سه‌شنبه ۱ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۴:۲۵
فلسفه‌ورزی پس از ملاصدرا در ایران تداوم یافت

مجید فلاح پور می‌گوید: بعد از ملاصدرا مباحث فلسفی اگرچه در میان اهل سنت ادامه نیافت اما در ایران شیعی به ویژه بعد از دوره صفویه نه‌تنها متوقف نشد بلکه تکامل یافت. بنابراین با این فرض اساسا توقف فلسفه‌ورزی به‌دلیل وجود افکار ملاصدرا محلی از اعراب ندارد چراکه ما می‌بینیم در کشورهایی مانند هند، چین، پاکستان و ... که تفکر ملاصدرا رواج یافته فلسفه‌ورزی ادامه پیدا کرده است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی معروف به مُلاصَدرا و صدرالمتألهین (درگذشته ۱۰۴۵ قمری)، متأله و فیلسوف شیعه ایرانی سده یازدهم هجری قمری و بنیان‌گذار حکمت متعالیه است. کارهای او را می‌توان نمایش‌دهنده نوعی تلفیق از هزار سال تفکر و اندیشه اسلامی پیش از زمان او به حساب آورد. آثار ملاصدرا را بیش از پنجاه اثر دانسته‌اند که آن‌ها را بر حسب نوع تفکر موجود در پس هر یک، می‌توان در دو دسته اصلی علوم نقلی و علوم عقلی جای داد. یکم خرداد هر سال با بزرگداشت نام این فیلسوف مزین شده است. 

با مجید فلاح‌پور که کتابش با عنوان «مبانی، اصول و روش تفسیری ملاصدرا» در پنجمین دوره جشنواره فارابی نیز برگزیده شده درباره این فیلسوف گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

ـ برخی معتقدند ملاصدرا با آمیختن عرفان و فلسفه راه را برای فلسفه‌ورزی در جهان اسلام بسته است و لذا فلسفه‌ورزی پس از ابن‌رشد متوقف شده است نظر شما در این باره چیست؟

اگر فلسفه به معنای غربی آن را در نظر بگیریم به این معنی که قرار است در دستگاه فلسفه غرب تنها مباحث مرتبط با عقل خالص بیان شود از این دیدگاه می‌توان تا حدی در این نظر تامل کرد چراکه ابن‌رشد و پس از آن بوعلی سینا عمدتا مباحث عقلی را مطرح کردند اگرچه باز تا حدی در افکار این دو رگه‌هایی از فکر عرفانی را می‌توان دید. اما ملاصدرا با تاسی از سهروردی که فیلسوف بزرگی است و گرایش به استدلال عقلی و تهذیب نفس را به یکدیگر داشت حکمت متعالیه را مطرح کرد و مباحث سهروردی را تکامل بخشد.

موضوع دیگر این است که در عمل باید دید که بعد از ملاصدرا آیا بحث‌های فلسفی در جهان اسلام به ویژه ایران شیعی پیگیری شد؟ در پاسخ باید گفت که بعد از ملاصدرا مباحث فلسفی اگرچه در میان اهل سنت ادامه نیافت اما در ایران شیعی به ویژه بعد از دوره صفویه نه‌تنها متوقف نشد بلکه تکامل یافت. بنابراین با این فرض اساسا توقف فلسفه‌ورزی به‌دلیل وجود افکار ملاصدرا محلی از اعراب ندارد چراکه ما می‌بینیم در کشورهایی مانند هند، چین، پاکستان و ... که تفکر ملاصدرا رواج یافته فلسفه‌ورزی ادامه پیدا کرده است.

در جهان اهل سنت نیز به دلیل آنکه تفکر غزالی با توجه به نگاه تحریمی‌اش نسبت به فلسفه رواج داشت فلسفه‌ورزی ادامه نیافت و به‌طور مثال در کشورهای خاورمیانه اهل‌سنت مانند عراق، سوریه و عربستان با توجه به ضعیف‌بودن گرایش فلسفه در آن‌ها و نیز وجود وهابیت فلسفه‌ورزی تا حدی ادامه نیافت. اما در ایران که مهد تفکر صدرایی است تفکر فلسفی در کنار مباحث عرفانی طرح شد و بعد از ملاصدرا پیروان او به جد فلسفه صدرایی را تداوم بخشیدند.

شهید مطهری، علامه طباطبایی، آیت‌الله جوادی آملی از کسانی بودند که ادامه‌دهنده حکمت متعالیه شدند بنابراین صرف این اظهارنظر اگر فلسفه‌ورزی را تنها استدلال و عقل بگیریم ممکن است این شائبه به وجود بیاید اما در غیر این صورت نمی‌توان این گزاره را مطرح کرد. از سوی دیگر علامه طباطبایی که متاثر از حکمت متعالیه است در کتاب‌های خود مباحث عرفانی را از مباحث عقلی تفکیک می‌کند با این وجود ما او را حکیم صدرایی می‌دانیم.
 
 
ـ یکی از نقاطی که مورد مداقه فیلسوفان قدیم بوده بحث طبیعیات و ممزوجات است. یکی از گزاره‌هایی که نسبت به ملاصدرا بیان می‌شود به ویژه از سوی مکتب تفکیکی‌ها این است که فلسفه او با علم جدید سازگاری ندارد در این باره چه نظری دارید؟

ملاصدرا تا حد بسیاری طبیعیات را از فلسفه الهیات جدا کرد این در حالی است که در دوره ابن‌سینا فلسفه شامل علوم غیرنقلی می‌شد اما فلسفه‌ای که ملاصدرا به کار می‌برد در بحث طبیعیات، زیست‌شناسی و ... وارد نمی‌شود و لذا خود ملاصدرا به لحاظ موضوعی نمی‌خواهد مباحث فلسفی را به الهیات ببرد به همین دلیل این دو را از هم تفکیک می‌کند و در کتاب‌هایش هم چنین موضوعی هویداست. او عمدتاً به بحث‌های فلسفی اعم از الهیات به معنای اعم و خاص آن می‌پردازد.
 
ـ آیا ملاصدرا از تفکیک بین این دو موضوع هدفی را دنبال می‌کرده یا اینکه تحت تاثیر شرایط اجتماعی و محیطی آن زمان به چنین تفکیکی رسیده است؟

به‌هرحال ملاصدرا براساس اطلاعاتی که داریم مسافرتی به غرب نداشته و آن زمان نیز مقارن با اوایل رنسانس و دوره دکارت است بنابراین علوم مختلف پیدا نشده و شاید بتوان گفت اخبار و اطلاعاتی از غرب به او در این زمینه رسیده باشد اما آنچه که مشخص است او مواجهه مستقیمی با اروپا و حتی آسیای صغیر نداشته است بنابراین این تفکیک به تیزهوشی او برمی‌گردد. ملاصدرا اگرچه در اوایل بحث طبیعیات را مطرح می‌کند اما در زمان پختگی خود این مباحث را از فلسفه جدا می‌کند. علامه طباطبایی بعدها این تفکیک را تکمیل می‌کند اگرچه ما می‌بینیم که به‌طور مثال ملاهادی سبزواری در منظومه حکمت خود بحث طبیعیات را مطرح می‌کند اما علامه طباطبایی به سبب زمینه‌سازی پیشین ملاصدرا به صورت کامل فلسفه اعم و اخص را جدا کرده است.
 
ـ اساسا جدی‌ترین انتقادی که می‌توان به افکار و اندیشه‌های ملاصدرا وارد کرد چیست؟

آمیختن فلسفه و عرفان اصلی‌ترین انتقادی است که به او مطرح می‌شود با این وجود اگر با دید استدلالی صرف نگاه کنیم این انتقاد از جهتی نقطه قوت ملاصدرا است. چون فلسفه و عرفان در روش صدرا بسیار به هم نزدیک است و اگرچه در دیدگاه ابن‌عربی بحث وحدت و اصالت وجود به اوج می‌رسد اما در مباحث ملاصدرا نکاتی هست که در آثار ابن‌عربی دیده نمی‌شود. از سوی دیگر اگرچه علامه طباطبایی از لحاظ موضوعی را عرفان را خارج می‌کند در استدلال نمی‌تواند عملا این کار را انجام دهد و عناوین مباحث عرفانی مانند وحدت وجود، در عمل به فلسفه می‌آید و گسترش پیدا می‌کند این در حالی است که در آثار ابن‌سینا چنین چیزی را مشاهده می‌کند. همچنین اگرچه عرفان ابن‌عربی مبتنی بر عرفان فلسفی است اما علامه طباطبایی به‌عنوان کسی که متاثر از صدرا نمی‌تواند از کنار مباحث عرفانی در عمل بگذرد. پس با دید مشایی و ابن‌رشدی می‌توان این انتقاد را به ملاصدرا وارد کرد. با این وجود حتی در خود ابن‌سینا که مشایی است در کتابی مانند «اشارات و تنبیهات» در بخش‌های 9 تا 11 مباحث عرفانی به خوبی مطرح می‌شود.
 
نکته دیگر این است که بیان می‌شود که ملاصدرا شدیدا تحت تاثیر ابن‌عربی است و در مباحث عرفانی مانند او نگاه تاویلی به قرآن دارد که برخی از علوم ظاهر به تفسیر به رأی تلقی می‌شود. اما این درست نیست که نگاه تاویلی را تفسیر به رای بدانیم اما این نگاه تفسیر عرفانی است و با آن می‌توانیم عمیق‌ترین مطالب را از قرآن کشف کنیم و سرچشمه‌های بزرگی را در آموزه‌های اهل‌بیت مشاهده کنیم. این در حالی است که اهل علوم ظاهر با نگاه کلامی معتقدند تفسیر تاویلی تفسیر به رأی است. پس کسانی که در فلسفه، عرفان، فقه، کلام و... مطالعات عمیق دارند و در تفسیر جامع هستند دین را یکپارچه می‌بینند و ابعاد مختلف را مشاهده می‌کنند از همین منظر تفسیر تاویلی را غلط نمی‌دانند اما کسانی که نگاهشان محدود به رویکرد فقها و محدثین است چنین نظری دارند.
 
ـ از میان آثار ملاصدرا کتاب کدامش هنوز هم نکات جدیدی برای فلسفه امروزین ما دارد؟

فیلسوفان هستند که باید با غواصی و شناخت در آثار عمیق ملاصدرا به این نکات جدید دست پیدا کنند به هرحال عمیق‌ترین آثار ملاصدرا در اسفار اربعه او نوشته شده است و نکات بسیار جدیدی در آن موج می‌زند. امروز با توجه به شرایط مسائل فلسفی در حوزه ماورالطبیعه، فلسفه، اعتقادی، عرفانی و ... می‌توان دیدگاه‌های بسیار خوبی از این کتاب گرفت. با این وجود معتقدم ملاصدرا خلاصه‌ترین و عمیق‌ترین دیدگاه‌های خود از حکمت متعالیه در کتاب شواهد ربوبیه و مفاتیح‌الغیب بیان کرده و این دو کتاب در اوج پختگی ملاصدرا نوشته شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها