جمعه ۲۴ فروردین ۱۳۹۷ - ۱۹:۱۵
شارح نهج‌البلاغه به زبانی ساده و همه‌فهم

مسعود سينايی‌فر، نويسنده و منتقد، در یادداشتی ضمن پاسداشت مقام علمی و گرامی داشتن یاد و خاطره مرحوم دکتر محمدباقر کتابی، بر درک ارزش و سرمایه وجودی بزرگان علم. فرهنگ و ادب کشور در زمان حیات‌شان تاکید کرد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- مسعود سينايی‌فر، نويسنده و منتقد: بايد دوباره به روزنامه تسليتی بفرستيم؟! نمی‌شود قبل از اين‌كه اعلان تسليت‌مان را آماده كنيم، ياد و خاطره بزرگان ادبمان را در زمان حياتشان و بهبودشان زنده نگه داريم، ..؟! ديروز خبر مرگ دكتر محمدباقر كتابی از سلف بزرگان ادبيات و فرهنگ اصفهان را شنيدم. دوباره افسوسم صد چندان شد كه اين مرد بزرگ، چقدر كم در زمان حياتش قدر ديد و كمتر از او ياد شد! مدتی زيادي از مرگ ديگر استاد بزرگ ادبيات ايران و اصفهان، جمشيد مظاهری نگذشته است كه در سوگ عزيز ديگری بايد بنشينيم! دو استادی كه از سلف و شاگردانِ اديبان بزرگ نسل اول سده خورشيدی هستند، شاگردان ابوالفضل همائی، حاج رحیم ارباب، دكتر زرين‌كوب، دكتر خانلری و ديگر استادان ادب و حوزه و دانشگاه اصفهان.  همين استاد بزرگ، يكی از كتب ارزنده‌اش با عنوان «رجال اصفهان»، در زمینه بزرگداشت همان اساتيد گمنام و معرفی‌شان به نسل معاصر به نگارش درآمد.

سؤال اساسی كه هميشه ذهنم را حساس كرده اين است، با اين‌كه اين بزرگان، حامل اخلاق و ادب گذشته به شاگردانشان بودند؛ اين اخلاق و ادب چرا در اين زمان كه در آن قرار داريم، كمتر منجر به همدلی شده است؟ اولين ركن اين همدلی اين است كه همان شاگردان و جامعه ادبی چطور در فراموشی به‌سر می‌برند و اين بزرگان، در سكوت و بی‌خبری از دنيا می‌روند و بعد از مرگشان افسوس می‌خوريم كه وااسفا، اين بزرگان از دست شدند.


(محمدباقر کتابی و مرحوم فخرالدین کلباسی در جمع دانش‌آموزان مدرسه سعدی)

بارها پيشنهاد برگزاری شب بزرگان ادب و فرهنگ (حداقل استان اصفهان) را داده‌ام كه هر جای كشور باشند، در زمان حياتشان. بزرگداشتی برايشان بگيريم .. مانند نسل اول و دوم ادبيات كلاسيک و معاصر اصفهان و ايران: ضياء موحد؛ شاعر گرانقدر، منوچهر بديعی؛ مترجم توانا و شريف، محمد كلباسی نازنين، احمد گلشيری؛ مترجم فروتن و توانا، احمد اخوت كه تلاش زيادی برای معرفی درست ادبيات جهان كرده است، محمدرحيم اخوت؛ رمان‌نويس بزرگ معاصر، يونس تراكمه؛ داستان‌نويس قدرناديده، دكتر نوريان؛ گنجينه بزرگ ادب كلاسيک ايران، دكتر بهراميان و خيلی بزرگان حتی بانوان نويسنده و هنرمند كه هنوز زنده‌اند و كمتر بدان‌ها توجه شده و فقط آن‌ها را زينت‌المجالس برنامه‌های فرهنگی دولتی يا محلی كرده‌ايم.

خطاب اولم با خود جامعه ادبی است كه درباره وجوه كاری اين بزرگان نقد و نظری نمی‌نويسیم و اگر می‌نويسیم بازتاب و بازخوردی ندارد؛ كه تنها توجه‌مان به بزرگان درجه يكمان (فردوسي و حافظ و سعدي....) نباشد كه امروز با شرايط ادبی پرتكثر، نگاهی جديد درباره آن‌ها نكرده‌ايم!! يا اگر متفكران بزرگی داشتيم و داريم، مانند داريوش شايگان، توجه‌شان جلب بيرون و فرهنگ ديگری شده كه وقتی رامين جهانبگلو از اين توجه و نوشتن به زبان فرانسه را می‌پرسد، ايشان واقع‌بينانه و البته رندانه می‌گويند چون در زبان فرانسه مخاطب بيشتری دارم.( هر چند مرگ شايگان بزرگ، توجه بيشتر جامعه كتابخوان و پی‌جو را به آثار ايشان افزون كرده است.) فرانسويان فقط برای يک رمان بزرگ از مارسل پروست، بيش از هزار كتاب و مقاله و شرح نوشته‌اند كه آخرينشان را مرحوم شايگان نوشت. ما چه كرده‌ايم؟ يا كم كار كرده‌ايم!!


(مرحوم کتابی در زمان دانشجویی در دانشگاه تهران) 

خطاب دومم به مديران فرهنگی استان و كشور است! چقدر قدر بزرگانمان را می‌دانیم و چرابه آن‌ةا نگاهی كليشه‌ای داريم و فقط بعضی‌ها را بزرگ می‌كنيم و نگاهی خودی و غيرخودی داريم؟! يا نگاهي فراگير نداريم و براساس سياست‌های فرهنگی، بعضی را كه با ايشان همراهند بزرگ می‌كنند و به ظاهر بر صدر می‌نشانند؟

دكتر محمدباقر كتابی، از سلفِ دانشمندان اوايل قرن حاضر بودند و ذووجهين. هم به ادب فارسی مسلط و هم به ادبيات عرب. هم حقوق می‌شناختند و هم عرفان و كلام و فلسفه غربی و اينجايي. بسيار ذهني فراگير داشته و اين دانش را با ادبيات عامه تركيب كرده بودند. فراگيري دانش را همزمان هم به شكلی سنتی در خانواده‌ای همه اهل علم آغاز كردند و هم به آموزش مدرن دست يازيدند. بسيار شوخ و مهربان بودند و نگاه منتقدانه‌شان را با زبانی طنز بيان می‌كردند. شارح نهج‌البلاغه به زبانی ساده و همه‌فهم بودند و در آموزش همين رويه را داشتند. در عين دانشی فراگير، آن را ساده کرده و به دانش‌آموز و دانشجو منتقل می‌كردند.

كافی است نگاهی به زندگی‌نامه خودنوشت ايشان در سايت شخصی‌شان بيندازيد و اين فراگيری را ببينيد. نگارنده خود چهار سال محضر اين استاد گرانمايه را درک كردم و از ايشان فراوان ياد گرفتم. هم ادب و هم اخلاق را و هم اين‌كه، خشک و رسمی با دانشجو و دانش‌آموز برخورد نكنم... ايشان بسيار زياد در حين درس مصداق‌هايی هم از ادبيات عامه می‌آوردند و با چاشنی طنز درس خشک را جذاب می‌كردند...كه تفسيرشان از مثنوی به گونه و شكل و ساختار مثنوی بود كه تركيب روايی مثنوی ارجاع به دانش و فولک و جامعه‌شناسی و روانشناسی توأمان است.


(محمدباقر کتابی در دانشگاه تهران 1335)

ايشان همه وجوه شعر را تفسير می‌كردند و به مسائل روز هم بي‌اعتنا نبودند؛ اما هميشه با چاشنی طنز و به همين خاطر رغبت دانشجويان به كلاس‌های‌شان فراوان بود و كسی از درس و كلاس زنده‌ياد گريزان نبود.

يادش گرامی كه معرفی آثار ايشان وقت و حوصله و شادي می‌خواهد كه تازه يک روزی است كه در غم از دست دادن ايشانيم ..اما كاش ديگر به روزنامه عرض تسليتی نفرستيم و بزرگداشت اين بزرگان را با گرمی وجودشان به شادی بنشينيم.    

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها