حامد زارع در یادداشتی به پایاننامههای دانشجویی و بیاهمیتی و بیدقتی دانشجویان اشاره کرده است.
نهاد جدید دانشگاه در ایران ریشه در تجدد نوپای ایرانی دارد و در اعراض از سنت شکل گرفته است. با این حال ظهور دانشگاه در فقدان هر گونه نظریه پردازی در فضای فکری سنتی ما بوده و به همین دلیل به مثابه یک ضرورت به وجود آمده است. دانشگاه تهران نه تنها نماد نهاد مدرن تولید دانش، بلکه تبلوری از تجمیع دانشمندان و فرزانگانی بوده که در سه دهه نخست تاسیس دانشگاه، به طور کم نظیری در توسعه کیفی آن مشارکت داشتند.
اساتیدی نظیر جلالالدین همایی، محمود شهابی، بدیع الزمان فروزانفر، علی اکبر سیاسی، محمدکاظم عصار، فاضل تونی و سعید نفیسی بخشی از گنجینه بی نظیر دانشگاه تهران بودند که هر یک متولی شقوقی از دانش در عرصه علوم انسانی معاصر بودند. زمانی اوج برجستگی و فرزانگی این اساتید در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران وجود داشت. در این دانشکده نه تنها اساتید نامدار و مجتهدی وجود داشتند، بلکه دانشجویان مبرزی نیز زیر دست آنان تربیت می شدند. متاسفانه این دانشکده در چند دهه اخیر به دلایلی که همه می دانیم نماد انحطاط دانشگاه شده است.
روزهای گذشته تصویری از یک آگهی جلسه دفاع پایان نامه در گروه فلسفه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در فضای مجازی منتشر شد که نشان دهنده اوج بی وجهی، بی اهمیتی و بی دقتی دانشجو، استاد، کارمند و هر کسی است که در این فضای رخوت زده مشغول به گذران وقت است. عنوان پایان نامه اینگونه منعکس شده است: «خانش آلتوسری دیالکتیک نزد مارکس و هگل» اینکه چگونه خوانش، خانش شده است مسبب خنده و اینکه چگونه می توان نزد مارکس و هگل رفت و در متن آنان دیالکتیک آلتوسری را جست مسبب گربه است. این عنوان اگر هم معنای محصلی داشته باشد، سرشار از بدسلیقگی و بی دقتی است.
برای تقریب به ذهن بی سلقیگی این جمله می توان آن را از فلسفه به ادبیات منتقل کرد و از «خانش ابتهاجی عشق و امید نزد حافظ و سعدی» سخن به میان آورد! کاش دانشجو و یا استاد راهنما و یا استاد مشاور لحظه ای روی عنوان مکث می کرد و با رفع ابهام از آن، عنوان دقیق و صحیح «خوانش التوسر إز ديالكتيك هگل و ماركس» را برای آن برمیگزید. البته در روزهایی که دانشجو و استاد در پی تدوین پایان نامه در شش ماه و استخراج یک مقاله پژوهشی از آن و گرفتن امتیاز علمی و نفع مالی هستند، اینچنین گاف هایی هم طبیعی است.
روزگاری دور در همین دانشکده پایان نامههایی زیر نظر تیزبین اساتید مسلمی تالیف میشد که دوره نگارش آن دو برابر و یا سه برابر زمان معمول آنها به طول میانجامید. ذکر خاطره ای مشهور در همین زمینه خالی از فایده نیست. نقل است که بدیع الزمان فروزانفر استاد راهنمای پایان نامه ای بوده که تالیف آن به جای چهار سال، ده سال به طول انجامیده است. مطابق آنچه نقل شده است، دانشجو بیش از سه بار ابتدا تا انتهای پایان نامه را دوباره نویسی می کند و هشت سال زمان خود را صرف آن میکند. آن دانشجو در روزی که کارهای پایان نامه بعد از همه کش و قوسهای هشت سالهاش تمام شده بود، آن را تقدیم استاد خود میکند.
فروزانفر که از کار دانشجو راضی بوده، لبخند رضایتی بر گوشه لبش می نشیند و همین لبخند باعث می شود تا دانشجوی بخت برگشته از باب خاکساری خطاب به استادش بگوید: ببخشید استاد که همین پایان نامه نیز دارای نقایصی است. در همین لحظه بدیعالزمان فروزانفر پایان نامه را به دانشجو برمیگرداند و به او میگوید: البته پایان نامه تو نقایص ندارد، بلکه نواقص ممکن است داشته باشد. اگر نقائص دارد بهتر است یک سال دیگر روی آن کار کنی تا نقیصه و عیب پایان نامه را برطرف کنی.
دانشجوی بدشانس که کلمه نقایص را به جای نواقص به کار برده بود، مجبور شد یکسال دیگر روی پایان نامه خود کار کند تا با واژگان دقیقی بتواند اختیار کند. چه اینکه نقایص جمع مکسر نقیصه است و به معنای عیب و ایراد است و نواقص جمع مکسر ناقصه است و به معنای ناتمام و ناکامل است. به نظرتان اگر این خاطره را برای اساتید و دانشجویان امروز دانشکده ادبیات تعریف کنید با چه واکنشی روبرو خواهید شد؟ به نظر میرسد واکنش آنان منحنی از هبوط دانشگاه باشد.
نظر شما