جمعه ۷ دی ۱۳۹۷ - ۱۷:۲۷
اقتصاد کاملاً رها چاره درد ما نیست/ رقابت و بازار آزاد را بد فهمیده‌ایم

محسن رنجبر می‌گوید: جورسازی بازار را روغن‌کاری می‌کند تا چرخ‌هایش بهتر بچرخد، اما کاری که دولت در اقتصاد ایران حداقل از این لحاظ می‌کند نه جورسازی است، نه طراحی بازار؛ تنها دامن زدن به فساد و رانت‌خوری و ناکارایی است، هدر دادن منابع و از بین بردن رفاه مصرف‌کننده است. فکر می‌کنم اقتصاد کاملاً رها چاره درد ما نیست و در بخش‌هایی به طراحی بازار نیاز داریم، اما گمان می‌کنم هر چه از وضع دولت‌محوری شدید کنونی دورتر شویم و به نظام بازار و سازوکار قیمت‌ها بیشتر میدان دهیم، نتیجه بهتری خواهیم گرفت.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، اَلوین راث که سال 2012 برای کارهایش در حوزه طراحی بازار به همراه لوید شپلی جایزه نوبل اقتصاد گرفت، در کتاب «چه چیز به چه کس می‌رسد؟ چرا؟» درباره تعریفش از اقتصاد نوین جورسازی و طراحی بازار نوشته است: «جورسازی تعبیر اقتصاددانان است درباره چگونگی رسیدن به چیزهای بی‌شماری که ما در زندگی انتخاب می‌کنیم و آن‌ها نیز باید ما را انتخاب کنند. می‌گویند جورسازی، حتی اگر پیمانش را در آسمان‌ها بسته باشند، در بازار رخ می‌هد؛ و بازار با گرد هم آوردن خریداران و فروشندگان، دانشجویان و استادان، کارجویان و کارفرمایان، و حتی گاه عشق‌جویان به شکل گرفتن و برآورده شدن اشتیاق‌ها کمک می‌کند.»

محمدصادق الحسینی و محسن رنجبر، مترجمان کتاب، نیز در مقدمه ترجمه فارسی طراحی بازار را اصطلاحی عام معرفی می‌کنند که معنی طراحی قواعد بهینه و منصفانه در بازارها را می‌رساند، قواعدی که باعث می‌شوند بازارها خوب یا بد کار کنند. به عبارت دیگر، اگر قواعد خوب طراحی شده باشند، بازارها خوب کار می‌کنند، وگرنه بد.

کتاب با فصل «بازار همه‌جا هست» و روایت ماجرای رساندن کلیه اهدایی از یک منطقه از آمریکا به منطقه‌ای دیگر آغاز می‌شود و می‌کوشد، با بیان این داستان، اهمیت و لزوم «تخصیص منابع» را در آنچه جورسازی بازار می‌خواند شرح دهد.

عنوان «بازار همه‌جا هست» و آوردن مثال کلیه و یک روند درمانی برای ارائه تعریفی منطقی از مفهوم «تخصیص منابع» به خوبی نشان می‌دهد که اقتصاد امروز و بازاری که به اذعان خود راث همه‌جا حتی در امور درمانی و دارویی ریشه دوانده می‌تواند از منظر اخلاقی و انسانی مورد استیضاح و پرسش قرار بگیرد.

هرچند محسن رنجبر مترجم کتاب می‌گوید که راث در کتاب عمدتاً از این زوایه به ماجرا نگاه نمی‌کند و بحثش صرفاً درباره رساندن متقاضی و عرضه‌کننده چیزی مثل کلیه به همدیگر است، و توضیح می‌دهد: «یک زمانی پرسش این است که فروش اعضای بدن قانونی هست یا نه، اخلاقی و انسانی هست یا نه، نفرت‌انگیز هست یا نه. اما بحث اصلی راث این نیست. البته در این باره صحبت می‌کند و حتی یک فصل را هم کاملاً به موضوع نفرت‌انگیزی و چالش‌های آن برای طراحی بازار اختصاص می‌دهد. اما موضوع کلی کتاب چیز دیگری است. مثلاً می‌گوید فلان کار ممکن است جایی نفرت‌انگیز باشد، اما جای دیگری نه، یا ممکن است امروز نفرت‌انگیز باشد اما با گذشت زمان آن را بپذیرند. در مورد همین مثال کلیه اشاره می‌کند که خرید و فروش کلیه با پول فقط در ایران مجاز است. با این حال، او در کتاب به مسائل و مثال‌هایی که مطرح می‌کند از این زاویه می‌نگرد که دو نفر یا دو طرف ماجرا می‌خواهند به هم برسند؛ خریدار و فروشنده در بازار گندم، مدرسه و دانش‌آموز در بازار آموزش، و ...؛ حال چه باید کرد تا بازار کارکردِ به هم رساندنِ دو طرف را، جور ساختن دو طرف را، بهتر از آنچه واقعاً هست بتواند انجام دهد. پرسش اصلی این است.»

با وجود این، شاید سوال و چالش اصلی همین باشد که برخی مقولات اصلاً نباید وارد قلمرو بازار شوند و بعد تجاری بگیرند؛ مثل درمان و آموزش.

مترجم این کتاب که عنوان فرعی‌اش «اقتصاد نوین جورسازی و طراحی بازار» است دوباره متذکر می‌شود که در مثال‌های آموزش و درمان هم که راث مطرح کرده، بازار به این معنا که بخواهیم همه چیز را پولی کنیم به کار نرفته است.

او ادامه می‌دهد: «یک وقتی از "بازار" بر این مبنا انتقاد می‌کنند که گسترش دامنه آن سبب می‌شود همه‌چیز اصطلاحاً پولی شود و همه‌چیز را با پول بتوان خرید و فروخت، و در این میان دسترسی برخی از افراد جامعه به برخی خدمات و کالاها محدود شود یا پاک از بین برود. این گونه انتقادها را از بازار کرده‌اند، بیشتر هم طبیعتاً از دیدگاه‌های چپ، و دسته‌های گوناگون طرفدار بازار هم به آن‌ها پاسخ گفته‌اند. آن به جای خود. خود راث هم در همین کتاب بخشی را به ارتباط طراحی بازار با مقوله "بازار آزاد" اختصاص می‌دهد و می‌گوید طراحی بازار با آزاد بودن آن و با طرفداری از نظام بازار آزاد منافات ندارد. اما اصل حرف این است که بازار یعنی جایی که عرضه‌کنندگانی هستند و تقاضا‌کنندگانی، و لزومی هم ندارد در این میان پول رد و بدل شود. بعد، راث سراغ این می‌رود که چه باید کرد تا دو سمت بازار بهتر همدیگر را بیابند و با هم جور شوند. سه مفهوم کلیدی را پیش می‌کشد؛ می‌گوید بازار باید ضخامت و سرعت و امنیت مناسب داشته باشد تا خوب کار کند، و ما چگونه می‌توانیم این سه ویژگی را در بازار بیافرینیم یا بهتر کنیم. قرار است دو نفری را، که یکی‌شان عرضه‌کننده است و دیگری متقاضی، اصطلاحاً با هم جور کنیم. مثلاً در بازار ازدواج - این‌جا مشخص‌تر می‌شود که واژه "بازار" لزوماً به آن معنای مد نظر شما به کار نمی‌رود - دو سمت بازار، یعنی در حالت متعارفش خانم‌ها و آقایان، می‌خواهند ازدواج کنند و ما بازاری را طراحی می‌کنیم (مثلاً یک سایت اینترنتی همسریابی را) تا آن‌ها با همدیگر جور شوند. این می‌شود جورسازی در بازار، و خیلی از مواقع پول رد و بدل نمی‌شود. مفهوم بازار در این‌جا از آن مفهوم ایدئولوژیک که نقدش می‌کنند قدری دور است.»

به گفته مترجم کتاب «به طور کلی، آن برداشت منفی ایدئولوژیک از بازار که برخی در ذهن دارند در این کتاب نیست، برداشتی که می‌گوید در بازار یک نفر می‌برد و دیگری می‌بازد، یکی استثمار می‌کند و دیگری استثمار می‌شود، بلکه این‌جا، بازار یعنی ابزار و جایِ رساندن دو طرف معامله به همدیگر. مثلاً در یک طرف، دبیرستان‌های شهر نیویورک یا تهران را داریم و در طرف دیگر دانش‌آموزانی را که از اول پاییز می‌خواهند دوره دبیرستان را آغاز کنند. به سازوکاری نیاز داریم تا دبیرستان‌ها و دانش‌آموزان را به هم برساند و با هم جور کند. قضیه اصلاً رد و بدل شدن پول و بازاری شدن آموزش، به آن معنا که رایج شده، نیست. می‌خواهیم فرایندی، سازوکاری، بازاری درست کنیم که ما را به این هدف برساند.»

این مترجم همچنین در پاسخ به پرسشی درباره احتمال هم‌پوشانی دو مفهوم «جورسازی» و «دلالی»، جورسازی در بازار را حتی عاملی برای کم‌رنگ شدن دلالی به معنای متعارف سنتی‌اش می‌داند و می‌گوید: «درست است که واسطه‌گری یا اصطلاحاً دلالی به عنوان یک کار منفی در جامعه ما جا افتاده است، اما اگر واسطه‌گری نتیجه وضع طبیعی اقتصاد یا بازار باشد، نه نتیجه دخالت‌ها و حمایت‌گری‌ها و شبیه این‌ها، معنی‌اش این است که احتمالاً دارد نقش سودمندی ایفا می‌کند. راث مثال می‌زند که پیش از پیدایش بورس‌های مدرن کالا، مثلاً اگر در آمریکا بودی و می‌خواستی از اتیوپی قهوه بخری، یا باید مستقیم فقط با یک قهوه‌کار مطمئن ارتباط می‌داشتی و جنس را از او می‌خریدی، یا باید نماینده‌ای یا - من اضافه می‌کنم - واسطه‌ای در اتیوپی می‌داشتی تا به میانجیِ او بتوانی جنس بخری؛ و این خود نشان می‌دهد که واسطه‌گری در جای خودش می‌تواند سودمند باشد. اما وقتی‌که بورس کالا پدید آمد، یعنی یک بازار جورساز مدرن طراحی شد که ویژگی‌های مورد نظر راث - ضخامت و سرعت و امنیت - را داشت، دیگر دلالی سنتی کارکردش را از دست داد، چون حالا کالاها همگن‌اند و اطلاعات و ویژگی‌های آن‌ها کاملاً مشخص است و همه از آن اطلاع دارند و منِ خریدار راحت انتخاب می‌کنم. حالا بازارِ جورساز عرضه‌کننده و متقاضی را سریع‌تر و کاراتر به هم می‌رساند، و این را می‌توان کارکرد سودمند جورسازی دانست.»


هرچه هست این مفهوم جورسازی و طراحی سازوکاری برای رساندن متقاضی و عرضه‌کننده به یکدیگر با چنین تعریفی باز هم به منطق بازار گره خورده است. اینکه حتی در کتاب گفته شده جورسازی مشخص می‌کند که چه کسانی در کدام دانشگاه‌ها پذیرفته شوند و کدام دانشجویان در پر‌طرفدار‌ترین کلاس‌ها شرکت کنند، با توجه به شرایط امروز نظام آموزشی در اغلب نقاط جهان، لزوم توجه به خدمات آموزشی پولی را به میان می‌کشد و نشان می‌دهد که نباید فراموش کنیم سازوکار کوتاه کردنِ مسیر ارتباطی دو طرف عرضه و تقاضا نهایتاً در خدمت بازار قرار می‌گیرد و گرفته است.

رنجبر درباره قرار گرفتن سازوکارهای جورسازی در خدمت آنچه امروز به نام بازار در جریان است نیز می‌گوید: «بله، این سخن درستی است و جورسازی، به معنای مورد نظر راث، در قالب منطق بازار رخ می‌دهد یا پیگیری می‌شود؛ به این صورت که آنچه تعیین می‌کند چه‌چیز به چه‌کس برسد مطلوبیت هر یک از دو طرف برای دیگری است. مثلاً در مورد مدرسه‌گزینی، هم از نظر دانش‌آموز همه مدارس هم‌سنگ نیستند و با هم فرق دارند، و هم از نظر مدرسه همه دانش‌آموزان به یک اندازه مطلوب نیستند. جورسازی در این میان می‌کوشد معامله‌هایی را که دو طرفشان یکدیگر را می‌پسندند جوش بدهد. می‌گوید اگر "بازاری" طراحی کنیم که ضخامت و سرعت و امنیت مناسب داشته باشد، مدرسه‌گزینی بهتر و راحت‌تر و روان‌تر انجام خواهد گرفت. در مورد اهدای کلیه نیز همین‌طور. باید دید چه قواعدی اگر در بازار حکمفرما باشند، بهتر کار خواهد کرد. طراحی بازار همین است، شناختن و اجرا کردن این دست قواعد.»

او اضافه می‌کند: «شما از منظر نقد بازار به قضیه نگاه می‌کنید و طراحی بازار را نقد می‌کنید، اما جالب است بدانید طرفداران بازار آزاد یا دست کم برخی از نحله‌های آن‌ها نیز که به بازار رها اعتقاد دارند ممکن است دیدگاه راث را نپسندند. موضوع کتاب "طراحی" بازار است، اما آن‌ها می‌گویند بازار طراحی نمی‌خواهد و بر نظم خودانگیخته استوار است و خودبه‌خود به وجود می‌آید و تکامل می‌یابد و انسان نباید در آن دخالت کند. نویسنده کتاب این نگرش را بر پایه مفهوم شکست بازار نقد می‌کند. می‌گوید بعضی وقت‌ها بازار به هر علتی شکست می‌خورد و ما باید بررسی کنیم که علتش چیست و با طراحی کارکرد آن را بهتر کنیم.»

راث برای توضیح بیشتر درباره اصطلاح جورسازی و طراحی بازار حتی به ورزش هم گریزی زده و می‌نویسد: «مشت‌زنی هنگامی از دعوا به ورزش تبدیل شد که جان داگلاس قواعدی را که نام خود او بر آن‌ها گذاشته شده است تائید کرد. این قواعد مشت‌زنی را به قدری که برای جذب حریفان کافی باشد امن می‌کند، اما نتیجه را تعیین نمی‌کند.» یعنی در نگاه او از بازار مس و فولاد تا بازار جهانی ارز و بازار سیب و بازارهای اینترنتی همه قواعد مشخصی دارند که چرخ بازار حول آن‌ها می‌چرخد. این قواعد همان طرح بازارند.

قواعدی که راث تحت عنوان طرح بازار از آن‌ها نام می‌برد یک قلمروی رقابتی به نام اقتصاد و بازار تعریف می‌کنند، قلمرویی که برایمان ترسیم می‌کنند تا ظاهراً جایگزین رقابت در چارچوب جنگ و تخاصم‌های تن‌به‌تن و حتی سیاسی شود و نتیجه می‌گیرند رقابت اقتصادی در بازار در نهایت حتی به نفع انسان‌هاست، چون بیش از گذشته به انباشت ثروت منجر می‌شود؛ اما در نهایت این قلمرویی که قرار بود جلوی حذف شدن آدم‌ها در نتیجه جنگ و خشونت را بگیرد به خشن‌ترین حذف ممکن همه غیر از طبقه‌ای خاص منجر می‌شود.

رنجبر اما معتقد است ما درک درستی از مفهوم رقابت نداریم و رقابت و بازار آزاد را بد فهمیده‌ایم و متذکر می‌شود: «کسانی که منافع رقابت را انکار می‌کنند باید این پرسش را پاسخ دهند که بدیل رقابت چیست. مدافعان رقابت معتقدند در این فرایند اکتشاف رخ می‌دهد؛ مثلاً دیدگاه فریدریش هایک این است که شناخت جزئی و ضمنی در اختیار کنش‌گرانِ پراکنده در بازار است و هیچ‌کس یا هیچ نهادی به‌تنهایی این اطلاعات را یک‌جا در اختیار ندارد و نمی‌تواند داشته باشد، و در فرایند رقابت و از راه سازوکار قیمت‌هاست که کنش‌گران اطلاعات خود را به کار می‌گیرند و عرضه می‌کنند و این باعث می‌شود کالاها و منابع به شیوه‌ای کارا تخصیص یابند. این موضوع که به قول شما عده‌ای در فرایند رقابت ممکن است حذف شوند البته شاید ارتباط چندانی با جورسازی و بحث الوین راث در این باره نداشته باشد، اما به طور کلی درباره آن می‌توانم بگویم بله، برخی جاها شاید نیاز به شبکه‌های حمایتی و مانند آن‌ها باشد تا کسانی که استطاعت لازم را برای رقابت در برخی از بازارها ندارند و ممکن است از تأمین برخی کالاها و خدمات اساسی برای زندگی فروبمانند، حداقلی از برخورداری را داشته باشند. البته در این میان باید پاسخ گفت که چه‌چیز تعیین می‌کند کدام کالاها و خدمات «اساسی»اند و هزینه تأمین آن‌ها را چه‌کسی چگونه باید بپردازد. از این دست پرسش‌ها و کشمکش‌ها ممکن است پیش بیاید. اما از این موضوع که بگذریم، عقیده طرفداران بازار رقابتی این است که وقتی هرکس منفعت فردی خودش را پی می‌گیرد، در نهایت منفعت جامعه تأمین خواهد شد - همان بینش معروف آدام اسمیت.»

این مترجم تأکید می‌کند: «یک نکته مرتبط‌تر با کتاب راث بگویم که به موضوع "حذف" هم ارتباط دارد. برگردیم به همان مثال کلیه. بیمار نیازمند کلیه در حالت عادی باید در بین خانواده و دوستان و آشنایان یا در بین اهداکنندگان ناشناس کسی را پیدا کند که از لحاظ گروه خون و دیگر ویژگی‌های پزشکی با او همخوانی داشته باشد و کلیه‌اش را به او بدهد، یا باید در صف انتظار بایستد تا اگر کسی درگذشت و اعضایش را اهدا کرده بود، نوبت پیوند او برسد. جورسازی از طریق ساخت چرخه‌ها و زنجیره‌های پیوند کلیه سبب می‌شود با همین تعداد اهداکنندگان زنده یا درگذشته هم بتوان پیوندهای بیشتری انجام داد و بیماران بیشتری را از خطر رهانید. مثلاً به جای اینکه فقط زوج بیمار-دهنده متشکل از دو فرد الف و ب را در نظر بگیریم که گروه خونشان با هم نمی‌خواند، دو زوج الف ـ ب و ج ـ د را در نظر بگیریم که در آن الف کلیه‌اش را به ج می‌دهد و د کلیه‌اش را به ب. از این طریق، مبادله‌های بیشتری انجام خواهد گرفت و افراد کمتری "حذف" خواهند شد.»

با تمام این حرف‌ها باید دید آیا جورسازی و طراحی بازار در اقتصادی مثل ایران کاربرد دارد - جایی که اقتصاد بین دولت و بخش خصوصی یا به بیان بهتر بخش خصولتی دست به دست می‌شود و، به شیوه‌ای متناقض، از یک سو برای خصوصی‌سازی و رسیدن به اقتصاد آزاد تلاش می‌کنند و از سوی دیگر انواع ابلاغیه‌ها و بخش‌نامه‌های دولتی را در این حوزه می‌بینیم؟ آیا دخالت‌های دستوری دولت در بخش‌های مختلف اقتصادی و صنعتی همانند بخش خودروسازی را هم می‌توان نوعی جورسازی، هرچند جورسازی و طراحی بازار به دست دولت، دانست؟

مترجم کتاب «چه چیز به چه کس می‌رسد؟ چرا؟» دراین‌باره توضیح می‌دهد: کتاب مفاهیمی کلی را بیان می‌کند که منحصر به محیط خاصی نیستند و همه‌جا می‌توان به کارشان گرفت. اما، از لحاظ مشکلات اقتصاد ما که اشاره کردید، اتفاقاً من فکر می‌کنم گرفتاری‌های بزرگی که یک نمونه آشکارش را در وضعیت فاجعه‌بار صنعت خودرو می‌بینیم، برخلاف آنچه برخی ادعا می‌کنند، از زیر پا گذاشتن اصول اقتصاد آزاد رقابتی سرچشمه می‌گیرند. ما اقتصادی داریم پر از تنظیم‌گری، قیمتگذاری، دستور، و بگیر-و-ببند. سازوکار بازار و نظام قیمت‌ها را سرکوب کرده‌ایم. بازار خودرو را با دخالت شدید دولت، تنظیم‌گری و حمایت‌گرایی، و با بستن تعرفه‌های آن‌چنانی بر خودروی خارجی کرده‌ایم میدان تاخت‌و‌تاز چند بنگاه بی‌رقیب که هر کار دوست دارند می‌کنند، محصول بی‌کیفیت می‌سازند و برای مهار هزینه‌های عملیاتی و مالی‌شان چاره‌ای نمی‌اندیشند، چون خیالشان راحت است که مجبور نیستند با خودروی باکیفیت خارجی چندان رقابت کنند و مشتری بخت‌برگشته هم چاره‌ای ندارد مگر خرید همین محصولات با قیمت و کیفیتی که می‌بینیم. صنعت خودرو فقط یک نمونه است. در مورد سوخت، محصولات کشاورزی، آب، و خیلی چیزهای دیگر هم وضع همین است.

او تاکید می‌کند: جورسازی بازار را روغن‌کاری می‌کند تا چرخ‌هایش بهتر بچرخد، اما کاری که دولت در اقتصاد ایران حداقل از این لحاظ می‌کند نه جورسازی است، نه طراحی بازار؛ تنها دامن زدن به فساد و رانت‌خوری و ناکارایی است، هدر دادن منابع و از بین بردن رفاه مصرف‌کننده است. البته این را هم عرض کنم که با توجه به شناخت محدودی که دارم - هرکس بر اساس شناخت و دانش محدودش در همان زمان دلیل می‌آورد - فکر می‌کنم اقتصاد کاملاً رها چاره درد ما نیست و در بخش‌هایی به طراحی بازار نیاز داریم، اما گمان می‌کنم هر چه از وضع دولت‌محوری شدید کنونی دورتر شویم و به نظام بازار و سازوکار قیمت‌ها بیشتر میدان دهیم، نتیجه بهتری خواهیم گرفت.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها