویسی آلوده کنند و برای خیلی ها هم مبارک و میمون است. اما فکر می کنم سابقه ی من بیش از اینکه کمکی به "خواندن متفاوت" کند، با بوجود اوردن پیش فرضها مانع ایجاد کرده است.
به نظر می رسد رمان اول یعنی آمین می آوریم و همین طور آلوت حرکت در یک راستای خاصی است که شما دنبال می کنید، آیا رمان بعدی هم با همین ایده جلو می رود و به نوعی یک سه گانه ساخته می شود؟
دنبال یگانه و سه گانه نویسی نیستم. اما فکر می کنم معقول نیست رشته ای افکار نویسنده در آثارش وجود نداشته باشد. نمی شود مجموع کتابهای نویسنده ای را کنار هم گذاشت و به رشته یا رشته هایی درافکار و اندیشه ی وی نرسید. آمین می آورم و آلوت هر دو زندگی طلبه و محصل دینی است البته یکی کارش به ارتداد رسیده و فکر خودکشی است و دیگری به تکفیر و آدم کشی.
به عنوان یک مخاطب کار شما را در حوزه ادبیات دینی تقسیم بندی می کنم، تعریف خود شما از ادبیات دینی چیست؟
ادبیات دینی به زعم من ادبیاتی است که به مسائل دینی چه در حیطه ی اخلاق دینی باشد یا فقه یا کلام خیره می شود، آثار و پیامدهای آن را با نگاهی ادبی و در نهایت پرهیز از هر گونه سوگیری بازگو می کند.
پس با این تعریف شما آثار زیادی را می توان در زمره آثار دینی برشمرد؟
زیاد و کم اش را نمیدانم اما دایره ادبیات دینی از جهاتی توسع، و از جهاتی تضیق پیدا می کند.
برای نوشتن دوره هم دیده اید؟
بله کارگاه رمان نویسی محمد حسن شهسواری، مدرسه رمان شهرستان ادب، کارگاه مهسا محبعلی.
کمی در مورد کارگاهی که رفتید صحبت کنید و تاثیری که بر نوشتن شما داشت؟
بنظرم درست نیست که هر نویسنده ی خوبی را معلم خوبی بدانیم، آموزش رمان نویسی غیر از رمان نوشتن است همانطور که نقد هم ساحتی جداگانه دارد خودم شخصا نمیخواهم معلم یا منتقد رمان باشم، اینها تخصصهایی است که میطلبد افراد در آن ممحض باشند، اما ظاهراً فعلاً همین است، نویسنده جای معلم و منتقد هم بازی میکند یا منتقد و معلم و ادیتور، نویسنده هم میشود. در این اوضاع بخت با من یار بود که معلمهای خوبی را دیدم، کسی مثل شهسواری که به نظرم بی نظیر است، و خوب میداند از شاگردش چه بخواهد و تا کجا همراهیش کند، یا خانم محبعلی که بی دریغ تجربیاتش را در اختیار شما قرار می دهد.
مدرسه رمان شهرستان ادب هم از اتفاقات بینظیر بود ، اساتیدی که دعوت میشدند و کلاسهایی که برگزار میشد واقعا لازم و حیاتی بود. اینها اگر نبود نمیدانستم چطور باید نوشت، از کجا شروع کرد و چطور ادامه داد و به کجا منتهی شد، الان هم خودم را از این جلسات و گفتوگوها بینیاز نمیدانم این است که گهگاهی با رفقا که مینشینم حریصم که در مورد موضوعات ادبی و فنی بپردازیم و گعدههای ادبی داشته باشیم.
مخصوصا با رفقایی مثل ابراهیم اکبری دیزگاه و عزتی پاک، که قم نشینند و هر از گاهی به بحثهای فنی و ادبی مینشینیم.
نظرات