تارا وستآور ، نویسنده پرفروش و مورخ آمریکایی در این مطلب از آثاری سخن میگوید که در زندگیاش تأثیرگذار بودهاند.
به همین بهانه از او درباره آثاری که میخواند، دوست دارد، هدیه میدهد و ..... سؤال کردیم. خواندن پاسخهای این نویسنده جوان آمریکایی خالی از لطف نیست:
کتابی که در حال حاضر میخوانم:
«احساس یک پایان» نوشته جولیان بارنز. کتابی شگفتانگیز که باور نمیکنم که تاکنون خودم را از خواندنش محروم کرده بودم.
کتابی که زندگیام را تغییر داد:
«سه مقاله در باب مذهب» نوشته استوارت میل. این کتاب را در دوره کارشناسی خواندم. این کتاب به من درباره چیزی که تا آن زمان اطلاعی دربارهاش نداشتم آگاهی زیادی بخشید و سبب شد باورهایم را بهتر بپذیرم.
کتابی که ای کاش من نوشته بودم:
هیچوقت کتابی نخواندم که آرزوی نوشتنش را کنم. سازماندهی کلمات عملی کاملاً شخصی است. اگر کتابی را دوست داشته باشم به دلیل این است که روایتی بیهمتا دارد که با آنچه من مینویسم فرق دارد. یکی از دلایلی که ممکن است به کتابی علاقهمند شوم این است که من نمیتوانستم چنین کتابی را بنویسم.
کتابی که ذهنیتام را تغییر داد:
داستان زندگینامه فردریک داگلاس، «آبیترین چشم» نوشته تونی موریسون، و «میدانم چرا پرنده در قفس میخواند» نوشته مایا آنجلو. من در منطقهای بزرگ شدم که به طور عجیبی سیاهپوستان در آن زندگی نمیکنند. هیچووقت شاهد زندگی سیاهپوستی نبودم و برای درک داستانشان تلاش کردم و دریافتم تاریخ و زندگی متفاوت از دیگر آمریکاییها تجربه کردهاند.
کتابی که اشکم را درآورد:
«سلاخخانه شماره پنج» نوشته کورت ونهگوت. البته به یاد ندارم در چه بخشی از داستان گریه کردم ولی به خاطر دارم با خواندن این داستان احساساتی شدم.
کتابی که به دیگران هدیه میدهم:
بستگی به فردی دارد که هدیه را دریافت میکند اما اغلب آثاری را هدیه میدهم که خودم دوستشان دارم و میتوانیم پس از خواندنش بحث و گفت و گو کنیم.
آخرین کتابی که با آن خندیدم:
عاشق جان دیدیون و لطیفههای ظریفش هستم.
کتابی که چند بار خواندهام:
«در ستایش قهرمانان» نوشته توماس کارلایل را چند بار خواندهام. گاهی مدت زیادی سپری میشود و اصلاً دربارهاش فکر نمیکنم اما ناگهان دلم برایش تنگ میشود. خواندن این کتاب درست مانند این است که ترانهای را همیشه زیر لب زمزمه کنی.
نظر شما