روزنامه گاردین به تازگی مصاحبهای کتابی با حنیف قریشی، نویسنده انگلیسی-پاکستانی داشته که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم.
شاید برایتان جالب باشد که بدانید نویسندهای از تبار و فرهنگ شرقی که آثار بسیاری از او مانند «جسد»، «نزدیکی» و مجموعه داستان «عشق در زمان غم» به زبانهای مختلف ترجمه و منتشر شده، سلیقه کتابیاش چگونه است؛ کدام کتابها بر او تاثیر گذاشتهاند، او را خندانده و یا به گریه واداشتهاند.
گاردین به تازگی مصاحبههای کوتاه با نویسندگان مطرح درباره کتاب انجام داده و این بار حنیف قریشی سلایق خود را درباره کتاب مطرح کرده که در زیر میخوانیم.
- کتابی که در حال حاضر در حال خواندن آن هستید؟
«عصر خشونت» پانکاج میشرا. میشرا در این کتاب، فلسفه موجود در کتاب «تبارشناسی اخلاق» نیچه را برای کمک به درک این موضوع که چرا این روزها همه تا اینحد خشمگین و ناراضی هستند به کار میبرد. در واقع او تئوری خوبی در این کتاب در پیش گرفته؛ همان دیدگاه نیچهوار از خشونت؛ خشم مردمی که کنار گذاشته میشوند.
- کتابهایی که زندگی شما را تغییر دادند؟
«آتش بعدی» از جیمز بالدوین. زمانی که یک نوجوان بودم با عقبهای چند نژادی، همواره با موضوعات نژاد و هویت درگیر بودم. بالدوین در این کتاب همه اینها را به سیاستهای نژادی زمانهاش پیوند داده است. این کتاب ایدهای درباره چیزی که مینویسم به من داد.
- کتابی که آرزو داشتید شما آن را نوشته بودید؟
مجموعه شعر «فردریک سیدل» این شعرها همیشه مرا به خنده و حرکت وا میدارند. هرچه سن و سالم بیشتر شده، بیشتر به خواندن شعر علاقهمند شدهام.
- کتابهایی که بر سبک نوشتاری شما بیشترین تاثیر را داشته؟
«در جاده» جک کرواک. زمانی که نوجوان بودم و این کتاب را در اتاق خوابم در بروملی میخواندم و فکر میکردم که این کتابی است مختص به زمانه حال که میراثی از استقرار پس از جنگ بر جای گذاشته و دنیای جدیدی ساخته است. کتاب الهام بخشی برای من بود.
- کتابی که قدرش دانسته نشده است؟
تازگیها در یک کتابفروشی که کتابهای دست دوم برای فروش گذاشته به کتابی درخشان از ژرژ سیمنون تحت عنوان «قطار» برخوردم که درباره مردی بود که به خاطر ارتباطش با زنی که در شروع جنگ در قطار ملاقات کرده بود از سوی خانوادهاش در بلژیک رانده میشود. این کتاب درباره خرابی جنگ و امکان عشق است. مردم سیمنون را نویسندهای کلیشهای و تکراری میخوانند اما به اعتقاد من او به اندازه آلبر کامو خوب است.
- کتابی که ذهنیت شما را تغییر داد؟
کتاب «پژوهشهای فلسفی» از لودویک ویتگنشتاین. با خواندن این کتاب، شروع به درک این موضوع کردم که زبان تصویری منطقی از جهان به عنوان یک سیستم درون خودش نیست. این کتاب حسابی ذهنم را مشغول کرد.
- کتابی که شما را به گریه انداخت؟
کتاب «یک مرگ در خانواده» نوشته کارل اووه ناسگارد. این کتاب زندگینامهای درباره خود نویسنده و برادرش است که خانه پدریشان را از آلودگیها تمیز میکنند که در واقع توصیفی زیبا و موثر از فردی است که باید برای کسی سوگواری کند که دوستش نداشته است و با او مهربان نبوده است.
- آخرین کتابی که شما را به خنده انداخت؟
شما اغلب عصرها میتوانید مرا در حالتی بیابید که بر روی تختم دراز کشیده و کتابی از ژیجیوودهاس را در دست گرفتهام و ازخنده ریسه میروم.
- کتابی که از نخواندش احساس شرم میکنید؟
تابه حال از جین آستین کتابی نخواندهام. شرم بزرگی برایم است. توضیحش برایم دشوار است. همیشه احساس میکردم که کتابهایش مخصوص دخترها نوشته شده گرچه توسط گروه کثیری از مردم چه زن و چه مرد تحسین شده است.
- کتابی که خواندش برای شما راحت بود؟
کتاب های جین ریس. اگرچه کتابهای او اغلب تاریک و به نوعی دلهره آورند؛ اما من همیشه نثر او را تحسین کردهام. داستانهایی خاطرهانگیز و رمانهایی که در آنها دختری با لباسهای مندرس و رنگ و رو رفته در اطراف کافههای پاریس گشت میزند و با غریبهها گپ میزند.
نظر شما