امروز هشت مرداد 77مین سالروز تولد شاعر، کارگردان و نویسنده برجسته کشورمان، مسعود کیمیایی است. او که خود شاعر و نویسنده هم هست، در سینمایش شباهتهایی با شعر نصرت رحمانی دیده میشود.
فیض شریفی در گفتوگو با ایبنا در این باره بیان کرد: در کتاب «کیمیای رحمانی: نقد و بررسی تطبیقی، سینمای مسعود کیمیایی و اشعار و آثار نصرت رحمانی» به بررسی و نقد فیلمهای غزل، داشاکل، قیصر، گوزنها، بلوچ و خط قرمز پرداختم. این فیلمها در یک نقد تطبیقی بررسی شدهاند؛ معمولا نقدهای تطبیقی در سطح حرکت میکنند اما من در این کار به عمق مطلب رفتهام. همچنین ارتباط این فیلمها را با اشعار رحمانی مطرح کردم.
او بیان کرد: زمانی که در تهران به دانشگاه میرفتم با تعدادی از هنرمندان آشنا شدم. این اشخاص در کافه فیروز و کافه نادری در خیابان جمهوری گردهم میآمدند. این جلسات با گروه اربعه شروع شد که هدایت، فرزاد و بزرگ علوی از جمله آنها بودند و به تقلید از کافههای قدیم فرانسه بود که ژان پلسارتر، کامو و سیمون بولیوار در آن به بحث و گفتوگو میپرداختند. بنابراین اینها مجموعا در کافهها میرفتند و صحبت و بحث میکردند و با یکدیگر ارتباط داشتند. نویسندگان و شاعران و فیلمسازان بزرگی در این کافهها رشد کردند که شاملو، نصرت رحمانی و اخوان ثالث از این دست هستند. این هنرمندان یک بلور چند وجهی بودند یعنی کیمیایی هم شعر میگوید، هم داستان مینویسد و هم فیلم میسازد.
این منتقد در ادامه افزود: شاعران و نویسندگانی داشتیم که هرکدام صاحب سبک بودند و سبکشان متفاوت از دیگری است؛ سبک فروغ با اخوان و با شاملو متفاوت است. سینماگران ما نیز به همین صورت بودند؛ به عنوان مثال سبک ناصر تقوایی با سبک کیمیایی و داریوش مهرجویی متفاوت است. کارهایشان واقعا متفاوت بود و کارهایی انجام دادهاند که با وجود اینکه40 سال است از آن زمان میگذرد شخصیتهایی به مثابه این فیلمسازان و شاعران به صورت مجموعه دیده نمیشوند. ممکن است بهصورت جدا وجود داشته باشند. در داستاننویسی ابراهیم گلستان، احمد محمود، محمود دولت آبادی، هوشنگ گلشیری و بسیاری دیگر بودند که این افراد به یکدیگر یاری میرساندند.
نویسنده «شعر زمان ما» اظهار کرد: بعد از دیدن فیلمهای کیمیایی به این نتیجه رسیدم دیالوگهایی که در برخی از فیلمهای او دیده و شنیده میشود شباهت زیادی به دیالوگهایی که نصرت رحمانی در کتاب خودنوشت یا زندگینامه خود به نام «مردی که در غبار گم شد» استفاده کرده است دارد که در مصاحبههای کیمیایی نیز این موضوع مطرح شده است. بسیاری از شعرهای رحمانی که در فضای کوچه و بازار قدیم سروده شدهاند با لهجههای داغ و کلمات برشتهای که از زبان نویسنده، شاعر و فیلمنامهنویس خارج میشود شباهتهای زیادی با آثار یادشده کیمیایی دارد. وجود این مشابهتها دلیلی شد برای نوشتن این کتاب.
شریفی همچنین گفت: یکی از فیلمهای کیمیایی به نام اسب با یکی از شعرهای نصرت رحمانی که میگوید دختران ای دختران شهر ای افسانه چشمان... شباهت زیادی دارد. این اسب معمولا همراه با رستم و سیاوش میآید و در جامعه ایران بعد از زمان رضاشاه که به سمت جامعه شهری رفته است اسب جای خود را به موتور داد و شمشیر به چاقو تبدیل شده است. رحمانی شعری دارد به نام چاقو که در آن میگوید چاقوی من گناه ندارد او تشنه است تشنه... کیمیایی هم شعری به نام چاقو دارد و در آثارش چاقو به کرات دیده میشود.
این شاعر در ادامه بیان کرد: رحمانی یک شخصیت سینمایی بوده در زمان خودش بیش از شعرهایش مشهور بود. او سینماگر، شاعر، خطاط و شناگر ماهری بود. کتاب «مردی در غبار گم شد» فضایش بسیار هم افق با فیلم گوزنهاست. همچنین قسمتی از شعر رحمانی به نام تلخم مپیچ ای دوست تلخم بخشی از فیلم گوزنها را یادآوری میکند که شاخ شخصیتهای فیلم گوزنها در جنگل آهن گیر میکند. همچنین نصرت رحمانی تشابه عجیبی با نقش سید در این فیلم دارد.
نویسنده «برای نشستن در کنار تو» اظهار کرد: اسب در فیلم غزل برای دو برادری است که معشوقه خود غزل را با چاقو میکشند و سوار اسب میشوند و میروند. پس از آن، این حیوان نجیب در سینمای کیمیایی موضوعیتی ندارد و زبان خیابانی و کوچه بازاری نصرت رحمانی در شعرهایش است که شباهت بسیاری با زبان سینمای و تصویری مسعود کیمیایی پیدا میکند.
وی در ادامه افزود: عمده صحنه آراییهای فیلم قیصر با صحنه آراییهای شعرهای رحمانی تشابه و قرابت دارند. زنهای اشعار رحمانی همه یکی یکی از سر راه برداشته میشوند، این زنهایی که نماد زیبایی، نرمش و تمدن هستند مانند زنهای فیلم غزل، قیصر، گوزنها و داشآکل یکییکی در جامعه مردسالار از بین میروند. حتی زندگی رحمانی شباهت زیادی با فیلم رضا موتوری کیمیایی دارد؛ دختر خاله رحمانی عاشقاش میشود و به خاطر او خودکشی میکند و جامعه پلیسی رحمانی را مجبور میکند با دختر خالهاش ازدواج کند و بعد از یک سال از هم جدا میشوند زن فوت میشود. فیلم بلوچ او نیز ارتباط تنگاتنگی با شهرنوی شعر رحمانی دارد. درواقع به نوعی میتوان فیلمهای کیمیایی را شاعرانه دانست. او در فیلمهایش علاوه بر صحنههای درگیری و خشونت آمیز صحنههای شاعرانه نیز دارد. مانند صحنه بعد از قتل کریم توسط فرمان که دوش حمام باز است و صدایی جز شرشر آب شنیده نمیشود.
او اظهار کرد: واژه لمپنیسم در زمان سرمایهداری بهوجود آمده و به کسی گفته میشود که به گروه یا دستهای خاص وابسته نباشد. اما معنای اصطلاحی لمپنیسم به اقشار حاشیهنشین شهرهای صنعتی گفته میشود که بیکار بوده و برای امرار معاش به کارهای ضد انسانی تن میدهند؛ مانند چاقوکشان حرفهای و جنایتکارانی که پول میگیرند تا فردی را از بین ببرند یا زخمی کنند. در جامعه ما نیز روشنفکرانی که میخواهند ادبیات، ادبیات استادانه و شستهورفته باشد اشعار رحمانی را لمپنیسم میدانند. آنها درباره سینمای کیمیایی نیز همین قضاوت را میکنند. در حالی که رحمانی کلماتی را از مردم کوچه و بازار به عاریت گرفته و در اشعار خود بهکار برده است؛ کیمیایی نیز مانند رحمانی از اصطلاحات و برخی رفتارهای مردم در فیلمهایش استفاده کرده است.
شریفی در پایان گفت: کتاب کیمیای رحمانی درباره سینمای کیمیای و اشعار نصرت رحمانی و ارتباط هر یک از این دو باهم است و تاثیراتی که از یکدیگر گرفته و اثراتی که بر روی یکدیگر گذاشتهاند. همچنین کیمیای رحمانی نام تمام زنهای فیلمهای مسعود کیمیایی و زنهای اشعار نصرت رحمانی است که در جامعه مردسالاری آن زمان به نوعی از بین رفتهاند. مانند مرجان و مرضیه و غزل و...
نشر نوید شیراز این کتاب را در 2000نسخه در سال 93 منتشر کرده است و چاپ دوم آن نیز در انتشارات سیب سرخ تهران شده است.
نظر شما