رابین رابرتسون که در فهرست کوتاه امسال جایزه منبوکر و گلداسمیت قرار گرفته از علاقهاش به جین بولز و بیوگرافی میگوید و از اینکه چرا هرگز کتاب هدیه نمیدهد.
کتابی که در حال حاضر میخوانم
مثل همیشه پیشنهادهایی برای خواندن دارم. من در انتشارات کار میکنم. وقتهایی که اجازه دارم برای تفریح کتاب بخوانم، معمولا آثار غیرداستانی میخوانم یا یک چیز قدیمی و یونانی.
کتابی که زندگیام را تغییر داد
در صدارسِ گویش، فولکلور و موسیقی شمالی-شرقی اسکاتلندی بزرگ شدم؛ در میان سنتهای شفاهی، خرافات و افسانهها. از آنجایی که تمایل به انزوا دارم، بهطور طبیعی به سمت کتاب میروم و بیهدف میخوانم. داستانهایی که یادم هست افسانههای فولک اسکاتلندیاند، اسطورههای یونانی و برادران گریم. به عنوان یک نوجوان کتابهای تیتوسِ «مروین پیک» مرا از خود بیخود میکرد، و احتمالا همان رمانها اشتیاق به نوشتن را در من بیدار کردند. ییتس و هیوز و هینی هم از لحاظ شعری خیلی برایم مهم بودند. مطمئن نیستم که کتابی زندگیام را تغییر داده باشد اما تمام هنرهای فوقالعاده چشمانداز شما را تحت تاثیر قرار میدهند و نگاهتان را وسعت میبخشند.
کتابی که ایکاش من نوشته بودم
گمان میکنم که همیشه دارم سعی میکنم آن کتاب را بنویسم (که تنها راه توجه کردن و پیشرفت است). خلق کتابهایی نظیر «اولیس» جیمز جویس یا «زیر کوه آتشفشان» از مالکوم لوری یا «در پرانتز» دیوید جونز، بدون احتساب آسیبهای جسمی و روانی، یک دستاورد است.
کتابی که روی نوشتنم تاثیر گذاشت
آثار دیوید جونز – نه فقط مقالهها و اشعارش، بلکه حکاکیها، طراحیها، آبرنگها و علیالخصوص کتیبههای نقاشیشده.
کتابی که بیش از همه دست کم گرفته شد
کتابهای بزرگ زیادی هستند که در زمان خود شناخته نشدند، اما بعدها دوباره کشف شدند، مثل «استونر» جان ویلیامز یا رمانهایی مثل «آلورتون» یا «مرگ و بلبلها». آرزو داشتم که افراد بیشتری «دو بانوی جدی» و «خوشیهای ساده» جین بولز را میخواندند؛ فوقالعادهاند.
کتابی که نتوانستم تا آخر بخوانم
تمام عمرم را صرف تمام نکردن کتابها کردم، اگرچه اغلب نسخههای خطی هستند تا کتاب.
کتابی که از نخواندنش شرمنده هستم
با اسکاتلندی بودن، همین حالا به اندازه کافی شرمندگی متحمل میشوم، نیازی به کتاب نیست.
کتابی که به دیگران هدیه میدهم
من تقریبا هیچوقت کتاب هدیه نمیدهم، به نظرم گستاخانه میآید.
نظر شما