سرگذشت امیرکبیر از عزل تا قتل بر مبنای روایت فریدون آدمیت
ناصرالدینشاه گفت پس از عزل امیرکبیر گریسته است
بر مبنای پژوهش آدمیت و اسنادی که او ارائه میدهد، عوامل اصلی توطئه قتل امیرکبیر اینان بودند: مهدعلیا، میرزا آقاخان نوری، پسردائیهای شاه از جمله شیرخان عینالملک ایلخان طایفه قاجار و سردار محمدحسنخان ایروانی داماد محمدشاه. انگیزه اصلی در نابود کردن امیر هم به اعتقاد آدمیت ترس از بازگشت امیر به صدارت بود.
فریدون آدمیت فصل مربوط به عزل امیرکبیر در کتاب «امیرکبیر و ایران» را با شرح وقایع مرتبط با سفر اصفهان آغاز میکند، سفری که در نهایت به پاشیده شدن بذر تصمیم شاه برای عزل امیر انجامید. به گفته آدمیت: «مقرر بود که مهدعلیا و خدیجه تجریشی معروف به جیران، زن سوگلی شاه در آن سفر همراه باشند. مهدعلیا که چشم دیدن جیران را نداشت از آمدن او سخت دلخور بود. رشک زنانه آمیخته با بدطینتیاش برانگیخت، کاغذی به شاه نوشت و بر آمدن خدیجه تجریشی اعتراض کرد. شاه نامه مادرش را برای امیر فرستاد و رای او را پرسید. امیر این جواب را داد: ...
دستخط مبارک را زیارت کردم و عریضه نواب را هم خواندم. به دو جهت نواب در عرض خودشان ظاهر محق نیستند. اولا مادر شاهنشاه روحنا فداه، یکی است. همچشم ندارد - میخواهد دختر کرد باشد یا ترک. هیچ آفریدهای در این ملک همچشم او نیست، بیجهت برای خودشان همچشم نتراشند. ثانیا ماندن خدیجه در طهران بیحضور شاهنشاه ظاهر مصلحت نیست. ایشان باید هر طور رضای شما و مصلحت ملک شماست، آن را بخواهد.»
به گفته آدمیت این توصیه امیر به خشم مهدعلیا انجامید و از عواملی بود که باعث شد اندرونی شاه تصمیم خود را برای مقابله با امیر بگیرد. از سوی دیگر به گفته آدمیت: «علاوه بر مهدعلیا و میرزا آقاخان نوری که ارکان توطئه عزل امیر را میساختند، در صدرالتواریخ نام میرزا یوسف مستوفیالممالک نیز برده شده است. ماخذ نوشته صدرالتواریخ میرزا جبار پیشخدمت مخصوص است. این اندازه میدانیم که مستوفیالممالک چندان میانه خوبی با میرزا تقیخان نداشت گر چه امیر نسبت به او مهربان بود. اما شرکت او در قضیه عزل امیر بر ما روشن نیست.» به عبارتی همزمان با اندورنی، متنفذان دربار نیز تا حدودی در توطئه علیه امیر نقش داشتند.
به گفته محمدحسن خان اعتمادالسلطنه در کتاب «خوابنامه»، شاه تصمیم خود برای عزل امیرکبیر را در مسیر بازگشت از سفر اصفهان و در بروجرد گرفته بود. اولین نشانهها از کمتوجهی شاه به امیر هم در همان سفر نمایان شد، آنجا که شاه بدون مشورت با امیر تصمیم گرفت برادرش عباس میرزا ملکآرا که نور چشمی محمد شاه قاجار بود، در قم به صورت شبه تبعید باقی بماند و همراه کاروان مسافران به تهران بازنگردد. بهعبارتی شاهی که تا همان چند روز پیش برای حضور یا عدمحضور همسرش در سفر اصفهان با امیر مشورت میکرد، در اتخاذ چنین تصمیم مهمی نظر او را نخواسته بود.
فریدون آدمیت
از سفر اصفهان تا عزل امیر، تنها چهل روز فاصله بود. در این چهل روز، امیر نامههای فراوانی به شاه نوشت و تلاش کرد دل او را به دست آورد. در این مدت نمودهایی از عزم شاه برای عزل امیر نمایان شده بود. از جمله عوض شدن خواجه خانه امیر و جایگزینی خواجه جوهر یکی از خواجههای نزدیک به مهد علیا که از توطئهچینهای شناخته شده دربار بود، نمودی از آیندهای مقدر داشت. آیندهای که خیلی زود، در روز نوزدهم محرم سال 1268 قمری فرا رسید.
پس از عزل امیر، در اعلام عمومی اینطور جا زدند که امیرکبیر به دلیل کثرت مشاغل از صدارت استعفا داده و با حفظ همه عناوین او، گفتند که از این پس تنها امیرنظام خواهد بود. شاه در نامهای که به امیر نوشته بود هم دلیل عزل او را همین کثرت مشاغل اعلام کرده بود. واکنش امیرکبیر به عزل از صدارت ساده بود: «این غلام نوکر هستم و مطیع حکم سرکار همایون.» امیر قصد ملاقات با شاه را داشت اما با وجود اصرار امیر، شاه از این ملاقات اجتناب میکرد. دلیلش را شرمندگی خود اعلام میکرد و میگفت به یاد وزیرش گریان است. او حتی گفته بود: «ای کاش هرگز پادشاه نبودم که چنین کاری بکنم.»
پس از عزل امیر تا زمانی که صدراعظم تازه منصوب شود چهار روز طول کشید. در این چهار روز نامههایی بین امیر و شاه رد و بدل شده که در آنها شاه همواره به امیر ابراز عاطفه کرده و از وضع به وجود آمده تاسف خورده است. به گمان آدمیت نمیتوان پنداشت که محتوای نامههایی که در این زمان شاه به امیر نوشته است، تمام و کمال از سر ریاکاری بوده باشد. حتی وزیرمختار انگلیس هم آگاهی یافته بود که شاه میخواسته امیر را از نو به صدارت برگزیند.
در روز دوم عزل، شاه به امیر نوشت سر سوزنی از عزت او نخواهد کاست. این اطمینان را هم به امیر داد که نظم میرزاتقیخانی همچنان استوار خواهد ماند. انگیزه شاه از عزل امیر، چنانکه از تصریح کلامش برمیآید این بوده است که مایل بوده خودش به امور کشوری رسیدگی کند. شاه در آغاز این دستخط که متن فارسی آن موجود نیست و آدمیت ترجمه فارسی آن از روی متن باقی مانده انگلیسی را در کتابش نقل کرده است، دو بار به خدا قسم خورده است که جز حقیقت چیزی نمیگوید. او گفته است خدا مرا بکشد اگر بخواهم به قدر سر سوزنی از عزت شما کم کنم. او همچنین میگوید: «به نظر میآمد که زیادی کار شما را خسته کرده بود؛ حالا دو سه قسمت کارها را به عهده خودم گرفتهام.»
اما امیر در این میان به اطمینانهای شاه و قسمهای او اعتمادی نداشت و روند امور هم نشان داد که بیاعتمادی او بیدلیل نبوده است. شاید عامل اساسی تلاش دشمنان امیر برای آنکه شاه را قانع کنند تا دستور قتل او را بدهد همین بود که شاه به طور کامل از امیرکبیر دل نبریده بود. به گفته آدمیت از روز عزل تا روز قتل، همیشه این احتمال وجود داشت که امیر به صدارت بازگردد. ناتوانی میرزا آقا خان نوری در امر صدارت، یک ماه پس از عزل امیر، احتمال بازگشت او به قدرت را دوباره زنده کرده بود.
بر مبنای پژوهش آدمیت و اسنادی که او ارائه میدهد، عوامل اصلی توطئه قتل امیرکبیر اینان بودند: مهدعلیا، میرزا آقاخان نوری، پسردائیهای شاه از جمله شیرخان عینالملک ایلخان طایفه قاجار و سردار محمدحسنخان ایروانی داماد محمدشاه. انگیزه اصلی در نابود کردن امیر هم به اعتقاد آدمیت ترس از بازگشت امیر به صدارت بود.
استدلال مخالفان امیر این بود که عامل اصلی نابسامانی امور، حضور اوست. بر مبنای این استدلال در اولین گام حکم تبعید او به کاشان را گرفتند. پس از آن نیز چنانکه گرنت واتسون عضو سفارت انگلستان در ایران نوشته است: «به شاه خاطر نشان کردند که تا وزیر معزول زنده است هیچ دولتی قوامی نخواهد گرفت. و اگر طالب ایمنی اورنگ پادشاهی است باید او را معدوم گرداند. ولی شاه به کشتن امیر تن در نمیداد.»
به نوشته واتسون، سخنی نسنجیده از وزیرمختار روس در افروخته شدن آتشی که به قتل امیر انجامید موثر بود: «این قسمت پرنس دالگوروکی بود که باید آلت بدبختی وزیری گردد که از روی صفا میخواست کمکی به حفظ جان او بکند.» دالگورکی که خودش را در عزل امیر ناخواسته موثر میدانست گزارشی به روسیه فرستاده بود و منتظر پاسخی بود که معتقد بود در بهبود سرنوشت امیر تاثیر خواهد داشت. اشتباه او این بود که پیش از رسیدن این پاسخ به لاف و گزاف درباره آن پاسخ سخن بسیاری گفته بود. دشمنان امیر هم لاف بیملاحظه دالگوروکی را به گوش شاه رساندند که از جانب دولت روسیه تقاضائی مبنی بر تامین جانی میرزا تقی خان خواهد رسید. آنها برای اینکه شاه در محذور نیفتد اعدام امیر را پیش از وصول چنین تقاضایی لازم شمردند.
مقتل امیرکبیر در حمام فین کاشان
با چنین فشارهایی بود که در نهایت میرزا آقا خان نوری فرمان قتل را از شاه گرفت و به فردی به نام حاج علیخان سپرد. مخبرالسلطنه مینویسد: «از غلامحسینخان صاحباختیار شنیدم که ناصرالدین شاه گفته بوده است به قتل امیر راضی نبودم. میرزا آقاخان تدلیس کرد و دستخط از من گرفت. دستخط دیگر فرستادم که میرزا علیخان نرود، گفت رفته است و معاذیر آورد!»
روزگار تبعید امیر چهل روز بود. روزگار غضب شاه تا عزل امیر هم چهل روز بود. این دو چهل روز که سراسر توطئه علیه امیر بود نمودی از تاثیر بیلیاقتان بر روند امور در تاریخ ایران است. امیر که تا کمتر از چهار ماه پیش در اوج قدرت بود، روز هفدهم ربیعالاول 1268 در حمام فین به قتل رسید. نام توطئهچینان قتل او به ننگ در حافظه تاریخ ثبت است و نام او به احترام و عظمت. در این میان تکلیف تاریخ با آنکه عامل اصلی قتل او بود، کسی که فرمان قتلش را داد، یعنی ناصرالدینشاه قاجار چندان مشخص نیست. او خودش را در این ماجرا فریبخورده میدانست، اما نمیتوان میل او برای بسط قدرتش را در این میان نادیده گرفت.
نظر شما