چاپ بیست و ششم کتاب «تاریخ مشروطه ایران» نوشته احمد کسروی از سوی موسسه انتشارات امیرکبیر منتشر شد. این کتاب مهمترین اثر این تاریخنگار است که کوشیده تا مشاهدات و مسموعات خود را از رویدادهای دومین کانون انقلاب تبریز در کتابش بیاورد.
این کتاب در سه بخش و پانزده گفتار تنظیم شده است. ایرانیان چگونه بیدار شدند؟، جنبش مشروطهخواهی چگونه پیدا شد؟، تبریز چگونه برخاست؟، چه کشاکشهایی با محمدعلی میرزا برخاست؟، جستجویی از حال مردم، اتابک به چه نیرنگهایی کوشید؟، نبرد مشروطه و مشروعه به کجا انجامید؟، چگونه دربار به آرامش گرایید؟، چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟، جستجو از حال مردم، چگونه مجلس به توپ بسته شد؟، جنگ در تبریز چگونه آغاز یافت؟، چه جنگهایی با عینالدوله و سپهسالار رفت؟، چگونه مشروطهخواهان به شهرگشایی پرداختند؟ و چگونه تبریز بار دیگر به تنگنا افتاد؟
کتاب محصول دوران نشر پاکدینی کسروی است
کسروی در کتاب «زندگانی من» آمده است: «وی طلبه مدرسه علمیه تبریز بوده که بر اثر تجددخواهیاش مورد کینخواهی و ضربوشتم طلاب دهاتی قرار میگیرد. او که روحانی تندخو و سخت بیحوصله بوده، تحصیل علوم دینیه را رها کرده و به تعلیم و تدریس زبان انگلیسی و ارمنی در مدرسه آمریکایی تبریز میپردازد. در نیمه دوم حکومت رضاخان وی با استفاده از آزادی قلم و بیانی که رضاخان برای حمله به معتقدات دینی و روحانیون فراهم ساخته بود، به نشر اندیشههای خود تحت عنوان «پاکدینی» است. پاکدینی کسروی که جوهر اعتقاد فلسفی وی بود، متاثر از وهابیگری، مبتنی بر پذیرش توحید و مبارزه با هرگونه آداب و مراسم دینی به نام خرافهپرستی بود. پاکدینی او که به تدریج در حمله به اسلام و تشیع شدت بافت بهطور عمده در انجیل وی، ورجاوند بنیاد آمده است.
تاریخ مشروطه ایران، محصول دوران نشر پاکدینی اوست، بهطوری که در جایجای کتاب میتوان پاکدینی او را در برخورد با معتقدات دینی و مقدسات مذهبی و علما و روحانیون مشاهده کرد. نامیدن مذهب شیعه به یکش شیعه و حضرت عبدالعظیم(ع) به عبدالعظیم و علما به ملایان و... چیزی جز تحقیر و تخفیف آنها به نام پاکدینی نیست؛ عقیده سخیف و منحرفی که سرانجام حوصله مردم مسلمان را به سرآورد و خشم انقلابی شان در صفیر گلولهای به دست یکی از فدائیان اسلام به حیات او پایان داد.»
برجستهترین سند درباره رویداد مشروطه
کتاب تاریخ مشروطه ایران برجستهترین سند نوشته شده درباره رویداد مشروطه و چند و چون آن است. این کتاب توسط ایوان سیگل به انگلیسی ترجمه شده است، کسروی مدعی است که در این کتاب قصد تاریخنگاری ندارد و قصد خویش را از نگاشتن تاریخ مشروطه ضبط وقایع و حوادث مشروطه برای آیندگان، ارجگذاری مبارزان گمنام مشروطه و یادآوری ایام تلخ گذشته ذکر میکند. نویسنده تاریخ مشروطه ایران در زمان انقلاب مشروطه 16 سال داشته از نزدیک شاهد وقایع و حوادث تبریز، دومین کانون انقلاب مشروطه بوده است. وی با سران مشروطه آذربایجانی آشنایی داشته و کوشیده است تا دیدهها و شنیدههای خود را به رشته تحریر درآورد و کمتر به حدس و گمان تکیه کند.
از امتیازات تاریخ مشروطه ایران عکسهای فراوان آن است که با توجه به امکانات آن روزگار از کارهای ارزنده و کمنظیر بهشمار میرود. علاوه بر ارزشهای تاریخی، کتاب تاریخ مشروطه معرفیکننده سبکی از نویسندگی است که کسروی در تاریخنگاری و نثر معاصر فارسی بنیاد گذاشته است. او از پیشگامان واژهسازی علمی در زبان فارسی بود و میکوشید برای اصطلاحات جدید یا نو کردن اصطلاحات قدیمی واژههای تازهای بسازد یا بیابد که اغلب ریشه در ادبیات گذشته ایران داشته یا بر اساس قواعد زبان فارسی ساخته شده است. این کوشش برای پالایش زبان فارسی گاهی جملههای او را کهنه نشان میدهد ولی اغلب باعث پدید آمدن نوعی نثر جدید فارسی شده که تاریخنگاران بعدی از آن دنبالهروی کردهاند.
کشف صحت و سقم رویدادها در تاریخ مشروطه ایران
کسروی کوشیده است تا مشاهدات و مسموعات خویش را در هنگام انقلاب که جوان بالغی بوده و در جریان کامل اخبار و رویدادهای دومین کانون انقلاب (تبریز) قرار داشته و بسیاری از سران انقلابی آذربایجان را از نزدیک میشناخته و به رفتار و کردار آنان و سهم هر یک در پیشبرد انقلاب واقف بوده در کتابش بیاورد. هرچند که در مواردی از راه صواب منحرف شده و به نقل شایعات پرداخته است بدون آنکه در کشف صحت و سقم آنها کاوش کند.
ارزش تاریخی کتاب در نقل این رویدادهاست اما چون نویسنده در جریان مشروطیت و پس از آن تا سالها در تبریز بوده، از حوادث و رویدادهایی که در تهران و مرکز انقلاب میگذشته اطلاع درستی نداشته و در نقل رویدادهای پایتخت از کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» ناظمالاسلام کرمانی سود جسته است. این بیاطلاعی سبب شده تا رویدادهای تهران را بدون ذکر جزئیات و فرازهای حساس آن را به اختصار برگزار کند و در عوض به تفضیل رویدادهای آذربایجان بپردازد. این، یکی از عیوب عمده کتاب است.
کسروی بدون شک مورخ نیست
در مقدمه ناشر میخوانیم: «اگر مورخ را به معنای صاحب دید و فلسفه خاص تاریخی بدانیم، کسروی بدون شک مورخ نیست زیرا بر این کتاب نگرش و فلسفه تاریخی خاصی حاکم نیست و اگر غرض از مورخ شخصی مطلع از حوادث و رویدادهای سیاسی یک دوره باشد باز او را نمیتوان مورخ دانست زیرا وی از حوادث و جریانات سیاسی مهمی (مانند قراردادهای رویتر و لاتاری و تشکیل فراماسونری) که حدود شصت سال قبل از مشروطیت در کشورمان به وقوع پیوسته است اظهار بیاطلاعاتی میکند.
کسروی بر این نظر است که دو پیشوای روحانی مشروطه (طباطبایی و بهبهانی) با اطلاع از معنی و هدف مشروطیت به کوشش برخاستند و در نتیجه کوششهای مردانه و بخردانه یک سال و نیم دو سید و همدستان ایشان، مشروطه در ایران پیدا شد. وی از اینکه آن دو سید پس از داده شدن فرمان مشروطیت و باز شدن مجلس و نوشته شدن قانون اساسی تلاش بیشتری برای پیشبرد مشروطه نکردند، از آنها انتقاد میکند.
پس از صدور فرمان مشروطیت و گشایش مجلس شورای ملی، آزادی سیاسی بدون حد و حصری در کشور بهوجود آمد. شبنامههای متعددی نوشته شد و روزنامههای رنگارنگی منتشر شد و روزنامهنگاران هر یک از روی ذوق و سلیقه خود در پیرامون مشروطیت و اهداف آن قلمفرسایی کردند و به اظهار فضل پرداختند. ترقیخواهی و مشروطهطلبی سنگری شده بود تا مشروطهخواهان لیبرال در پشت آن به شعائر و سنن دینی و مقدسات مذهبی بتازند و گوی سبقت از یکدیگر بربایند.
مشروطه را چه کسانی رهبری کردهاند؟
مخالفت آشکار و نهان مشروطهخواهان با معتقدات دینی و روحانیت که در روزنامهها و محافل عمومی و خصوصی اظهار میشد سبب شد تا به تدریج گروه کثیری از علمای مشروطهخواه دست از حمایت مشروطه برنداشته و در برابر آن شدیدا ایستادگی کنند و با افشاگریهای خود مردم را به انحراف آن آگاه سازند. این مخالفت زمانی جدی و آشکار شد که مجلس جهات تکمیل نظامنامه (قانون) اساسی، نوشتن متمم آن را آغاز کرد.
وی در پایان مقدمه به این نکته اشاره میکند که مشروطه را چه کسانی رهبری کردهاند؟ اگر مشروطه یک انقلاب دینی بود ناگزیر میبایست روحانیت رهبری آن را به دست داشته باشد. در مشروطیت، روحانیت بیاثر نبود. روحانیت جنبش ضد ظلم و استبداد را یاری داد و مشروطه را تایید کرد اما جهت انقلاب را علمای دین معین نکردند. آنها ظاهرا تامل نکرده بودند که حقیقت مشروطه چیست. اگر مشروطه میبایست به تدوین قانون اساسی یا اقتباس آن از قواعد ممالک غربی بینجامد بالطبع رهبران آن هم همان تنظیمکنندگان قانون اساسی و سیاستمداران ناتوان بودند نه علمایی که فقط برای حمایت از مردم و جلوگیری از ظلم، خواهان محدویت حکومت بودند.
ستارخان و باقرخان
ماهیت انقلاب مشروطیت فقط دینی نبود
در مورد مشروطیت و آنچه بر سرش آمد نه ستارخان و باقرخان تقصیر داشتند و نه علمایی که با مشروطه موافقت کرده بودند، مسئول بودند. اصلا اینکه مشروطه رهبران مشخص و معینی ندارد، بدان جهت است که انقلاب قدرتی نداشته است. نهالی را از جایی آوردند و با خون مردم آبیاری کردند و این نهال هرگز در خاک این دیار ریشه نگرفت و به همین جهت هر روز پژمردهتر شد تا اینکه وجود آن را هم لازم ندانستند و بیخ خشکشدهاش را درآوردند و دور انداختند. این مشروطه، دیگر درست مشروطه غربی بود و علمای اسلام نمیتوانستند رهبرش باشند؛ زیرا اقتضای چنین انقلابی جدایی سیاست از دیانت بود و روحانی اگر در سیاست وارد میشد، نمیتوانست بگوید که دیانت دخالت نداشته باشد. اگر روحانی وارد کار سیاست میشود، لاجرم دین را راهنما قرار میدهد، ولی ماهیت انقلاب مشروطیت نه فقط دینی نبود بلکه قدرت روحانیت را هم محدود کرد.
مشروطیت دو وجه داشته است: یکی وجه غربزدگی آنکه به دین ربطی نداشت و دیدیم که روشنفکران آن زمان هم که خود را معلمان آزادفکری میدانستند، یا آشکارا در مقابل دین ایستادند یا طریق نفاق پیش گرفتند و کوشیدند که مضامین بازگرفته از غرب را در قالب دین بریزند. از آنجا که این وجه مشروطیت، ریشه و عمق نداشت و ادب و فرهنگ ضعیف مشروطه بر تفکر مبتنی نبود، تاب نیاورد و به دیکتاتوری رضاخانی انجامید. انقلاب مشروطیت حتی انقلاب بورژوا-دموکراتیک نبود بلکه صورت ناقصالخلقه آن بود. زیرا اگر جدا انقلاب بورژوا- دموکراتیک بود میبایست که ضداستعمار هم باشد. اما وجه دیگر مشروطیت، قیام علیه ظلم و فشار و خفقان بود. مردم از ظلم شاه و درباریان و ارباب قدرت و ستم به جان آمده بودند. ولی برای دموکراسی به معنی اصطلاحی لفظ قیام نکردند، بلکه خواستند که عدالت حاکم شود.
چاپ بیست و ششم کتاب «تاریخ مشروطه ایران» نوشته احمد کسروی در 991 صفحه، شمارگان 1500 نسخه و بهای 50 هزار تومان از سوی موسسه انتشارات امیرکبیر منتشر شده است.
نظر شما