سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۷
درنگ نویسنده بر معنا باختگی آدم‌ها

«با شب یکشنبه» محمدرضا صفدری سومین مجموعه داستان محمدرض1ا صفدری به تازگی در نشر نیماژ منتشر شده است. احمد آرام از داستان نویسان مطرح معاصر یادداشتی بر این مجموعه نوشته است که دعوت خواننده به خواندن آن است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)_ احمد آرام : احساس می‌شود درشیوه داستان سرایی محمدرضا صفدری چرخشی اصولی روی داده ، و  سخت نویسی «من ببر نیستم ...» جایش را داده  به نثرهای منقطع کوتاه، ساده و دلنشین ، اما در عین حال عمیق و پُر از شَر و شورِ یک جنوبی عاصی، که گویا هنوز آن ببر زخم خورده را در خود نهان داشته است.

من صفدری را نویسنده‌ای می‌بینم فارغ از دگماتیسم ادبی، و سرشار از پیدا کردن راه‌های نوین داستانگویی ، که این خود برآمده از روحیه‌ای تجربه گراست. بدترین خطری که این روزها نویسندگان ما را تهدید می‌کند محبوس ماندن در موضوعات تکراری و افکار کهنه کلاسیک است، که من حیث المجموع محدودیتی دوزخی ایجاد می‌کند.

معلوم است که نویسنده از قلمرو همگانی بیرون پرتاب می‌شود ، و دیگر سخن اینکه رفتار نوشتاری‌اش نمی‌تواند تصویر و زبانی از زمان حال به دست بدهد . بی گمان، نویسنده ، در این چرخش نوشتاری، و حتا ژانری، او ما را در مقابل یک دنیای معناباخته  مملو از تکرارِ عبث وار خود قرار می‌دهد. و البته پیش از این در مجموعه داستان «سنگ و سایه» هم شاهد چنین اتفاقی بوده‌ایم. این تغییر جهت یک ژست انتلکتوئال نیست، بلکه نشان دهنده  عشق نویسنده به فضاهای معناباخته‌ای است که در همه کاراکترهای این کتاب موج می‌زند.



می‌توان گفت چنین اندیشه‌ای سرشار از قدرت و تشخص است. در داستان‌های این مجموعه جزییات به درون پیچیده‌ترین رفتارهای انسانی راه باز می‌کند تا آن تصاویر ناپیدایی که ،از درون به کنترل شخصیت مشغول است ، برملا نماید. از این طریق رفتار روانشناسانه ی آدم‌ها وارد آفریده‌ای ملموس و تأثیر گذار می‌شود :« چشمم می‌ماند به کشش انگشت‌های بالای سرم تا کم کم سایه  دست‌هایی را می‌دیدم که به روی دیوار می‌رفت و می‌آمد . چند شب از این سایه بازی گذشته بود که دیدم رخت‌هایم به هم ریخته ...»

صفدری در اغلب داستان‌هایش یک اتاقک کوچک نمایشی یا یک جعبه  « شهرفرنگ » قرار می‌دهد تا ما داستان‌های نمایشی را ببینیم. و این شیوه  دیدن که متکی به جهان نمایش است، از ذهنیت بصری‌اش به ما منتقل می گردد. حتا غیرمستقیم « آکسسوار » نمایشی خود را زیرکانه در قلمرو کُنش ها  می‌کارد ؛ و این توجه به اشیاء در داستان‌های مدرن کارایی فوق العاده‌ای از خود به جا می‌گذارد.

در این مجموعه 9 داستان وجود دارد که هفتای آن اسم دارند : «مردکلاه آبی»، «مصطمقوظ» ، «مَکمول» ، «کُرزَنگِرو»  ، «پرنده»، «باشب یکشنبه» و «سنگ سیاه »، و دوتای دیگر بی‌اسم‌اند.

شاید نویسنده این رخصت را به مخاطب داده است تا با احساس خودش داستان‌ها را نام گذاری کند. به هرصورت می‌توان گفت داستان «‌باشب یکشنبه‌» شریف‌ترین داستان این مجموعه است. نویسنده در این داستان ، علی رغم داستان‌های دیگر ،یک مکث طولانی را نهادینه می‌کند ، و مخاطب در این مکثِ سنگین سهیم می‌شود تا در یابد فضا و مکان چه گونه به شکل نهایی می‌رسد ، و این برخورد در خور اعتناست . داستان «با شب یک شنبه» ، داستان غم انگیزی است، درنگ نویسنده بر سرگردانی شخصیت فرودستی است که فراموشیِ ناشی از فقر او را به دردهای موروثی‌اش وصل می‌کند. می‌توان گفت در ژانر داستان کوتاه ، این داستان ، درخشنده‌ترین داستان این مجموعه است که معناباختگی انسان معاصر را مطرح می‌کند .

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ۱۲:۴۶ - ۱۳۹۶/۱۲/۰۱
    حتما می‌خوانمش
  • ۱۷:۱۸ - ۱۳۹۶/۱۲/۰۱
    والادمن دیگه طاقت فضاهای کند ایشان را ندارم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط