مریم حسینی، استاد زبان و ادبیات فارسی میگوید: مطالعات فرهنگی امروز گوی سبقت را از انواع نقد ربوده و جلو افتاده که دلیل آن هم خیلی روشن است، چرا که مطالعات فرهنگی در حقیقت مجموعه رویکردهای نقدی در روزگار و همه آن چیزهایی است که از گذشته تا به امروز بوده است.
به نظر شما از دو رویکرد و گروه دانشجویان و فارغالتحصیلان نقد ادبی که نتیجه تحصیلات دانشگاهی و آکادمیک هستند و ناقدان ادبی که پرورش یافته کارگاههای نقد و داستاننویسی هستند و نقد را به صورت شرکت در کارگاههای مرتبط یاد گرفتهاند، کدام یک اولویت بیشتری برای ورود به حوزه نقد ادبیات معاصر را دارند؟
اولا اینکه من اصلا تقسیمبندی شما را نمیپذیرم. یعنی من اعتقادی به این فاصلهای که شما بین نقد کارگاهی و نقد دانشگاهی گذاشتید، ندارم و اصلا نمیدانم درست است یا خیر. چون الان نقد کارگاهی را هم همکاران دانشگاهی ما انجام میدهند. مثلا بر فرض در همین انجمن نقد ادبی ایران، کارگاههای زیادی برگزار میکنیم که همکاران من نظیر دکتر شهیری، دکتر حری، روایتشناسی و نشانهشناسی را آموزش میدهند، یا دکتر نجومیان و دکتر پاینده کلاس برگزار میکنند. بنابراین این کارگاهها هم به طریقی دانشگاهی است و من برخلاف پرسش شما اصلا این دو را هم جدا نمیبینم.
اما اگر پرسش خود را اینگونه تغییر دهید که ما دو نوع رویکرد نقدی داریم، یکی آن گروهی که خارج از دانشگاه هستند و فعالیتهایی در حوزه نقد و نقد ادبی انجام میدهند، یعنی نقدهای ژورنالیستی که در روزنامهها و مجلات و امثال اینها نوشته میشود، یا آنهایی که داخل دانشگاه هستند که به این طریق قابل تقسیمبندی هستند. اینجا این دو نوع نقد متفاوت هستند، اما به اینکه کدام یک بر دیگری برتری دارد، پاسخ کلی نمیتوان داد و باید موردی بررسی کرد. چون چه بسیار نقدهای بیرون دانشگاهی که افراد آکادمیک و غیر دانشگاهی انجام میدهند و قابل ستایش است و چه بسیار هم نقدهایی که ممکن است آکادمیک و دانشگاهی باشد، ولی ارزش نداشته باشد. بنابراین باید مورد به مورد پیش رفت و به طور کلی نمیتوان پاسخ داد که کدام بر دیگری برتری دارد، فقط میتوانم بگویم که هر دو گروه و حرکت قابل احترامند.
منتقد ادبی، صرف اینکه باید بر ادبیات تسلط داشته باشد، کافی است؟ یا نیاز به اشراف به حوزههای دیگری هم دارد. به عبارت دیگر یک ناقد ادبی باید به چه حوزههایی تسلط داشته باشد تا بتواند یک نقد کارآمد انجام دهد؟
اصلا منتقد ادبی کسی است که بایستی به حوزههای مختلفی وارد شود و رویکردهای مختلفی را ببیند و داشته باشد. یک عده از منتقدان کسانی هستند که روی زبان کار میکنند، تسلطشان خود زبان و زبانشناسی است و تلاش میکنند که با خود متن روبهرو شوند، که نقدهای اخیر و نقدهای زبانشناسی از این نوع است، اما بیشتر نقدهایی که در حال حاضر وجود دارد، نقدهایی با رویکردهایی نظیر نقدهای جامعهشناسی، روانکاوی، فمنیستی، پسااستعماری و... است. که هر کسی که وارد هر کدام از این نقدها میشود باید آن حوزه را بداند و بشناسد و بعد وارد آن شود، تا بتواند نقد کند. یعنی اگر نقد جامعهشناسی انجام میدهد، قطعا باید مبانی جامعهشناسی را بداند. اگر نقد روانکاوی انجام میدهد، باید از روانکاوی عصر آگاه باشد و نظریات فروید، یونگ، لاکان و آدلر را بداند تا بتواند این نقد را انجام دهد.
وضعیت نقد ادبی حال حاضر را چگونه میبینید؟
به هر حال نقدهای خوبی هم صورت گرفته است و نمیتوان این را راحت رد کرد؛ چون خیلی از منتقدان کارهای بسیار خوبی انجام دادهاند که قابل ستایش است. نمیتوانم بگویم که این کار به خوبی و به نحو احسن انجام شده است، ولی تلاشهایی صورت گرفته و کارهایی انجام شده است.
در صحبتی که با یکی از اساتید دانشگاهی داشتیم، ایشان یک آماری به ما دادند که 70 درصد پایاننامههای دانشجویی روی ادبیات معاصر انجام میشود. به نظر شما که به عنوان یک استاد ادبیات در دانشگاه حضور دارید و از نزدیک با این مسائل روبه رو هستید آیا این درصد از پژوهش روی ادبیات معاصر صورت میگیرد یا خیر؟
اولا اینکه ادبیات معاصر باشد یا خیر یک سوال است، برای اینکه وقتی دانشگاههای ما سالها معطوف به ادبیات کلاسیک بودند، طبیعی است که دانشجویان حال حاضر دوست دارند که ادبیات دوره خودشان را بخوانند و مطالعه کنند، بنابراین درست است و باید ادبیات معاصر مطالعه شود، یعنی همان 70 درصد خوب است و ما هم از آن استقبال میکنیم. اما اینکه این نقدها ره به جایی میبرد یا خیر؟ امر دومی است که به استادان این رسالهها و پایاننامهها و رویکردها و مطالعات آنان بستگی دارد. بعضی از استادان خودشان صاحبنظرند و میتوانند هدایت کنند، اما بعضیها هم نمیتوانند و خیلی از آنها هم اصلا بیارزش هستند. یعنی همه این انواع را در پژوهشها و رسالهها داریم.
این طور که به نظر میرسد، در ایران هنوز هم از نقدهایی نظیر نقد روانکاوانه و... که در دنیا منسوخ شدهاند برای نقد استفاده میشود. به نظر شما کدام نوع نقد برای نقد ادبیات ایران در حال حاضر مناسب است؟
اولا که چیزی تحت عنوان منسوخ شدن نقد روانکاوانه به آن مفهوم نداریم و به نظر من تا ادبیات هست، نقد روانکاوی هم هست، برای اینکه ادبیات درواقع همان مجرای ذهن و ضمیر هنرمند است و بهترین روش برای خواندن آن ذهن و ضمیر هم نقد روانکاوی است. اما در اینکه آن روشها منسوخ شده و به جای آن یک نقد نوینی جایگزین شده است، حرفی نیست. درباره اینکه امروز کدام نوع نقد حرف اول را میزند، به نظرم میرسد که مطالعات فرهنگی گوی سبقت را از انواع نقد ربوده و جلو افتاده که دلیل آن هم خیلی روشن است، چرا که مطالعات فرهنگی در حقیقت مجموعه رویکردهای نقدی در روزگار و همه آن چیزهایی است که از گذشته تا به امروز بوده است.
در رابطه با نقد شعر هم بگویید که وضعیت را چگونه میبینید و آیا نقد درست و مناسبی از شعر معاصر صورت گرفته است؟
من فقط راجع به داستان صحبت نکردم. آنچه که گفته شد هم راجع به شعر و هم در حوزه داستان بود. ما نقدهای قابل تقدیری بر شعر داریم. دو کتاب خیلی خوب داریم که بیست سال پیش تقی پورنامداریان بر شعر نیما و بر شعر شاملو به نامهای «سفر در مه» و «خانهام ابری است» نوشته است که دو تا ازبهترین کتابهای نقد شعر معاصر و امروز ماست و گمان هم نمیکنم که بشود شبیه آن را پیدا کرد. حتی کمتر شبیه آن در حوزه ادبیات داستانی نگاشته شده است. اتفاقا شعر حوزهای بوده که منتقدان بیشتری به آن رو کردهاند و نتایج خوبی هم داشتهاند.
نظر شما