عنایت سمیعی، شاعر، نویسنده و منتقد ادبی میگوید: دانش بینارشتهای که ما از غرب به دست میآوریم را به سادگی نمیتوانیم بر ادبیاتمان منطبق کنیم، بنابراین ابزاری نیست که ما آن را به دست بگیریم و بتوانیم از آن استفاده کنیم.
شما در حوزه نقد ادبی چهره شناختهشدهای هستید، به نظر شما کدامیک از رویکردهای آکادمیک و کارگاهی در نقد ادبی درست است و کدام میتواند موثرتر باشد؟
پیشاپیش نمیشود گفت که کدام رویکرد درست است یا نادرست، چون شما باید آن متنی را که مدعی نقد ادبی است در دست داشته باشید و ببینید آن نقد براساس ادعایی که میکند و مبتنی بر بینارشتهای است، از عهده ادعایش برآمده است یا خیر؟ بنابراین به صرف اینکه منتقدی از رویکرد بینارشتهای استفاده کند و تصور کنیم که کارش درست است، اصلا به این معنی نیست، برای اینکه اصلا جنس ادبیات ما فرق میکند، چون بینارشتهایها منشعب از نظریات غربیاند و نظریات غربی خیلی به ندرت میتواند کارساز باشد و با ادبیات ما انطباق پیدا کند، بنابراین ابزاری نیست که ما آن را به دست بگیریم و بتوانیم از آن استفاده کنیم. نقد کارگاهی هم به همین ترتیب، یعنی ممکن است که کسی بر حسب تجربه توانسته باشد به چیزهای خوبی در ادبیات رسیده باشد، البته همه اینها موکول به این است که ادبیات ما بر حسب سابقهاش خوانده باشد. آن چیزی که به اشتباه جفت نمیشود، سوابق ادبی ما و ارتباطی است که نسل به نسل از پیشینه ادبی قطع شده است و فکر میکنم با این بضاعتی که ما پیدا کردهایم، یعنی دست در خورجین غرب کردهایم و چیز زیادی از حیث نقد ادبی، جز ادعا بدست نیاوردهایم.
وضعیت نقد ادبی را در جامعه امروزی و حال چگونه میبینید؟
ما عملا تاکنون کسی به عنوان منتقد موثر نداشتهایم، یعنی دوره آن آدمهای موثر به عنوان آدمهای منفرد به سر آمده است، چون جهان دیگر آن جهان سلسله مراتبی نیست که به کسی هالهای از تقدس بدهیم و اسم او «براهنی» شود و فرد دیگری در مرتبه فرودست قرار گیرد. آن آدمها متعلق به دنیایی بودند که دورهشان به سر آمده است، الان ممکن است کسی اسم و رسمی نداشته باشد ولی یک یا دو کتاب یا مقاله خوب نوشته باشد که به مراتب کارش از آدمهای نامور هم بهتر باشد.
دانشگاههای ما معمولا مقابل تدریس ادبیات معاصر موضع دارند و از طرفی نقد کارگاهی شاید نتواند آنطور که باید و شاید جای خالی تحصیلات آکادمیک را پر کند، به نظر شما برای اینکه بتوانیم یک نسل ادبی و منتقد پرورش دهیم چه باید بکنیم؟
من پیشنهاد خاصی ندارم چون این مسائل تجویزی نیست، باید یک مجموعهای حرکت کند که نقد ادبی جزو آن مجموعه است، یعنی اینکه ما نقد ادبی را از دل یک فرهنگ بیرون بکشیم و فکر کنیم که میتوانیم روی آن کار به خصوصی انجام دهیم، فقط یک توهم است. یک مجموعه فرهنگی باید کمابیش در نسبت با یکدیگر تحول پیدا کنند و اثراتشان روی هم دیگر منعکس شود، وگرنه نه نقد ادبی، نه شعر، نه رمان و نه هیچ چیز دیگری به تنهایی از عهده هیچ کاری برنمیآید، از آن طرف هم ممکن است در هر دورهای کتابها و آثار به دردبخوری هم تولید شود.
تا آنجا که میدانیم، بهترین منتقدهای ادبی در دنیا کسانی بوده و هستند که به حوزههای مختلف مثل فلسفه، تاریخ، روانشناسی، ادبیات و ... مسلط بودند، به نظر شما این تسلط چقدر نیاز است و چه تاثیری بر کیفیت نقد ادبی دارد؟
امروزه نه تنها منتقد باید برخوردار از اطلاعات، معلومات و دانش بینارشتهای باشد، بلکه اگر شاعر و نویسنده هم اطلاعات بینارشتهای نداشته باشد، از عهده هیچ کاری برنمیآید، یعنی دیگر آن دورهای که بر حسب غریزه – به معنای فطرت یا شم شاعری و نویسندگی – و مطالعه محدود کتابها تمام شده، در این حد دیگر کسی نمیتواند اثر ادبی به درد بخوری تولید کند و به طریق اولی منتقد ادبی که باید یک سر و گردن از وضعیت موجود بالاتر باشد، به دانش بینارشتهای احتیاج دارد؛ منتهی دوباره توصیه و تاکید میکنم که آن دانش بینارشتهای را که ما از غرب به دست میآوریم را به این سادگی نمیتوان بر ادبیات ما منطبق کرد، باید منتقدی ورزیده باشد و سوابق ادبی هم در دست داشته باشد تا بتواند از آن دانش بینارشتهای استفاده کند. نه تنها نقد ادبی، بلکه زبانی که امروزه من و شما با هم صحبت میکنیم هم متاثر از مدرنیته است، تا آنجا که ما یک کلمه از زبان فارسی به مدرنیته منتقل نکردهایم درحالی که در دوره گذشته چه با زبان عربی، چه ترکی، مغولی و با کسانی که مهاجم به ایران بودند، در یک ارتباط پایاپای بودیم و اکثرا هم دست برتر را داشتیم، بنابراین مدرنیته است که زبان مارا متحول کرده است.
اگر یک جوان بخواهد وارد حوزه نقد ادبی شود، چه پیشنهادی برای او دارید؟ توصیه شما این است که با ترجمه آثار خارجی شروع کند یا آثار تالیفی داخل را پیشنهاد میکنید؟
من فکر میکنم ابتدا باید خود آثار را بخواند و در کنار آثار هم بیتردید باید هم به منتقدان داخلی توجه کند و هم به نقدهای خارجی توجه داشته باشد، چون تردیدی نیست که ما این نگاه منتقدانه را از غرب گرفتهایم، منتهی این به آن معنی نخواهد بود که هرچه از غرب گرفتهایم را بتوانیم در اینجا درست اعمال و خرج کنیم. این رفت و برگشت یا از آن مقصد به این مبداء برگشتن کار بسیار دشواری است و دشوارتر از کار ترجمه به حساب میآید، ممکن است کسی با دانستن یک زبان بتواند چیزی را از آن زبان به زبان دیگر منتقل کند، اما به صرف اینکه شما یک رویکرد یا نظریه را میدانید، به این سادگی نمیتوانید آن را ترجمه یا به زبان بهتر منتقل و منطبق بر آثار خودمان کنید.
تاثیر نقد ژورنالیستی و مطبوعاتی در نقد ادبی امروزه را چگونه میبینید، آیا نقد جدی در مطبوعات صورت میگیرد یا خیر؟
من اصلا دیگر تفکیکی بین نقد ادبی ژورنالیستی و غیر ژورنالیستی نمیبینم، چون از استاد دانشگاه و منتقد صاحبنام گرفته تا آدمهای معمولی و کسانی که به طور حرفهای کتاب معرفی یا نقد میکنند، همه را در کنار هم در حوزه آن چیزی که شما ژورنالیسم میگویید، میبینیم، یعنی اینطور نیست که یک استاد دانشگاه کسرشأن خود بداند که کاری را در روزنامه یا رسانه دیگر منتشر کند، یک منتقد ادبی هم به همین ترتیب و به نظر من این تفکیک و تمایزها دیگر از میان رفته است.
نظر شما درباره اینکه نویسنده و شاعرها وارد حوزه نقد ادبی شوند، چیست؟ ورود آنها را مثبت تلقی میکنید یا منفی؟
اگر شاعر یا نویسندهای بخواهد از یک نگاه به حوزه نقد وارد نشود و نقدش مبتنی بر دیدگاه شعری یا نویسندگی خودش نشود، بسیار هم مفید است، منتهی منتقدان اندکی داریم که دیدگاههای شعری یا داستانی خودشان را القا نکنند.
نظرات