دوستان و طرفداران فیلیپ راث ازجمله جاناتان سفرن فور و جویس کرول اوتس، در تجلیل از شخصیت برجسته ادبی، فیلیپ راث نوشتهاند.
جاناتان سفرن فور، نویسنده
راث به اندازه تمام نویسندههایی که امریکا همراه با ملویل و دیکنسون ساخت، بینظیر و فوقالعاده است. اگر نوهدار شوم امیدوارم آنها هم او را بخوانند و زندگیشان با کلمات او شکل گیرد، همانطور که زندگی من شکل گرفت. او قهرمان من بود.
جویس کرول اوتس، نویسنده
فیلیپ راث معاصری قدیمیتر از من بود. ما از دوران سرکوبگری مشابهی در دهه ۵۰ امریکا آمدیم. در دوران دست کم گرفتن و بیراهه رفتن ادبیات.
جسورانه، درخشان، در عین حال خشمگین، و با یک احساس ناخوشایند مضحک، فیلیپ راث همه این صفتها را انکار میکرد.
او برای کافکا احترام قائل بود، اما به لنی بروس، طنزنویس و هنرمند استندآپ کمدی هم احترام میگذاشت. (در واقع راث ذاتا خلاف قاعده است: لنی بروس تفسیری شجاعانه از کافکا داشت.) اما این برای فیلیپ، بسیار بیشتر از یک شورش خشمگینانه بود. چون او قلبا یک فرد اخلاقگرای حقیقی بود، تحریک میشد که دورویی و دروغ را در زندگی عمومی هم مثل زندگی خصوصی ریشهکن کند. معدود افرادی، رمان «نقشهای علیه آمریکا» را یک پیشگویی واقعی محسوب کردند، اما حالا اینجاییم. او پایدار باقی خواهد ماند.
ناتان انگلندر، نویسنده
هر دوباری که فیلیپ راث را ملاقات کردم به یاد میآورم. روزی، حدود سال ۲۰۰۴ بود، که دوستم هرمیون لی در کتابخانه عمومی نیویورک روی شانهام زد و پرسید آیا میخواهم با او به دیدار دوست قدیمیاش بروم. آن ملاقات منجر به رابطه دوستیای شد که تا چند روز پیش، زمانی که فیلیپ درگذشت، ادامه یافت. به همین زودی دلم برایش تنگ شده.
دیگربار که برای اولین مرتبه فیلیپ را دیدم، در نوجوانیام بود – نوجوانیای بسیار خام و مذهبی با سوالات زیادی در مورد دنیای غریب و منزویای که در آن زندگی میکردم و فرهنگی که جنبههای آن نوع زندگی در خود داشت. این گپوگفت در اتاق خواب پدر و مادر من اتفاق افتاد، جایی که من خلاصهای از«شکایت پورتنوی» − نوشته شده توسط راث در سال ۱۹۶۹− را پنهانشده پشت چند رمان دیگر یافتم. خواندمش و آن صدای قدرتمند و البته به شیوهای آشنا و شخصی، یهودی شگفت زدهام کرد. به خواندن آثارش ادامه دادم و عاشق «خداحافط کلمبوس»، «نویسندهی شبح» و «عملیات شایلاک» شدم. و این همان ارتباط است، که با کتابها به وجود میآید، که طی سالها تکامل یافته و رشد کرده است. و امروز، این دوستی، آنی است که هرگز به پایان نمیرسد.
جی پارینی، رماننویس، شاعر و مدرس
عجیب است که اینجا در تعطیلات در جنوب ایتالیا نشسته و در حال خواندن - برای حداقل دهمین بار- «نویسندهی شبح» اثر فیلیپ راثام. این کتابی است که نمیتوانم خواندنش را متوقف کنم. در نقش یک نویسنده برای انرژی و الهامپذیری در طول سالها بارها به رمانهای راث بازگشتهام. صدای تند و تیز و قابل لمسش در طول پنجاه سال گذشته تاثیر به سزایی در داستانهای تخیلی آمریکایی داشته. هر چه را که لمس میکرد به شعر تبدیل میشد حتی در رکیکترین لحظاتش مرا با غنای زبانش محضوظ کرده.
راث نترس بود و همه چیز را همانطور مینوشت که میخواست. او جهان را مصرف کرد، کل جهان را بلعید. فکر میکنم این درست نیست که بر جنبه یهودی آن یهودی- امریکایی متمرکز شویم. او در تمام جهات یک آمریکایی بود و نسل من - نسلی که بعد از او بود - الان و همیشه، با تحسین و ناامیدی به او نگاه میکرد.
آن مارگارت دانیل، نویسنده
فیلیپ راث در رستوران پرتغالی محبوب خود نشسته بود، زمانی که من وارد شدم؛ پشت تنها میز اشغالشده آنجا. او ایستاد و لبخند زد و صندلی را برای من کشید و به مردی در سایه گفت: «هی، جئو، برای خانم یک منو بیار.» به مدت دو ساعت بعد از آن او و من و یک دوست مشترک از تیم بیسبال یانکیها از دهه بیست تا کنون، خوبیهای رزولت، دورانی که او در دانشگاه من مدرس نویسندگی بود، و وخامت زمان حال صحبت کردیم. چشمانش عمیق و گرم و پر از افکار تیزبینانه بود و دستان بلندش را موقع صحبت تکان میداد.
تا آپارتمان او قدیم زدیم. دم در سه کارگر سیمان تازه را روی پیادهرو صاف میکردند. دوست مشترک گفت: «بیایید اسممان را بنویسیم» و راث مشتاقانه موافقت کرد. کلیدهایمان را مقایسه کردیم تا ببینیم که کدام یک به ظاهر جانسختتر است و راث به یکی از کارگران گفت: «ببخشید، ما میخواهیم اسممان را بنویسیم.» و در انتظار پاسخ مکث کرد و پسر سرش را تکان داد که: «نه»، «هنوز نه». سپس به راث سری تکان داد، اما انگشت اشارهاش را بالا گرفت و گفت: «وقتی کارم تمام شد.»
راث فریاد زد. «این باید عنوان زندگینامهام باشد.»
اسمهایمان را نوشتیم و خداحافظی کردیم.
در حقیقت، او آن زندگینامه را در داستانها، مقالهها و نقدهایش نوشت. هیچ نویسنده آمریکایی دانشی بالاتر از او از کشورش نداشت و در گفتن آن صادقتر از او نبود. او شدیدا بیرحم، بامزه و خوب بود. هیچکس حتا نزدیک به او نبود و یا نخواهد بود.
نظر شما