یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶ - ۱۵:۳۶
​آیا صراحت سیدمصطفی محقق داماد منجر به تغییر پارادایم فقهی معاصر می شود؟

دهم آذر ماه از جشن نامه استاد دکتر سیدمصطفی محقق داماد با عنوان «مردی از تبار خرد و فضیلت» از سوی فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران و در مراسمی با حضور چهره‌های فرهنگی و فکری رونمایی می‌شود. حامد زارع به همین مناسبت یادداشتی درباره محقق داماد و اظهارنظرهای فقهی‌اش نوشته است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)_حامد زارع: برخی ذخائر فکری و معرفتی هستند که بدون ایجاد جنجال، بدون حضور مداوم در رسانه و عدم درگیر شدن با مسائل روز سیاسی، اساسی‌ترین سیاست‌ها و فکرها را با زبانی موردپسند خواص و عوام عرضه می‌کنند.

سیدمصطفی محقق داماد یکی از این ذخائر معاصر است که در یک اعتکاف شکوهمند علمی به سر می‌برد و آرام و متین، به مطالعات و تحقیقات خود در حوزه حقوق، فقه، فلسفه و منطق می‌پردازد. دفتر کار او در فرهنگستان علوم و دایر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی نیز حاکی از همین آرامی و متانت است. چیزی که امروزه در این بلبشوی التقاط علم و سیاست، کمتر یافت می‌شود و اگر یافت شود، شیرین و چشیدنی است! محضر سیدمصطفی محقق داماد همواره برای من بسان دانشمندی است که کم‌ سخن می‌گوید، اما به‌موقع سر سخن را می‌گشاید و فقیهی است که با وقت‌شناسی، بنیادهای مهم‌ترین مسائل روز جامعه خود را نقد می‌کند.

سيدمصطفي محقق داماد از جمله مجتهداني است كه جرأت تداوم اجتماعی و سياسي بخشيدن به آراء فقهي خود دارد. به‌عبارت ديگر تاملات او محصور در مكاسب و كفايه نيست، بلكه با شكست حصر محافظه‌كارانه فقيهان اخير، مابه‌ازاء سياسي و اجتماعي تفاسير فقهي خود را روشن و مبرهن اعلام می‌كند. از جمله درخشان‌ترين اين اعلام‌ها می‌توان به پيشنهاد فقهي او ناظر بر جايگزينی قسم‌بندی كافران و مومنان با قسم‌بندی بديع محارم و مسالم است كه بايد اذعان كرد زداينده تعارضات و گشاينده مسيرهای اجتهادات اجتماعی بيشتری است. اين قبيل تفاسير مصلحانه نشان می‌دهد هرگونه راه اصلاح‌طلبي كه سنت فقهی را ناديده بگيرد به ناكجاآبادی می‌رسد كه روشنفكري ديني رسيده است. محقق داماد همان راهي را آهسته و پيوسته می‌رود كه سروش فريادزنان و واويلاكنان آن را نديد و به بيراهه رفت. كتاب "بازخواني فقه امر به معروف، نهي از منكر و اجراي حدود" نمونه‌ای روشن از اصلاح‌طلبي است كه از فقه شروع مي‌كند و در فقه می‌ماند، با اين حال الزامات زمانه را لحاظ می‌كند.

سیدمصطفی محقق داماد ابایی ندارد که از جهل دینی به عنوان یک بلا یاد کند و بگوید: «بلای جهل دینی خطری در بزنگاه مومنان دانسته و جامعه را نیازمند روشنگری طبیبانه نخبگان جامعه اسلامی و وجدان‌های آگاه است. خطر بی‌خردی در هر صورتی خانمانسوز است، البته صبغه دینی و قدسی آن مخرب‌تر است؛ وی با تحلیل قرائت قدرت اندیشانه ابزاری از دین، فجایع پس از رحلت رسول اکرم(ص) را تعلیل نموده و این رویکرد را به نقد می‌کشد. کژاندیشی دینی را عامل اصلی در شکل‌گیری فاجعه کربلا است." حادثه کربلا نشان‌دهنده یک حقیقت بسیار بزرگ است که دین به‌طورکلی در طول تاریخ یک چاقوی دوبر است؛ اگر درست درک شود، آدمی را به اعلی علیین می‌رساند و اگر کج اندیشیده شود، نه تنها بی‌اثر نیست، بلکه آدمی را در سیر نزول به‌طور موثری کمک می‌کند و او را به اسفل‌السافلین می‌رساند. یعنی خطر دیندار کج‌اندیش از بی‌دین مطلق بسیار بیشتر است. بدون اخلاق وارد دین شدن برای شخص متدین تنها مجموعه‌ای از مناسک بدون اثر تربیتی به بار می‌آورد.»

او به همان جدیتی که استبداد و انحراف دینی را نقد می‌کند، دیکتاتوری و جزم‌اندیشی چپ را نیز مورد هجمه قرار می‌دهد. محقق داماد چندی پیش در جلسه رونمایی از ارج‌نامه عزت‌الله فولادوند گفته بود: «قسمت عمده‌ای از عمرم یعنی تقریبا همه دوران جوانیم مقارن زمانی بود که جو منطقه خاورمیانه را تفکر چپ احاطه کرده بود. احزاب وابسته به شرق در ایران سفره خود را گسترده بودند و کلینیک‌های حزبی برای ترویح افکار خود تشکیل می‌دادند. شعارهای چپی  به‌طورکلی، و به‌خصوص وقتی  در پوشش فلسفی و از آن جذاب‌تر اگر رنگ و حنای دینی به آن شعار‌ها داده شود، تأثیر شگفتی در شستشوی مغزی مردم عوام بلکه خواص خواهد داشت. تأثیری که نتیجه‌اش تزریق عقیده و ایدئولوژی در مغزهاست. تفکر و تعقل را تعطیل و به‌جای آن ایده و عقیده مستقر می‌سازد . لغت عرب در این زمینه انصافا موفق بوده که واژه «عقیده» را برای این معنا برگزیده که واقعا رساننده آن حالت ذهنی است. عقیده از ریشه عقد یعنی بستن است. وقتی که عقیده پیدا می‌کند و معتقد می‌شود، گویی ذهن خود را از هرگونه حرکت درباره آن می‌بندد و اجازه نمی‌دهد درباره آن کسی حرفی بزند. شخص معتقد به هیچ‌وجه حاضر نیست با کسی گفت‌و‌گو کند مگر برای غلبه بر او. درحالی‌که اگر به‌جای «من معتقدم»، من «فکر می‌کنم» قرار می‌داد، کاملا آماده گفت‌و‌گو بود.»

محقق داماد در آخرین سخنرانی خود از جنگ به‌ نام خدا و آدمکشی به اسم دین سخن به میان آورده و گفته است: «اگر گوش کنیم در منطقه ما صدای کشت و کشتار زنان، کودکان و مردان را می‌شنویم که در جنگ کشته و سربریده می‌شوند، این جنگ به نام دین و خدا انجام می‌شود. من منکر نیستم نباید همه آدم‌کشی‌های قرن بیستم را به نام دین تمام کرد، اما به‌نظر من دین بیشتر از سرطان انسان‌ها را کشته است. دین در طول تاریخ عامل مهمی در خونریزی بوده است؛ به اعتقاد من دینی آدم‌ها را کشته که تبدیل به ایدئولوژی شده است، پس عقیده رادیکال، انسان‌ها را می‌کشد. نباید از خطر عقیده رادیکال غافل شویم، عقیده قدرت بسیار بالایی دارد.» اگر چه این سخنان با واکنش چهره‌هایی نظیر مهدی نصیری مواجه شده، اما به نظر می‌رسد مخالفت چندانی را از سوی متشرعان سنتی و هوادارن فقه غیرسیاسی موجب نشود. همین همراهی خاموش با سخنان محقق داماد نوید یک اصلاح‌طلبی فقهی است که هیچ نسبتی با اصلاح‌طلبی کاذبی که عبدالکریم سروش پرچمدار آن است ندارد.
 

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 1
  • حسینی ۱۸:۴۲ - ۱۳۹۶/۱۰/۰۴
    یک یادداشت بی دقت و حاوی غلط های منطقی فاحش. من فقط چند سوال را مطرح میکنم: واقعا هر گونه راه اصلاح طلبی که سنت فقهی را نادیده بگیرد به ناکجا آباد میرسد؟ چنین گزاره ای واقعا چه معنایی دارد؟ ناکجا آباد کجاست؟ با چه معیارهایی و از نظر چه کسانی ناکجا آباد است؟ آیا جنین ناکجا آبادی از سنت فقهی (حتی از نوع اصلاح شده اش) بدتر است؟ آیا تعیین حد و مرزی برای اصلاح طلبی دینی، امکان اصلاح طلبی را از ما نمیگیرد؟ آیا این اصولا چیزی جز اصلاح ناطلبی است؟ اصلاح طلبی کاذب دیگر چه مقوله ای است؟ آیا اصلاح طلبی صادق اصلاح طلبی است که فقهی و در چهارچوب فهم فقهی باشد؟ یعنی کسی حق ندارد درک و فهم فقهی از جهان را نادیده بگیرد یا آن را کنار بگذارد و از منظری دیگر به جهان بنگرد؟ شاید در نظر نویسنده محترم، این سوالات پاسخ داشته باشند اما در این یادداشت اثری از اندیشیدن به این سوالات دیده نمیشود، که گویا حاصل شتاب زدگی است. نتیجه شده تولید چند انگ جدید که بیشتر کارکرد احساساتی دارد.
  • حامد زارع ۱۱:۲۹ - ۱۳۹۶/۱۰/۰۵
    ممنون از توجهتان. پاسخ سوالات حضرتعالی با توجه به وضع کنونی روشنفکری دینی کمابیش مشخص است. همواره عبور از فقه و بدتر از آن عبور از سنت، آغاز سرگردانی روشنفکران دینی و علت عدم انسجام پروژه های آنها بوده است. وقتی روشنفکری دینی با داعیه اصلاح معرفت دینی کار خویش را آغاز می کند و در پایان با رها کردن آن معرفت، به تجدیدنظرطلبی در ساختمان خود دیانت مشغول می شود، قطعا به ناکجاآباد نرسیده باشد، به جای درستی هم نرسیده است. اما وضع فعلی سروش از بابت وام گرفتن های متعددش از جریان نومعتزله و آمیختن آموزه های آنان با روحیه ای که مشروب از عرفان مولوی است مصداق بارز ناکجاآباد است. مایه تعجب است که ناکجاآباد روشنفکری دینی را مرجح بر سنت فقهی اصلاح شده می دانید. فقه یک نظام دانایی مبتنی بر حقوق است و روشنفکری یک آشفته بازار مبتنی بر سیاست. مجتهدان بزرگ ما حقوقدانانی فرصت ساز بوده اند، در حالیکه روشنفکران نامدار ما سیاست زدگانی فرصت سوز. خواهشمندم دلیری در گستاخی و پای گذاشتن در میدان مبارزه سیاسی را با مباحث فکری خلط نکنید. قبیله ای در جامعه ما وجود دارند که با نامه نگاری های مسجع سروش در منکوب کردن مقامات سیاسی به وجد می آیند، اما این هیجان را نباید وارد فضای فکری و مباحث مبتنی بر اندیشه کرد. سنت فقهی ما مشروب از دیدگاه های اصولیین بزرگی نظیر شیخ انصاری است که چون دانش حقوق وجه نظر آنان بوده و نه سیاسی کاری، هر مطلب نامربوطی را الصاق به دین نمی کردند. در حالیکه روشنفکران ما از آل احمد و شریعتی گرفته تا سروش و بازرگان، چون عینک سیاست را نمی توانستند از چشمان خود بردارند، تصورات خود را در مورد دیانت را به مثابه جوهر دیانت مطرح می کردند و متاسفانه همچنان نیز می کنند. متاسفانه اسطوره روشنفکری آنقدر زمخت است که کمتر کسی به خود اجازه می دهد، داد سنت را از روشنفکران بستاند و از آنان طرح پرسش کند که به چه حقی در مورد چیزی که در آن دانشی نداشته اند، صحبت کرده اند. خلاصه اینکه همانطور که برای اصلاح و ارتقاء دانش فیزیک نیازمند فیزیکدان هستیم نه جامعه شناس، برای اصلاح دینی هم نیازمند مجتهد و فقیه هستیم و نه روشنفکر و سیاسی کار. با همین فرمول ساده، سخن محقق داماد به عنوان فقیهی که درس خارج خوانده و اصولی شناسنامه داری است که در مکتب شیخ انصاری تعریف می شود، صائب تر، دقیق تر و پراهمیت تر از سخنان کسانی است که پزشکی و دندانپزشکی و شیمی خوانده اند و می خواهند به اسم دین و اصلاح دینی، نظریه سیای مورد نظر خود را در جامعه بسط دهند. اصلاح دینی یک معبر بیشتر ندارد و آن هم سنت است و دقیق ترین وجه سنت هم فقه است که نه تنها نباید نادیده انگاشته شود، بلکه باید در شاکله آن به عنوان یک نظام فکری مبتنی بر حقوق، راه اصلاح پیموده شود. در مورد اصلاح طلبی کاذب هم باید بگویم بله! اصلاح طلبی کاذب داریم. همانطور که روشنفکری کاذب داریم. همانطور که آگاهی کاذب داریم. خواهشمندم در این مورد تحقیقی بفرمائید تا نیازی به توضیح واضحات نباشد. اما در مورد اینکه سوال کردید آیا کسی حق ندارد از دیدی غیر فقهی به جهان (کذا) بنگرد؟! باید گفت هر کسی حق دارد از هر منظری به جهان بنگرد. منتها بی توجهید که بحث من معطوف به جهان شناسی و انسان شناسی نیست. بحث من حول روش شناسی و معرفت شناسی است. توصیه بنده این است که به جای طرح این سوال که آیا کسی حق ندارد فهم فقهی از جهان را کنار بگذارد، به این سوال را مطرح کنید که چه امکان هایی برای توضیح مسئله معاصر ما وجود دارد؟ چرا که بر خلاف تصور شما فقه اصلا ادعای فهم جهان ندارد، فهم جهان در گستره الهیات معنا پیدا می کند که معطوف به مباحث متافیزیک است. در حالیکه فقه متکفل تعیین حدود معاملات و عبادات است. بنابراین کنار گذاشتن «فهم فقهی از جهان» کاملا یک ادعای بی معنا است، چرا که این فهم وجود خارجی ندارد. تعجب می کنم که تفاوت ها و تمایزهای ابتدایی از سوی شما در طرح سوال نیز رعایت نمی شود و بدین ترتیب نمی توان منتظر پاسخ شما در مورد اغلاط یادداشت من نیز ماند. ولی همچنان منتظر نشان دادن «غلط های منطقی فاحش» در متن یادداشت می مانم و امیدوارم از پس انجام این مهم برآئید.اما نکته واپسین در مورد «تولید چند انگ جدید» که فرموده اید، اگر منظور از «انگ» برچسب زدن است، بله در نوشته من برچسب وجود دارد، چون در آن قضاوت شده است. اگر شما بدون قضاوت صبحتان را به شب می رسانید، انسانی وارسته و فراتر از مناظره و محاجه و محاکا هستید. اما برای کسی که به تاریخ اندیشه و وضع فکری معاصر ما حساسیت دارد، قضاوت کردن و مشارکت کردن در بحث امری بدیهی است. بدین ترتیب یادداشت من که درصدد نشان دادن صحت سخن محقق داماد و طرد سخنان رقیب اوست، به وضوح قضاوت گر است و از این بابت هیچ تعارف و هراسی نیز نباید به خود راه داد. حتی اگر این قضاوت در سطحی نازل تر به «انگ» تعبیر شود. جمله آخر اینکه بهتر است به جای دفاع از روشنفکرانی که سخن ممتاز و متمایزی ندارند، به این نکته اندیشید که چه امکان هایی برای توضیح مسئله معاصر ما وجود دارد؟
  • حسینی ۱۸:۳۹ - ۱۳۹۶/۱۰/۰۶
    با سپاس از پاسخ شما 1. در نوشته اصلی، نوشته اید: وجود تفاسیر مصلحانه از نوعی که استاد محقق داماد عرضه کرده، نشان میدهد که هر گونه راه اصلاح طلبی بدون در نظر گرفتن فقه به ناکجا آباد میرسد. در بازخوانی دقیقتر این گزاره حتما موافقید که از آن مقدمه منطقا نمیتوان چنین نتیجه ای گرفت. یعنی اینکه تفسیر مصلحانه فقهی به معنای نادرستی راه های مصلحانه دیگر (غیر فقهی) نیست. برای پاره دوم گزاره باید استدلالی دیگر مطرح کرد. 2. نوشته اصلی شما فاقد استدلالی در لزوم نادیده نگرفتن فقه بود، اما در پاسخ شما این جنبه کمی روشن شده است. بر مبنای این پاسخ میتوانم ملاحظاتی را در میان بگذارم: میتوان روشنفکری را یک آشفته بازار مبتنی بر سیاست دانست اما همچنین میتوان آن را تلاشی در عرصه معرفت شناسی به حساب آورد. روشنفکری دینی آشفته بازار است چون مانند فقه بر ساحل امن اطمینان معرفت شناختی ننشسته بلکه خود را به دریای طوفانی مسائل فلسفی و معرفت شناختی انداخته است یعنی همان عرصه ای که فقه خود را از آن بی نیاز دانسته (البته جز نمونه ارسطویی اش را). اینکه میفرمایید فقه یک نظام حقوقی است و نیز اینکه مدعای فهم جهان ندارد صحیح است اما اینکه فقه مدعایی ندارد به معنای این نیست که فهمی هم از جهان ندارد. فقه در چهارچوب فهم الهیاتی و متافیزیکی خاصی عمل میکند چنان که هر نظام حقوقی چنین است. اما درباره آن سخنی نمیگوید و از قضا این زمینه معرفت شناختی است که مورد توجه روشنفکری دینی است (یا به زعم من باید باشد). وقتی بگویید هر گونه اصلاح طلبی راهی جز عبور از زمین فقه ندارد یعنی اینکه هر گونه اصلاح طلبی باید فهم متافیزیکی مورد پذیرش فقه را نیز بپذیرد و تنها در دایره این فهم سخن بگوید. و این به زعم من بستن دست و پای اندیشه است. احتمالا اشکال میشود: در دایره اصلاح گری دینی، باید بتوان هسته ای هستی شناختی و معرفت شناختی از سنت را حفظ کرد وگرنه دیگر معنای اصلاح نمیدهد، این را میپذیرم اما این بدین معنا نیست که این هسته آنقدر وسیع است که نظام حقوقی برآمده از آن هم دست نخورده باقی بماند. بنابر این الزامی نیست که ما فقه را حفظ کنیم تا اصلاح طلب بمانیم و حتی الزامی نیست که از سنت عبور نکنیم. ما باید با سنت گفتگو کنیم نه اینکه بدان پای بند بمانیم. 3. از این منظر لازم نیست روشنفکری یا هر نحله فکری دیگری برای نقد یک نظام گفتمانی یا علمی از آن کسب اجازه کند و گر نکرد بدان بیداد کرده است. اتفاقا جایی که پای نقد مبانی اندیشه یک علم به میان میاید، نیروهای فکری خارج از آن بهتر میتوانند آن را نقد کنند چون در فضای گفتمانی آن قرار ندارند. بنابر این نقد و اصلاح فیزیک، هم از فیزیک دانان بر میاید و هم از فیلسوف یا جامعه شناس. دست کم طرح پرسش های تازه معمولا از خارج از نظام گفتمانی غالب در یک علم آسان تر صورت میگیرد. از این منظر من آن «فرمول ساده» را اصلا قبول ندارم، نه در فقه، نه در هیچ رشته دیگری. این فرمول ساده متاسفانه تبدیل شده به سپری دفاعی که عالمان رشته های علمی از آن برای نادیده گرفتن انتقادات بهره میگیرند و خودشان را از تحول بخشیدن در رشته علمی خود محروم میکنند. 4. چالش اصلی در نو اندیشی در فقه، مسئله تغییرات جزئی در این حکم و آن حکم فقهی نیست، آنچه نیاز به باز اندیشی دارد، مبانی فکری علم فقه و حجیت آن در جهانی است که دیگر سنتی نیست و حتی فقها هم تنها وقتی میتوانند چنین مسائلی را حل کنند که فهم سنتی از خدا، بشر، دین و قانون را دگرگون کنند و وارد همان آشفته بازاری شوند که روشنفکری دینی شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها