«مکتبهای ادبی» نوشته علی تسلیمی که به تازگی از سوی انتشارات کتاب آمه راهی بازار کتاب شده است، پژوهشی است جامع درباره مکتبهای ادبی در جهان، که باتوجه به جدیدترین نظریات این حوزه به روزرسانی شده است.
آنگونه که مولف در مقدمه کتاب ذکر کرده این کار درباره نویسندگان و شاعران ایرانی نیز صورت گرفته که البته برای ادبیات ایران وضعیت متفاوت است. چون ممکن است یک نویسنده ایرانی با همه مکتبهای ادبی گذشته و حالش یک جا آشنا بوده باشد و از همه یا بسیاری از شگردهایشان در آثار خود و حتی در یک اثر بهره برده باشد، بنابر این با انتخاب آثار وی میتوانیم متون ایرانی را نمونهوار بررسی کنیم و افزون بر آن، نشان دهیم که مکتبهای ادبی به آخرهای راه خود رسیدهاند، زیرا جنبشها و مکتبها تکراری یا باهم ادغام شدهاند. در این صورت مکتب ادبی دیگر چون گذشته نظریهای برای نوشتن نیست، بلکه برای خواندن میشود.
مولف این کتاب معتقد است اساسا، مکتب ادبی نظریه یا بیانیهای برای نوشتن اثر ادبی، و نقد ادبی نظریهای برای خواندن و بررسی آن است. مثلا آنان که رمانتیسم را در مکتبهای ادبی پدید آوردند، تلاش میکردند که گونه نوشتن شعر، داستان و نمایشنامه را تغییر دهند تا کلاسیسیسم را از میان بردارند. این نظریه برای نوشتن بود، اما امروزه دیگر برای نوشتن نیست و کسی تنها برپایه رمانتیسم سده 18 و 19 شعر نمیگوید.
در بخشی دیگر تسلیمی به نظریه پسامدرنیسم اشاره میکند و اینکه از آغاز نظریهای برای نقد ادبی بود و بعدها نظریهای برای نوشتن اثر ادبی شد. او اشاره میکند که از همینرو، پسامدرنیسم هم در نقد و هم در مکتبهای ادبی، جا خوش کرده است. در اروپای پس از پسامدرنیسم مکتب یا اثر ویژهای پدید نیامده که شکل نوین و گاه ترکیبی جنبشها و مکتبهای گذشته نباشد.
در این کتاب همچنین این نظریه مطرح شده که رمانهای روانشناختی و رئالیستی نو میتوانند ویژگیهای چند مکتب را داشته باشند. بنابراین دیگر نباید از دیدگاه یک نظریه مکتب ادبی به آن نگریست. همین که میتوان یک متن را از دیدگاه چند نظریه مکتبهای ادبی خواند، نظریه مکتب به نظریه نقد تغییر ماهیت میدهد؛ به زبان دیگر نظریههای مکتب ادبی بیشتر جنبه خوانشی به خود میگیرد. برای نمونه، یک اثر اگزیستانسیالیستی و حتی سوررئالیستی معاصر، ظرفیت برخی از خوانشهای رئالیستی را پیدا میکند.
کتاب «مکتبهای ادبی» از شش فصل تشکیل شده است:
فصل نخست؛ کلاسیسیسم
کلاسیسیسم مکتب ادبی نظریه یا بیانیهای برای نوشتن اثر ادبی محور مکتبهایی چون ناکلاسیک، مسیحی، گوتیک، رنسانس، باروک، نوکلاسیک و روشنگری است. ناکلاسیک مانند کلاسیک سنتی است، اما پایههای کلاسیسیسم را با سازوکارهای ریشخند، نقیضه و عامیانهسازی سست میکند. ادبیات مسیحی و گوتیک به جای ارزشهای اسطورهای کلاسیک به ارزشهای مذهبی نظر میکند و تفاوت آشکار ندانی با آن ندارد. رنسانس و اومانیسم زمینهای برای دوری کردن از ارزشهای مسیحی است. باروک دوباره به مسیحیت بازمیگردد و در برابر رنسانس مقاومت میکند و نوکلاسیسیسم نیز از آنسو ارزشهای کلاسیک و رنسانس را بازمیآفریند. روشنگری زمینهای برای گذار به مکتب رمانتیک است.
فصل دوم؛ رمانتیسم
رمانتیسم بنیاد کار است. رمانتیسم با اینکه در برابر کلاسیسیسم با مذهب میانه خوبی پیدا میکند، از روشنگری بیبهره نیست، اما تعالیگرایی که بیش از همه، وامدار رمانتیسم اوست، تلاش بیشتری در معناگرایی دارد. داستان و رمان گوتیک نیز همسو با رمانتیسم است. مکتب پارناسی متأثر از رمانتیسم اما از جنبههایی رودرروی آن میایستد تا هنر را در خدمت هنر بگیرد، نه انسان که آرمان رمانتیسم است. این جبنش در زمان خودکاری از پیش نمیبرد، زیرا پس از آن رئالیسم از راه میرسد.
فصل سوم؛ رئالیسم
رئالیسم مرکزیت مییابد و رئالیسم انتقادی، سوسیالیستی، وهمی و ناتورالیسم را در برمیگیرد. ناتورالیسم که خود را مخالف رئالیسم میداند، حتی از رئالیسم وهمی به رئالیسم نزدیکتر است، زیرا رئالیسم وهمی کمتر از آن به جنبههای اجتماعی و طبقاتی نظر دارد. رئالیسم وهمی گامی است در روانشناختیتر شدن رئالیسم و گاه سبب میشود که مکتبهای بعدی بیشتر به فردیت انسان توجه کنند. ناتورالیسم نیز با توجه به طبیعت انسان زمینههای امپرسیونیسم را فراهم میکند، زیرا امپرسیونیسم، نگرشی به طبیعت با پیشفرضهای طبیعت انسانی و دخالت نسبی او دارد.
فصل چهارم؛ سمبولیسم
سمبولیسم در محور است و پیرامون آن انحطاط، امپرسیونیسم، اکسپرسیونیسم، ایماژیسم، ناتورالیسم و کوبیسم قرار میگیرند. انحطاط آغاز از میان بردن ارزشهای مذهبی، اخلاقی و ادبی گذشته است که ریشه در ناتورالیسم دارد. امپرسیونیسم نمادهای ذهنی غیرفعالی را به طبیعت و انسان فرافکنی میکند، اما اکسپرسیونیسم نمادهای ذهنی فعالی را برونافکنی میکند، تا آنجا که با این نمادها حقیقتی برتر میآفریند و تأثیر بنیادی بر همه مکتبهای پوچگرای بعدی میگذارد. ایماژیسم و کوبیسم کموبیش به شکل رو میکنند. مجموعه شکل ادبی و محتواهای پوچی در این روزگار بر سوررئالیسم اثر میگذارد؛ اکسپرسیونیسم ادبیات را دگرگون میکند، اما کوبیسم مایه گذار و گسست است.
فصل پنجم، سوررئالیسم
دادا را بهعنوان مرحلهگذاری دیگر پیش از خود دارد و پس از آن در رئالیسم جادویی به اوج خود میرسد و شاید این اوج بهخاطر داستانیتر بودن رئالیسم جادویی در برابر سوررئالیسم باشد. رئالیسم جادویی متأثر از سوررئالیسم است، اما بهخاطر گرایشهای انسانیتر خود تآثیرگذارتر از آن هب نظر میرسد. علت دیگر کمرنگتر شدن سوررئالیسم، گرایش غالب صاحبنظرانشان به شعر است. شعر مرز نمیشناسد و بهسادگی به سوررئالیسم بدل میشود. برای نمونه شعر رمانتیک با اندکی دستکاری سوررئالیستی میشود، به ویژه اگر در روزگار سوررئالیستی سروده شود.
فصل ششم، ابسوردیسم
به گونههای متفاوت در اگزیستانسیالیسم، تئاتر نو، رمان نو، موج نو و پسامدرنیسم نشان داده میشود. پوچی در اگزیستانسیالیسم سبب نمیشود که انسان به نومیدی و بی هدفی برسد، اما در تئاتر و رمان نو میرسد. بی ةدفی حتی در فرم اثر و ساختارشکنی آن خودنمایی میکند. پسامدرنیسم نیز در فرم خود همینگونه است، با این تفاوت که تعمد ساختارشکنانهاش را در متن نشان میدهد و مستقیم یا نیمه مستقیم فراداستان را محرو کار خود میکند.
کتاب «پژوهشی انتقادی کاربردی در مکتبهای ادبی» نوشته علی تسلیمی به تازگی از سوی انتشارات کتاب آمه در 503صفحه راهی بازار کتاب شده است.
نظر شما