مرحوم مجید مددی حساسیت عجیبی داشت تا هر کتابی را ترجمه نکند. هدفش اعتلای اندیشه جوانها بود. کتابهایش همه در بازار اندیشه ایران نخستین کتابها در آن حوزه بودند. «فلسفه چیست؟» نخستین ترجمه از مارتین هایدگر در زبان فارسی بود. «علم و ایدئولوژی» نخستین کتاب از لوئی آلتوسر بود که به فارسی منتشر میشد.
پیرمرد چه شوقی برای تدریس داشت. میگفت: «برو به آن رئیس دانشکده بگو، مددی هرچند که سنش بالاست، اما ذهنش دقیق و منظم کار میکند. بگو که مختصر نانی میآید و میخورم و دستمزدی برای تدریس نمیخواهم، فقط بگذارید چیزی را که دارم به جوانها منتقل کنم.»
پرهام مددی عزیزترین کساش در این دنیا، میگوید: «پدر تنها چیزی که داشت کتابخانهاش بود و کتابهایی که ترجمه کرد.» و عجب کتابخانه غنی و ارزشمندی داشت. در اتاقش آنقدر دیگر جا نبود که بسیاری از کتابها و یادداشتهایش فضاهای غیرکتابخانهای اتاق را اشغال کرده بودند.
پرهام میگفت: «منکه تازه وارد بازار کار شدم وضعیت مالیام از بابا بهتر بود.» این بیتوجهی به مادیات دلیل داشت. دکتر مددی میتوانست با محافظهکاری برترین مشاغل دانشگاهی را داشته باشد، اما او رها از همه چیز بود. از وابستگی انسانها به هر چیزی (حتی غذای روزانه) تنفر داشت و مدام به زندگی شرافتمندانه هشدار میداد. خود این رهایی را زندگی کرد و اندیشه و عملش همخوان بود.
روی مفهوم «عدالت» حساس بود. اعتقاد داشت که در این دههها عدالت را به صورت مفهومی مجرد بحث کردهاند و را در ارتباط با مناسبات و روابط اجتماعی ندیدهاند. میگفت در جامعه سرمایهداری عدالت محقق نمیشود، این سخن طنازانه را تکرار میکرد که «در جوامع سرمایهداری همه آزاد هستند که یا از گرسنگی بمیرند و یا به هر طریقی سرمایهدار شوند.»
***
ساعتها پیادهروی میکرد و اگر همراهانی داشت در همان پیادهرویها دانشش را به آنها منتقل میکرد. پنجشنبه شبی زنگ زد و امر به پیادهروی کرد. مشغول کاری بر اندیشه شیخ هادی نجم آبادی بودم، نمیخواستم همراهش بروم، اما رفتم. خواهش کردم که به مقبره شیخ هادی برویم. باورم نمیشد قبول کند، رفتیم.
از منزلش در بلوار بهاران میدان آرژانتین تا خیابان جمهوری و خیابان شیخ هادی و مقبره شیخ هادی نجمآبادی پیادهروی کردیم. عکسی به یادگار از آن شب از دکتر باقی مانده، آنقدر از شیخ هادی و «تحریر العقلایش» صحبت کرد که داشتم بال در میآوردم. باور نمیکردم شیخ هادی را بشناسد. قاعدتا در حوزه مطالعاتیاش نبود و نمیدانم چه وقت فرصت کرده بود تا به مطالعه پیرامون این روحانی معلم مشروطه بپردازد.
***
با آنکه تخصصاش در اندیشه چپ بود و کتابهایش طی سالیان سال یگانه مرجعی برای مطالعات در این حوزه به شمار میرفتند، اما سخت از حزب توده تنفر داشت. میگفت که «اینها در پیش از انقلاب درِ مطالعه را بسته بودند. نمیگذاشتند نوجوانها و جوانها کتاب بخوانند، چون اگر میخواندند ابتذال اندیشه آنها و فرسنگها دوریشان از اندیشههای مارکس و انگلس عیان میشد و آبرویشان میرفت.»
خود او در دوران نوجوانی مدتی را به این حزب سمپات داشت و خاطراتش از آن دوران حیرتآورند. خاطراتی که بسیار شوق به بازگو کردن و کتاب کردنشان داشت، اما فرصت تکمیل آنها را پیدا نکرد. دسته دیگری که دکتر سخت با آنها زاویه داشت، نخستین هایدگریهای ایرانی بودند. معتقد بود که چیزی از هایدگر نفهمیدهاند. به شدت طناز بود و مهمترین طنازیاش، ترجمه «فلسفه چیست؟» هایدگر بود. مگر میشود که متفکری متعلق به اندیشه چپ هایدگر را ترجمه کند؟ به شدت نقاد بود و هیچ کس از تندی نقدش در امان نبود. مراودهاش با کسانی را که از نقد بدشان میآمد، قطع میکرد.
***
حساسیت عجیبی داشت تا هر کتابی را ترجمه نکند. هدفش اعتلای اندیشه جوانها بود. کتابهایش همه در بازار اندیشه ایران نخستین کتابها در آن حوزه بودند. «فلسفه چیست؟» نخستین ترجمه از مارتین هایدگر در زبان فارسی بود. «علم و ایدئولوژی» نخستین کتاب از لوئی آلتوسر بود که به فارسی منتشر میشد. «فلسفه هنر از دیدگاه مارکس: با جستارهایی درباره تاثیر ایدئولوژی بر هنر» در زمان انتشارش نخستین کتاب در زبان فارسی بود که به صورتی روشمند دیدگاههای زیبایی شناسی و رویکرد کارل مارکس به نقد ادبی را برای مخاطبان تشریح میکرد.
نوشتههایش همه پاکیزه بودند، در کتابهایی که از او منتشر شده، هیچ غلط ویراستاری، هیچ نکته نامفهوم و هیچ اشکال تایپی را نمیبینید. به شدت وسواس داشت تا کتابها و ترجمههایش درست به مخاطب منتقل شود. به همین خاطر برخی ترجمههایش چندین سال طول میکشید. هیچگونه وابستگی به مادیات نداشت و طبیعی بود که تنها دغدغهاش ارائه متنی پاکیزه باشد تا جوانها راحت مطالعه کنند.
***
در این سالهای آخر به شدت کار میکرد. مقالههای دیگری از آلتوسر را در دست ترجمه و شرح داشت. میگفت که مجموعه آلتوسر من در نهایت هشت مجلد میشود. گاهی برای رفع خستگی دست به ترجمه ادبیات میزد. مجموعه داستان حیرتآور «تنهایی» منتشر شده از نشر پایان، از این دست ترجمههای اوست و گزیده مجموعه «گزیدهای از آثار شاعران جهان» که انتشارات تازهکاری به نام «کتابسرای آروین» منتشرش کرد و نتوانست آن را درست پخش کند و کتابی به آن خوبی مهجور ماند. در نهایت آن ناشر نیز به کار خود ادامه نداد و تعطیل شد.
ویژگی مهم «گزیدهای از آثار شاعران جهان» در این بود که اشعار ترجمه و منتشر شده از آن از کتابهای فلسفی مختلف انتخاب شده بودند. مددی در هر کتاب فلسفهای که مطالعه میکرد اگر به شعری برمیخورد که نویسنده آن را به هر دلیلی در کتاب خود به کار برده بود، آن اشعار را برای این کتاب برمیگزید.
کتاب دیگرش در حوزه ادبیات مجموعه نمایشنامه «عقل بچهها» اثر تولستوی بود که چند سال است آماده انتشار و حضور در کتابفروشیهاست، اما متاسفانه تاکنون طبع آن به تاخیر افتاده است.
***
مددی جسمش به نقطه انتها رسید، وای بر جامعه ما که دیگر رنگ کسانی چون او را به خود نخواهد دید. در این اواخر فقط یک توصیه داشت یا یک آرزو. اینکه جوانها آخرین کتابی را که منتشر کرده بود، یعنی «علم و ایدئولوژی» لوئی آلتوسر را مطالعه کنند. به تازگی دو کتابش تجدید چاپ شدند «فلسفه هنر از دیدگاه مارکس» و «از خود بیگانگی انسان مدرن» فریتس پاپنهایم.
***
«شبلی روزی در مجلس خویش گفت که حق را بندگانی چند هست که اگر آب دهان در دوزخ اندازند، آتش دوزخ بنشانند.» (شرح شطحیات، روزبهان بقلی شیرازی)
نظرات