سخنان فرشته احمدی از داستان نویسان معاصر در گزازش ایبنا در بررسی ذائقه مخاطبان در طرحهای فصلی خانه کتاب با واکنش یکی از کتابفروشان در کتابفروشی محام اهواز روبهرو شده است که در ادامه آن را می خوانید.
اول اینکه جمع بستن؛ چه در گفتار و چه در نوشتار غلط است. اینکه ما مردم را دنبالهرو و کتابفروشان را صاحب نظر ندانیم و آنان را محافظهکار بدانیم، دور از انصاف است. چطور است ایشان که خود را نویسنده میدانند، این حق را برای خود قائل میشوند، صاحب نظر باشند و چنین نظریاتی بدهند، اما کتابفروش چنین حقی ندارد و از دیدِ ایشان صاحب نظر نیست؟
ایشان هم بریدند و هم دوختند. اصلاً گیرم حکمِ دادگاه به قضاوت خانم احمدی چنین باشد و ما صاحب نظر نباشیم اما حداقل که میتوانیم مشاهدات خود از داخل کتابفروشی را برای مردم بازگو کنیم. ابتدا از خانم احمدی سئوال میکنم، چه میزان از عمر خود را در کتابفروشی کار کردهاند و تجربه به دست آوردهاند که اینگونه در مورد مردم قضاوت میکنند؟
چه میزان از عمر خود را با کتابفروشان و راهنمایان کتاب در سطح کشور گذرانیدهاند که این گونه در مورد آنان به قضاوت نشستهاند؟ میگویند «پرسیدن عیب نیست و ندانستن عیب است». کاش؛ حداقل پیش از آن که چنین سخنانی را بر زبان بیاورند با کتابفروشان و زحمتکشان این عرصه همکلام میشدند تا اینگونه "خام" سخن نگویند.
حال باید گفت: تا دیروز انتقادات بر آن بود که مردم کتاب نمیخوانند؛ اما امروز انتقادات بر آن است که مردم چرا کتابهای تبلیغی (معرفی شده در فضای مجازی و رادیو تلویزیون) و... میخوانند؟
جواب چنین است: اول اینکه باید گفت و نوشت چرا "بخشی از مردم" چنین میخوانند؟ دوم آنکه جهت اطلاع به ایشان بگویم آثار کیفیتر و کلاسیک و... همچنان مثل همیشه جایگاه خود را حفظ کردهاند و مثل همیشه فروش خود را دارند. سوم هم آنکه: اگر بخشی از مردم دنبال ادبیات تبلیغ شده و یا... هستند، چه ایرادی دارد؟
با وجود اینکه قِرانی از قِبَلِ فروش این کتابها برای منِ فروشنده حاصل نمیشود اما بنده به نوبه خود نه تنها به این بخش از مردم گلهای ندارم، بلکه به دفاع از آنها و چاپ چنین کتابهایی نیز برخواستهام. به عنوان مثال در دفاع از مدیر انتشارات آموت (یوسف علیخانی) و کتابهای انتشاراتش، و البته یوسف علیخانیها و آموتهای دیگر، در کتابنامه محام (نشریه ای داخلی با 6 سال سابقه چاپ، با تیراژ300 تا500 نسخه که هر دو ماه یک بار توسط کارمندان محام نوشته و تدوین میشود و به صورت رایگان بین علاقهمندان توزیع میشود) چنین نوشتم: «...عدهای مخالف و عدهای موافق دارد. که باز هم البته در بین مخالفین بعضی از نویسندگان و منتقدین و... حضور دارند که انتقاد میکنند چاپِ بعضی از آثار این نشر، کمکی به کتاب و کتابخوانی و ادبیات نخواهد کرد! اما برای راقم این سطور، مشاهدات با انتقادات بسیار فرق دارد.
نشر آموت کمک حالِ منِ فروشنده نیز بوده است و توانستیم به کمک آن، به قول خودمان: «عدهای را کتابخوان کنیم» عدهای که دیگر مرتب کتاب میخوانند، و خواننده آثار کلاسیک و غنی تر نیز شدهاند! عدهای که شاید برای اولین بار بود که کتاب در دست گرفتند و با خواندن آثارِ همین نشر، اهلِ کتاب شدند! عده ای که برای اولین بار فهمیدند مکانی به نام کتابفروشی هم وجود دارد! و من خود از نزدیک همه را مشاهده کردم...».
باید گفت در این بازار وانفسای کتاب چه جای شکایت که چرا چنین کتابهایی چاپ می شود و یا مردم چرا دنبال چنین آثاری هستند؟ در حالی که چاپ همین کتب بود که توانست کتاب نخوانهای زیادی را به کتابفروشیها بکشاند و رفته رفته آنها را بدل به کتابخوان حرفهای کند. هر کسی از یکجا شروع میکند و به تدریج پیشرفت میکند.
این مهم با کمک دستان بی منت راهنمایان کتاب، مُیسرتر و هموارتر میشود. آنهم در لحظهای که مخاطب پس از مطالعه آن کتابها سراغ کتاب جدید میآید و از این پس است که وظیفه بر دوش راهنمایان کتاب است که او را آرام آرام به سمت کارهای با کیفیت تر سوق دهند. و این کار به کمال، توسط همین کتابفروشان که خانم احمدی به آنها انتقاد دارد، صورت گرفته و میگیرد. به عنوان مثال ما در کتابفروشی محام اهواز تا آنجا که توانستهایم با بهره گیری از همین کتابها، افراد بیشماری را کتابخوان کردهایم. دوستان و همکارانمان در دیگر شهرهای مختلف هم توانستهاند چنین کنند.
بهتر آن بود که ایشان میگفتند بعضی از کتابفروشان. مگر میشود همه را در یک صنفکاری به یک چوب زد؟! در پایان، اینکه کتابفروشان را محافظهکار میخوانند، جفایی است که ایشان به ما روا داشتهاند! انگار ایشان در ایران نیستند و خبر ندارند که کتابفروشان این مرز و بوم چه بار مشقتی بر دوش میکشند تا هم لقمهای نان به سفره اشان باشد و هم به طاعون آری نگویند!
دوستانِ کتابفروش زیادی را میشناسم که خاکِ کتاب خوردند و ایستادند و موی سپید کردند و فرسوده شدند، تا تنها به کلمه خدمت کنند،آنهم بیهیچ چشم داشتی! اما انگار خانم احمدی بیخبر است! بههر روی این روزها وقتی نویسنده یک مملکت به آسانی اینگونه قضاوت نادرستی میکند، وای به حال دیگر مردم! یادمان باشد قضاوت امرِ خطیری ست که واکاوی معنایش، لرزه بر اندام میاندازد.
پس در جواب تکه ای از شعر بامداد همیشه را، به ایشان تقدیم میکنم:«اما داوری آنسویِ در نشسته است، بیردایِ شومِ قاضیان،ذاتاش درایت و انصاف هیأتاش زمان...»
نظرات