نقد «فلسفه فرهنگ» در غیاب نویسنده در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
ذوعلم: اثر «مصلح»، کشکولی با نام کتاب است/ جمشیدی: غلظت مباحث فلسفی در کتاب زیاد است
نشست نقد و بررسی کتاب «فلسفه فرهنگ» اثر علی اصغر مصلح روز گذشته برگزار شد و علی رغم دعوت گروه فرهنگیپژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی از نویسنده اثر، مصلح در این نشست حضور پیدا نکرد. در این نشست انتقادات تندی نسبت به کتاب «فلسفه فرهنگ» بیان شد از جمله اینکه کتاب درباره فلسفه فرهنگ نیست و بیشتر یک کشکول با نام کتاب است.
توجه به اندیشههای متفکران مسلمان در کتاب
مهدی جمشیدی، عضو هیات علمی گروه فرهنگپژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در جایگاه ناقد این جلسه با تاکید بر مزیتهای این کتاب گفت: اصلِ این که کسانی از اهلِ «فلسفه» بکوشند که از مایهها و داشتههای فلسفیِ خود برای حل کردنِ گِرهها و مسألههای حوزه «فلسفه مضاف» استفاده کنند، رویکردی درخور است، چون بسیاری از اهلِ فلسفه، در فلسفه متوقف مانده و نتوانستهاند از فلسفه، راهی به سوی فلسفههای مضاف باز کنند و از فلسفه به عنوانِ «خادمِ» فلسفههای مضاف بهره گیرند. این توقع که فلسفه به نقشها و مسئولیتهای «فرارشتهای» و «بُرونرشتهای» خود اعتنا و اهتمام کند، منطقی است، هر چند وظیفه فلسفه به این محدود و منحصر نمیشود، اما آفرینندگیهایی از سنخِ فلسفههای مضاف، از غیرِ فلسفه برنمیآید و ما در این باره، از قافله شتابانِ علم، عقب افتادهایم.
وی افزود: در پارهای از این اثر، به اندیشههای برخی از متفکران مسلمان اشاره شده است، که این را نیز باید از جمله قوتها و محاسنِ آن شمرد، چون شیفتگیِ ما نسبت به تجدد و متفکرانِ متجدد، آنچنان نهادینه شده که اکنون باید پرداختن به آنها را نوعی حیثیت و اعتبار قلمداد کرد و در مقابل نیز، سخن گفتن از متفکرانِ بومیِ مسلمان، اگر مستحقِ ملامت و تخطئه نباشد، دستِ کم حاصلی نخواهد داشت. این که کسی شهامت نظری داشته باشد که مسأله نوپدیدِ فلسفه فرهنگ را به متفکرانِ مسلمانِ متقدم و متأخر ارجاع بدهد و از آنها پاسخ بطلبد، خودش به طورِ مستقل، فضیلتی است که باید بزرگ انگاشته شود.
عضو هیات علمی گروه فرهنگپژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تصریح کرد: این کتاب، چندان در سطحِ مباحثِ انتزاعی و ذهنی، منحصر نمانده، بلکه به سطحِ واقعیتِ فرهنگی نیز نزدیک شده و کوشیده تا میانِ این دو سطح، پیوند و اتصال برقرار کند، در حالی که اغلب مشاهده میشود که اهلِ فلسفه، از عالَمِ عینیات، گریزان هستند و اُنس با مفاهیم و مقولاتِ انتزاعی را به درگیری با واقعیتهای بیرونی و عینی از منظری فلسفی، ترجیح میدهند.
جمشیدی در بخش نقد کتاب «فلسفه فرهنگ» به سیزده نکته اشاره کرد و افزود: این که اثر تا چه اندازه توانسته است فلسفه را به فلسفه فرهنگ، ترجمه و تبدیل کند، محل تأمل است. به بیانِ دیگر، باید سنجید چه مقدار از مباحثِ کتاب، فلسفه است و چه اندازه، فلسفه فرهنگ. این پرسش، پرسشِ مهمی است، چون غرضِ اثر این بوده که درباره فلسفه فرهنگ سخن بگوید، نه مطلقِ فلسفه. چنین به نظر میرسد که غلظتِ مباحثِ فلسفی، زیاده از حد است و در آن، فلسفه بر فرهنگ، غالب شده است، چنان که گاهی احساس میشود که این نوشته، چندان هم گامی از فلسفه پیشتر ننهاده است. مسأله اصلی در نظر من، ربطِ اغلبِ مباحثِ این کتاب به فرهنگ است، چون احساس میکنم فاصلهها و گسستگیها فراوان است و فرهنگ در این نوشته، صدرنشین و در کانون نیست.
وی ادامه داد: مواجهه با اندوختهها و اندیشههای متفکران در این باره، صُوَر و شُقوقی دارد: یکی این که متفکر، بالفعل به فلسفه فرهنگ پرداخته باشد و مضامینی پیرامون آن تولید کرده باشد؛ و دیگر این که هر چند خود به صورتِ مستقیم درباره فلسفه فرهنگ، سخنی نگفته است، اما نظریاتِ فلسفیاش، آن اندازه کِشش و ظرفیت دارد که بتوان دست به استنتاج و استنباط زد و آنها را به مایهها و نکتههایی در زمینه فلسفه فرهنگ تبدیل کرد. این اثر، آنچنان که باید نتوانسته در حوزه اخیر، گامِ بلندی بردارد و ابداع کند. برداشتِ نویسنده از فارابی، دستِ دوم و مستند به دیگری است.
درباره ابن خلدون، در حد شش صفحه توصیح داده شده است. گفته شده که طباطبایی بیش از مطهری به فلسفههای مدرن و پُستمدرن، تمایل داشته است (ص 366)، حال آن که نه طباطبایی و نه مطهری، هیچ یک با تجدد و پساتجدد، همداستان نبودند، بلکه در برابرِ آن صفآرایی کردند. مفهوم یا مفاهیمِ نزدیک به مفهومِ فرهنگ را در سنتِ فکریِ متفکرانِ مسلمانِ متقدم نیافته است. ذیلِ عنوانِ فلسفه فرهنگ در تمدن اسلامی، نام سیدمحمدحسین طباطبائی نیز گنجانده شده است، حال آن که وی خارج از گستره تاریخی است. در میانِ متفکّرانِ مسلمان، از مرتضی مطهری، محمدتقی جعفری، محمدتقی مصباحیزدی، سیدحسین نصر و ... غفلت شده است، حال آن که اینان درباره فلسفه فرهنگ، گفتهها و نکتههای درخورِ توجهی دارند.
این مدرس دانشگاه افزود: نظریه سیدمحمدحسین طباطبایی درباره فلسفه فرهنگ، به مسأله اعتباریات، فروکاهیده شده است، اما تفاوت و اختلافی که نویسنده میانِ طباطبایی و مطهری در مسأله کثرتگراییِ فرهنگی فرض کرده است، صواب نیست و نهتنها در این باره میان این دو شکافی وجود ندارد، بلکه استدلالی که مطهری برای دفاعِ از فرهنگِ یگانه و وحدتِ فرهنگی مطرح کرده، برگرفته از موضعِ طباطبایی است. منابعِ استفاده شده، در مواردِ متعددی، دستِ دوم و یا سبک و نازل هستند. گفته شده که فرهنگِ میان باید آمیزهای از سه فرهنگِ ایرانی و اسلامی و غربی باشد و هیچ یک از این سه فرهنگ، به ضررِ دیگری مسلط نشوند، بلکه باید میانشان، اتحاد و اتفاق برقرار کرد(ص 570)، حال آن که این گفته، صواب نیست؛ چون در اینجا باید اسلام به عنوانِ یک مکتبِ الهی، نقشِ معیار و مبنا را ایفا کند و هر چه غیر از آن است، با آن سنجیده شود، نه این که اسلام در عرضِ سایرِ فرهنگ تصور شود و اسلامِ ایرانی و اسلامِ التقاطی و اسلامی که دستِ تصرّف به سوی ماهیّتِ آن دراز شده است، توجیه شود.
جمشیدی گفت: نویسنده در حالی به مسألههای متعدد و متنوع پرداخته که نتوانسته از عهده حل آنها برآید، چنان که به اشاراتی کوتاه و مبهم درباره هر مسأله بسنده کرده است، حال آن که باید به جای انتخاب مسألههای متعدد، پارهای از مسألههای عمده را برمیگُزید و به آنها، پاسخِ تفصیلی و پُخته و شفاف میداد.
اساساً کتاب، فلسفه فرهنگ نیست
حجتالاسلام ذوعلم به عنوان ناقد توضیحاتی را درباره کتاب «فلسفه فرهنگ» ارائه کرد و افزود: این کتاب هفت فصل دارد و مباحثی که برای دانشجویان کلاس درس گفته شده، تدوین و سپس منتشر شده است. کتاب فلسفه فرهنگ بسیار پرمضمون است با بحثهای فشرده و مجموعهای از سوالات در باب فرهنگ که از این کتاب استخراج میشود و این امر باعث تامل نقادان در این کتاب شده است.
رییس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با اشاره به وجود نکات مثبت در این کتاب گفت: پرنکته بودن کتاب و پرمضمونی آن همراه با جملاتی که در آن وجود دارد جزء نقاط قوت این کتاب است. عبارتی مثل «پیامبری طبابت فرهنگ است»، عبارتی نواندیشانه و بدیع است و نشاندهنده نوآوری در کتاب است.
ذوعلم افزود: پرسشهای جدیدی در مورد فرهنگ در این کتاب آمده است و این کتاب یک اثر معمولی و مرسوم در فضای تالیف نیست و معلوم است کتاب نواندیشی بسیاری در خود جای داده است.
وی در بخش ارزیابی نقادانه خود نسبت به این کتاب گفت: کتاب پیش رو فاقد ساختار منطقی است. با نگاه اجمالی به عناوین فصول این کتاب، میتوان به عدم ساختار در آن پیبرد. در واقع میتوان گفت این کتاب یک کشکول با نام کتاب است.
به گفته این مدرس دانشگاه، هیچ تعریفی دیده نمیشود که موضع مولف را آشکار سازد. در بخشهای مختلف هر گزارهای که گفته میشود، بلافاصله از آن عبور شده و تعریف واضحی وجود ندارد و این عدم تعریف در سراسر کتاب به چشم میخورد.
وی با اشاره به نام کتاب عنوان کرد: اساساً کتاب، فلسفه فرهنگ نیست. انتظار از این کتاب روشن شدن موضع فرهنگی است، ضمن اینکه در بسیاری از مسایل خلط مطلب صورت گرفته است. ارائه این مطالب در کلاس درس باعث جذابیت آن کلاس شده، اما برای قرار گرفتن در بحث تعریف فلسفی از فرهنگ، نمیتوان با خلط در معانی وارد این عرصه شد.
ذوعلم افزود: اشکال دیگر تعریضهای بدون استدلال موجود در کتاب است. در بخشی که درباره ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و نظریات علامه مطهری وجود دارد، تعریضهای فراوانی آمده است. گوشه و کنایه زدن و تحلیل جامعهشناختی همراه با ادبیات کنایه آمیز، در شأن یک اثر علمی نیست.
ذوعلم گفت: جسته و گریخته وارد مباحث شدن، آفات زیادی درپی دارد که مهمترین آن آفات سردرگمی مخاطب یا خواننده است. اغلب مباحث بدون جمعبندی رها شدهاند و در پایان کتاب بحثی با عنوان تفکر در مورد آینده و روابط سهگانه انسان آمده است. آیا نویسنده روابط چهارگانهای که بزرگان آن را اثبات کردهاند ندیده است که رابطه با خداوند را ذکر نکرده است؟
فقدان چارچوب مفهومی در این اثر آزاردهنده است
فرشاد مهدیپور، رییس مرکز فضای مجازی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با توجه به نکات گفته شده توسط ناقدان گفت: در باب این اثر نکات خوبی ارائه شد. فقدان چارچوب مفهومی در این اثر به شدت آزاردهنده است. فقدان تعاریف پایهای که در نهایت ما تعریف خود فلسفه فرهنگ را نیز متوجه نمیشویم.
وی ادامه داد: در باب نقد این کتاب مایل هستم سه نکته را عرض کنم. اول اینکه قرار بود بحث بر مبنای نظریههای علامه صورت گیرد، اما اصلا این اتفاق نیفتاد و نویسنده به شدت از این بحث دور شده است. نکته دوم اینکه بررسی آرای متفکران میتواند مفید باشد اما هیچ یک از افراد نامبرده در اثر فیلسوف فرهنگی نیستند و اصلا به اشخاصی مثل مارکس و وبر پرداخته نشده است. حتی محلهایی از کتاب که نزدیک به فلسفه فارابی میشود، به سرعت عبور شده و به این موضوع کمتر پرداخته میشود. نکته آخر اینکه در کتاب ادعایی با این عنوان وجود دارد که فلسفه فرهنگ به مثابه فلسفه علوم انسانی است که اساسا این دو مفهوم برابر و یکسان نیستند. وقتی چنین ادعایی وجود دارد، معلوم است که این اثر جای بحث فراوان خواهد داشت.
این اثر هیچ ارتباطی با یک انسان مسلمان ندارد
حجتالاسلام والمسلمین مهدی جهان دیگر عضو حاضر در این نشست گفت: با بررسی مجموعه مصاحبات مصلح با نشریات و خواندن کتاب ایشان به سه مساله رسیدم. مساله اول مصلح میلی به فرهنگ توحیدی ندارند و انگار یک خداناباوری خاص در این کتاب وجود دارد و هیچ نقشی از خدا در کتاب نیست. این اثر هیچ ارتباطی با یک انسان مسلمان و هیچ ارتباطی به فرهنگ اسلامی ندارد. مساله دوم فلسفه مضاف است که گویا مصلح تخصصی در فلسفه مضاف نداشته و هیچگاه در این کتاب ذکر نشده است. مساله سوم مسائل فرهنگی جدیدی در این کتاب وجود ندارد و از مسائل دست دوم و قدیمی و اشباع شده استفاده شده است.
حسین احمدی، مدیر گروه تاریخ و تمدن پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با حضور در این نشست گفت: این کتاب مباحث ابتدایی را بحث کرده و دقیقا در صفحه ۳۵ خود فلسفه مضاف را رد کرده است. فکر میکنم جدا از این کتاب، کتابهای دیگر و بهتری در این زمینه وجود داشته باشد که خیلی موفقتر از این اثر بوده و جای بحثهای بیشتر و بهتری دارد. اگر مباحث فلسفه میان فرهنگی را در دستور کار قرار دهید بهتر است، چون فلسفه فرهنگ بیشتر وجه انتقادی به زندگی دارد.
نویسنده کتاب را توحیدی نوشته است
محسن ردادی، عضو گروه انقلاب اسلامی پژوهشگاه در این نشست گفت: بنده قصد دفاع از کتاب را دارم و برخلاف گفتههای قبلی این کتاب چارچوب نظری با رویکرد هایدگر دارد. انسان را در مرکز قرار داده و بر آن اساس در حال نوشتن فلسفه فرهنگ است.
وی افزود: ارتباط فرهنگ با ساحتهای دیگر برقرار شده و کاملا مشخص است. نویسنده کتاب را توحیدی نوشته و فرهنگ اسلامی در آن به چشم میخورد و نویسنده با جرات وارد این موضوع شده که همین نکته جزء نقاط قوت این کتاب است.
ردادی در ادامه گفت: این نویسنده برخلاف فلسفه، به زندگی معاصر انسانها پرداخته و ارتباط این اثر با زندگی انسان ارزشمند است. آینده پژوهی در کتاب ناقص است اما در طرح این مساله موفق بوده است. با مطالعه محدود بنده در حوزه فرهنگ، به نظرم این کتاب یکی از موفقترین کتابها در زمینه فلسفه فرهنگ است.
مهمترین چالش این کتاب، عنوان آن است
علی رمضانی، مدیر گروه فرهنگیپژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با توجه به ذهنیت نویسنده کتاب فلسفه فرهنگ گفت: ایدههایی در ذهن نویسنده وجود دارد؛ این ایدهها که محصول زیست در فضای خاص و تعلق دینی ایشان است، تلاش شده تا اینجا بیاید که این فلسفه فرهنگ نیست.
وی با توجه به نام این اثر تصریح کرد: برای اینکار تعابیر دیگری نیز قابل انتخاب بود و این عنوان کلان خیلی لزومی نداشت. مهمترین چالش این کتاب، عنوان آن است و ناشر آن نیز جزء ناشران عمومی و غیر دانشگاهی و وزین است.
نظرات