چهارشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۸
امیرکبیر چگونه از سیاست ملی دفاع می‌کرد؟

سید علی آل داوود درباره شهادت امیرکبیر گفت : هنگامی که محمدشاه قاجار فوت کرد، خزانه ولیعهد در تبریز آنقدر خالی بود که ناصرالدین شاه قدرت و توان مالی حرکت به‌سوی تهران را نداشت. امیرکبیر در این شرایط به او یاری رساند تا به تهران بیاید و با کفایت، اردوی همراه او را مدیریت کرد. همین امر باعث شد که ناصرالدین شاه قبل از رسیدن به تهران در بین راه امیرکبیر را به صدارت منصوب کند و به او لقب وزیر اعظم یا اتابک اعظم را اهدا کرد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- مریم منصوری: میرزا محمد تقی‌خان فراهانی (زاده: ۱۱۸۶ هزاوه اراک، درگذشته: ۲۰ دی ۱۲۳۰ کاشان) مشهور به امیرکبیر، یکی از مهم‌ترین رجل سیاسی دوران قاجار و عهد ناصری است که با هوش و زکاوت سیاسی‌ و کفایتی که داشت، از لحظه‌ای که ناصرالدین‌شاه قاجار عازم تهران شد تا بر تخت سلطنت بنشیند تا پایان دوره صدارتش زمام تمام امور کشور را در دست گرفت و شاه جوان که خزانه‌اش در تبریز ولیعهدنشین آن قدر خالی بود که حتی توان سفر به پایتخت را نداشت، از همان اولین روز به یاری امیرکبیر توانست با گروه همراهانش و شان و عزت به تهران بیاید و شاید به خاطر همین بود که نرسیده به تهران او را به مقام اتابک اعظم منسوب کرد. اصلاحات امیرکبیر اندکی پس از رسیدن وی به صدارت آغاز شد و تا پایان صدارت کوتاه او دنبال شد. مدت صدارت امیرکبیر ۳۹ ماه (سه سال و سه ماه) بود.

نام این صدر اعظم که شاید بتوان گفت قربانی دسیسه‌های خانواده قاجار و به خصوص مهد علیا شد، با بسیاری از نخستین حرکت‌های تاریخ مدرن ایران گره خورده است. تاسیس دارالفنون به عنوان اولین دانشگاه مدرن و دعوت از استادان خارجی از آن جمله است. انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه و تعدیل بودجه کشور، از جمله خدمات این صدراعظم توانمند و خردمند است که رویای ایرانی آزاد، متمدن و مستقل را داشت و با تمام جانش در این راه کوشید. در این زمینه با سید علی آل‌داوود، حقوقدان، نویسنده و پژوهشگر ایرانی، درباره میرزا محمدتقی‌خان فراهانی به گفت‌و‌گو نشسته‌ایم که در پی می‌آید:

در ابتدا بفرمایید وضعیت کشور در هنگام روی‌کارآمدن امیرکبیر چگونه بود؟
پیش از امیرکبیر، حاج‌میرزا آقاسی که آدم عارف مسلک و صوفی‌منشی بود، صدراعظم کشور بود. در عصر او اما وضعیت کشور چنان آشفته بود که در گوشه و کنار کشور، آشوب‌هایی پدید آمد؛ حسن‌خان سالار در شمال خراسان شورش کرده بود و علی‌محمد باب در بخش‌های دیگر ایران. حاج میرزا آقاسی هم کفایت لازم را برای کنترل امور ایران نداشت البته در تاریخ دو روایت متفاوت درباره حاج آقا میرزا آقاسی وجود دارد؛ عده‌ای معتقدند که او هم نگاه وطن‌پرستانه داشت و تا جایی که قدرت داشت سعی می‌کرد تا اوضاع کشور را سروسامان دهد. عده‌ای دیگر او را آدم خائنی می‌دانند که عصر صدارت او جز تباهی چیزی برای این مملکت در پی نداشت.

هنگامی که محمدشاه قاجار فوت کرد، خزانه ولیعهد در تبریز آنقدر خالی بود که ناصرالدین شاه قدرت و توان مالی حرکت به‌سوی تهران را نداشت. امیرکبیر در این شرایط به او یاری رساند تا به تهران بیاید و با کفایت، اردوی همراه او را مدیریت کرد. همین امر باعث شد که ناصرالدین شاه قبل از رسیدن به تهران در بین راه امیرکبیر را به صدارت منصوب کند و به او لقب وزیراعظم یا اتابک اعظم را اهدا کرد. البته برخی هم معتقدند که امیرکبیر تا آخر عمرش عنوان صدراعظمی را به دست نیاورد. با این وصف تمام کشور از همان روز که ناصرالدین شاه را به تهران آورد تا روزی که به قتل رسید، تحت اختیار او قرار داشت.
 
با توجه به پیشنهاد ناصرالدین شاه برای ازدواج امیرکبیر با خواهرش و مخالفت همیشگی مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه با امیرکبیر و عده‌ای از درباریان آیا او قربانی خانواده قاجار و سیاست‌های پشت‌پرده آن شد؟
معلوم است که امیرکبیر آدم سختگیری بود. یکی از مهم‌ترین کارهایی که او انجام داد تعدیل بودجه کشور بود. بودجه‌ای که بخش زیادی از آن بین شاهزاده‌ها، درباریان و دولتمردانی که کاری انجام نمی‌دادند تقسیم می‌شد و به این ترتیب خزانه مملکت را این گروه با وجود بیکارگی و نداشتن کار ثابت و مفید خالی می‌کردند. حقوق‌های نابجایی که در دوره محمدشاه به شاهزاده‌ها، درباریان و دیوانی‌ها پرداخت می‌شد. امیرکبیر مستمری کسانی را که کاری انجام نمی‌دادند، حذف کرده بود یا به حداقل رسانده بود. آن شورش‌ها هم محرکش درباری‌ها و افراد مختلفی بودند. بعدها گفته شد که شورش‌ سربازان به کمک میرزاآقاخان نوری خوابانده شد؛ اما او بعدها محرک قتل امیرکبیر شد. در حالی که واقعیت امر این است که امیرکبیر با قدرت خودش شورش‌ها را کنترل کرد. او شخصیت سیاسی برجسته‌ای داشت و می‌توانست حوادثی را که در مملکت اتفاق می‌افتد، کنترل کند.
 

                                                           سید علی آل‌داوود

تاثیر امیرکبیر در سیاست خارجی ایران چگونه بود؟
در سه سالی که او صدراعظم بود سررشته‌ سیاست خارجی در دست خودش بود. تمام مکاتبات به انگلیس، فرانسه و عثمانی را خودش تهیه می‌کرد و تصمیم‌های اصلی در این امور را خود می‌گرفت. بین روس، انگلیس و عثمانی‌ها یک موازنه به نفع کشور ایران برگزار کرده بود تا کشورهای خارجی نتوانند برعلیه منافع کشور کاری کنند. روشی که بعدها تحت عنوان «سیاست موازنه منفی» شناخته شد. با این کار با آن‌ها مدارا و سیاست‌ورزی می‌کرد و به جان هم می‌انداخت و به این ترتیب از سیاست ملی دفاع می‌کرد و اجازه نمی‌داد تا خارجی‌ها در امورکشور دخالت کنند.
 
تاسیس دارالفنون به فرمان امیرکبیر چه تاثیری در پیشرفت ایران داشت؟
نخست باید گفت گروهی از شاهزاده‌های قاجار آدم‌های درس‌خوانده و فاضلی بودند و افراد دانشمند تحصیل‌کرده زیادی در بیان آن‌ها بود. در دوره عباس میرزا و در هنگام جنگ‌های ایران و روسیه با توجه ایران از دنیای متمدن و جهان صنعتی آن روز عقب افتاده بود، تعدادی از جوانان را به کشورهای اروپایی نظیر فرانسه و انگلیس می‌فرستادند تا در دانش روز مسلط شوند. پس از روی کار آمدن چون بودجه زیادی صرف سفر آنها به کشورهای اروپایی می‌شد و در نهایت معلوم هم نبود تمام آن‌ها آدم‌های کارآمدی شوند. به‌همین دلیل او تصمیم گرفت تا مدرسه دارالفنون را به شکل دانشگاه‌های مدرن آن روز جهان تاسیس کند و به همین منظور شروع به ساختن ساختمان‌ مناسبی برای آن وپس از اتمام بنا در سال آخر صدارت یکی از افراد معتمدش، به نام جان داوودخان، یکی از ایرانی‌های ارمنی را که در وزارت خارجه آن زمان کار می‌کرد، مأمور کرد تا گروهی از استادها را برای آموزش در رشته‌های نظامی، مهندسی، مکانیک، پزشکی و... از کشورهای اروپایی برای آمدن به ایران راضی کند.

بیشتر این اساتید از کشور اتریش بودند. امیرکبیر مصمم بود از کشورهایی که در ایران مطامعی داشتند مانند انگلیس و فرانسه کسی را برای تدریس دعوت نکند تا کشور در چنگال افراد دولت‌های استعماری نیفتد. او می‌دانست صلاح نیست از این کشورها استادی بیاورد به همین دلیل اتریش را برگزید که یک کشور کوچک بی‌طرف بود. درست هنگامی که آن‌ها وارد تهران شدند، امیرکبیر برکنار شد. با این همه به کسان خود پیام داد که از اینها به خوبی پذیرایی کنید. بعد از کشته‌شدن امیرکبیر، میرزاآقاخان نوری میل داشت که دارالفنون را تعطیل کند اما ناصرالدین شاه با تمام انتقاداهایی که به او وارد است در مقابل میرزاآقاخان نوری ایستاد و از ادامه کار دارالفنون حمایت کرد.
 
کمی درباره انتشار روزنامه وقایع‌اتفاقیه در دوره امیرکبیر بگویید؟
قبل از امیرکبیر، میرزاصالح شیرازی، اولین روزنامه ایران را به‌عنوان کاغذ اخبار منتشر کرد. در دوره امیرکبیر هم «وقایع‌اتفاقیه» روزنامه مهمی بود که به دستور او منتشر می‌شد. اما بر خلاف پندار برخی، آن روزها فضای دموکراتیک در جامعه ایران قابل پیاده شدن نبود. زیرا نه مردم می‌توانستند این حرف‌ها را بزنند و نه جامعه آمادگی شنیدن چنین حرف‌ها و سخنانی را داشت.
 

                              عزت‌الدوله، مهدعلیا، ناصرالدین‌شاه قاجار

در منابع مختلف آمده که فرمان اعدام «سیدعلی محمد باب» توسط امیرکبیر صادر شده است. دلیل آن چه بود؟
ماجرای باب در اواخر محمدشاه قاجار شروع شده بود. آنان با حرف‌های تازه‌ای که می‌زدند توانستند عده‌ای را در شهرهای مختلف دور خود جمع کنند. این گروه از فاصله زمانی فوت محمدشاه تا روی کار‌آمدن ناصرالدین شاه و از فضای متشنج کشور استفاده کرده و قدرت یافتند. امیرکبیر احتمال می‌داد، فعالیت آن‌ها منجر به تجزیه کشور شود، از این رو با آن‌ها برخورد کرد. البته پیش از اعدام باب، مدت‌ها با علمای تبریز مناظره‌ها داشت و سرانجام دستور اعدام او صادر شد.
 
یکی از دشمنان اصلی امیرکبیر، مهدعلیا بود. دلیل این دشمنی چه بوده است؟
وقتی که امیرکبیر در آغاز صدارت، بودجه را تعدیل کرد، حقوق‌های کلان درباری‌های را قطع کرد و آنان به دشمنی با او برخاستند. یکی از دشمنان اصلی او در همین زمینه مهدعلیا بود که در آن زمان کیا و بیایی داشت و حتی معتقد بود ناصرالدین شاه، فرزندش، هنوز کودک ‌است و او باید به جایش تصمیم بگیرد. به همین ترتیب مهدعلیا دوستی‌ها و دشمنی‌های خاص خودش را هم داشت. امیرکبیر با همه مداخلات او مخالف بود و در نتیجه آنها هم دشمنش بودند. همه اینها موجب شد که با دسیسه‌چینی میرزاآقاخان نوری برنامه‌هایی بچینند تا امیرکبیر برکنار شود و میرزاآقاخان صدراعظم ناصرالدین شاه بشود. هنگامی هم که امیرکبیر به کاشان تبعید شد، مهدعلیا که مادرزنش محسوب می‌شد، نزد او آمد و می‌خواست با او روبوسی و خداحافظی کند. اما امیرکبیر مانع شد و گفت من هرگز با زنی چون تو روبوسی نخواهم کرد.
 

                                                      امیرکبیر، صدراعظم قاجار

در نمایش «علی رفیعی» که به روایت زندگی امیرکبیر می‌پرداخت، رابطه صمیمانه‌ و پنهانی بین میرزاآقاخان نوری و مهدعلیا بود و به این ترتیب چهره مخوف‌تری از این زن قاجاری تصویر می‌کرد.
من آن تئاتر را دیده‌ام. اما یک اثر نمایشی، انعکاس‌دهنده همه واقعیت نیست. کارگردان این آزادی را دارد تا برای نشان دادن حقایق تاریخی، حوادث را طور دیگر نشان دهد. اجرای تئاتر به معنی پیاده‌کردن جزئیات حوادث تاریخی نیست. او برای گیرایی و جذابیت بیشتر به تغییر برخی واقعیت‌ها دست می‌زند. آن نمایش تاریخ صرف نبود بلکه نشانگر برخی از جنبه‌های شخصیت امیر بود و سعی کرده بود اوضاع جامعه آن روز را در اثری تئاتری بازآفرینی کند. یک کارگردان تئاتر مکلف به بیان واقعیت از منظر تاریخ نیست. به همین دلیل هم آن کار، همچون بسیاری از نمایشنامه‌ها سندیت مطلق تاریخی ندارد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها